ققنوس

ققنوس

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

مظلوم عصرما


روزها وشبهای محرم است ویادمظلومان دشت کربلا؛امامن می خواهم به یاد مظلوم تازه ازدست رفته بنویسم.
از زمان که یادم می آید،چه درمدرسه چه درجاهای عمومی وچه درصداوسیما ،آنچه که بیش ازهرچیزازاهل بیت شنیده ام،سخن مظلومیت آنهابوده است.بانام بزرگ مظلوم عالم ،حضرت علی (ع)بزرگ شده ام وبه یادمظلومیت سید شهیدان بسیارگریسته ام.اماهیچ گاه فکر نمی کردم دردوران زندگی ام ودردوره استقرارحکومت دینی اسلامی ،آن هم ازنوع شیعه ،که داعیه دفاع از حق مظلوم آن ،گوش فلک راکرکرده،شاهد مظلوم واقع شدن کسی باشم که مراناخواسته به یاد بزرگ مظلومان تاریخ ،حضرت علی (ع)وامام حسین(س)بیندازد.امامتاسفانه امروزشاهدمظلوم واقع شدن بزرگ مرجع معاصر،افقه الفقهاواعلم العلما ،کسی که هم علی است وهم حسین،آیت الله العظمی حسینعلی منتظری هستم.
دراین چند روزبسیاربه این مرد بزرگ فکر کردم وگریستم.چنین مرجعی که تاسالها یقینابدون جانشین خواهد بود اماچه مظلومانه زیست وچه مظلومانه تربسوی معبودش پرکشید.آنچنان مظلوم که حتی خانواده ،مقلدان وعلاقه مندانش حتی اجازه برگزاری یک مراسم ساده رانیز برای او نیافتند.
اما اوتاابد ،بالاترازدیکتاتوران وپاسداران تاریکی،درتاریخ این مرزوبوم ودردل تمام آزادیخواهان به عنوان پدر حقوق بشر ایران زمین زنده وجاوید خواهد ماند.روحش شاد

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

انالله و انا الیه راجعون;


فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری (دام ظله) به معبودعالمیان پیوست
رحلت عالم زاهد ومجتهد والاقدر، مجاهد نستوه، فقيه، كلامي، جامع معقول و منقول حضرت آيت الله العظمي منتظري رضوان اله عليه تسلیت باد.
عالم و متفكر و فقيه بزرگواري رخ در نقاب خاك كشيد كه در عرصه علم و عمل همه عمر پربركت خود را در مسيري كه رضايت خداوند را در آن مي دانست مصروف كرد و براي خدا و خدمت به بندگان او و دفاع از ميهن و مردم،رنجها،در به دري ها و زندانها و شكنجه ها را با سينه اي گشاده تحمل كرد و عزيز ترين سرمايه هایش را نيز تقديم انقلاب و راه خدا كرد.

پيام تسليت بیت آیت الله منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضا نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا .
بزرگ پاسبان تشیع علوی، رادمرد قهرمان و شجاع اسلام وایران، اسطوره مقاومت، مجاهدت، فقاهت و دینداری، سرمایه کمیاب مسلمانی و آزادگی، فقید عالیقدر و مجاهد نستوه آیت الله عظمی حاج شیخ حسینعلی منتظری، قدس الله نفسه الزکیه، شربت وصال نوشید و روی در حریم یار نهاد.

آن پیکر رنجور و درد کشیده اینک آرام یافته و آن روح خدایی اینک در جوار رحمت رب قرار گرفته است. آن دل دردمند که عمری در غم اسلام و مردم و حقوق آنان تپید و پروای حق داشت دیگراز تپش افتاده است.

فقید بزرگ شیعه و اسلام شناس بی بدیل و روح ربانی امت اسلام امروز در جوار پیامبر رحمت (ص) و اهل بیت مطهر (ع) اوست. این مصیبت جانکاه را بقیه الله اعظم خدا و امید جهان نور و عدالت و همه حق طلبان و آزادگان به همه مبارزان راه خدا در سرتاسر جهان، همه عالمان و فقیهان و به حوزه‌های علمیه و خصوصا شاگردان و ارادتمندان آن فقید سعید تسلیت می‌گویم.

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

خرماازگره گی دم نداشت

حکایت جنبش سبزوموردظلم قرارگرفتگان درجمهوری اسلامی ، شده حکایت مثل:
« خرماازگره گی دم نداشت.»
رای اکثریت دزدیده شده،حق اعتراض ندارند،کتک خورده اند،زندان رفته اند،شهید داده اند،...،خلاصه انواع واقسام هزینه هاراتاکنون متحمل شده اندولی بدهکارهم می باشند.من جای هرمطلب دیگه ای حکایت این مثل راازکتاب« کوچه احمد شاملو »می آورم.توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل.

مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده . مساعدت را ( براي كمك كردن ) دست در دُم خر زده قُوَت كرد( زور زد ) . دُم از جاي كنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست كه " تاوان بده !"
مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد ، بن بست يافت . خود را به خانه يي درافگند . زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هياهو و آواز در بترسيد ، بار بگذاشت ( سِقط كرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نيز با صاحب خر هم آواز شد .
مردِ گريزان بر بام خانه دويد . راهي نيافت ، از بام به كوچه يي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت . مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد ، چنان كه بيمار در حاي بمُرد . پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست !
مَرد ، همچنان گريزان ، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند . پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد . او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست !
مرد گريزان ، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه " دخيلم! " . مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود . چون رازش فاش ديد ، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت : و چون از حال و حكايت او آگاه شد ، مدعيان را به درون خواند .
نخست از يهودي پرسيد .
گفت : اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است . قصاص طلب ميكنم .
قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست . بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند !
و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد ، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد !
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .
گفت : اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد ، هلاكش كرده است . به طلب قصاص او آمده ام .
قاضي گفت : پدرت بيمار بوده است ، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است . حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي ، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني !

و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود ، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بيمورد محكوم كرد !
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود ، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد . حالي ميتوان آن زن را به حلال در فراش ( عقد ازدواج ) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند . طلاق را آماده باش !
مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد ، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد .
قاضي آواز داد : هي ! بايست كه اكنون نوبت توست !
صاحب خر همچنان كه ميدود فرياد كرد : مرا شكايتي نيست . محكم كاري را ، به آوردن مرداني ميروم كه شهادت دهند خر مرا از گره گي دُم نبوده است.

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

درسهایی ازتاریخ

انسانها خود تاریخ خود رامی سازند،اماآن گونه که می خواهند. « کارل مارکس »

- انقلاب اسلامی نتیجه عدم انجام رفرم واصلاح درانقلاب مشروطه بود.نتیجه انقلاب اسلامی هم اگررفرم رادرآن انجام نگیردچیزی جزانقلابی دیگرنخواهد بود.
- شاهپوربختیارنبایددرآن برهه اززمان،پست نخست وزیری راقبول می کرد.زمانی که حکومت شاهنشاهی درسراشیبی سقوط بودوچیزی جزاضمحلال انتظارآن رانمی کشید.


- حوادث بعدازانقلاب اسلامی دراوایل آن. تسخیر سفارت آمریکاوپیامدآن سقوط دولت موقت.
این تندروی نتیجه انقلاب بود.
- اتفاقاتی که برای بنی صدرافتادوزمینه سقوط اورافراهم آورد،که اگرنمی افتادشایدامروزوضع فرق می کرد،ناشی ازاشتباهات خودبنی صدرو رویارویی وی باجبهه های مختلف مقابلش واتحاداشتباه اوبا مسعودرجوی بود.حوادث بیرونی که براوتحمیل شد،اجازه مقابله درهمان سطح با مخالفاتهاراازاوگرفت.مثل حمله عراق به ایران واینکه بنی صدرمی خواست برای اثبات خودش کارهایی راکه دریدقدرتش نبودرابه تنهایی انجام دهد.فرماندهی نیروهای مسلح به تنهایی ازجمله اشتباهات بزرگ اووزمینه سازمخالفتهای بیشتر وتضعیف بیشتروی دربرابرآنهاشد.
- " آیت الله خمینی "آیاازاول اندیشه چنین حکومتی رادرسر داشت وازدیگران برای رسیدن به آنچه خودمی خواست استفاده کردیاخیر؟حکومت موردنظراوهمان جمهوری به معنای تام آن بودوحوادث واتفاقات بعدازانقلاب اورابه اندیشه حکومت ولایت فقیه رساندیااین شیوه حکومت درذهن او وجودداشت وازاول به دنبال رسیدن به آن بود؟
- هدف وسیله راتوجیه می کند؟!؟
آیابرای رسیدن به هدف،می توان ومی شوداخلاق رازیرپاگذاشت ویاحداقل آن رادست کم گرفت؟
- شیوه اداره دولت وحکومتداری توسط خاتمی درحکومت جمهوری اسلامی باقانون اساسی آن درست بودیا خیر؟ترس ازخشونت طرف مقابل،درراستای حفظ حکومت و قدرت به هر قیمت،تاکجا بایدادامه می یافت بود؟ویامی شدبه پشتوانه نیروی مردمی وحمایت افکارعمومی جلوی آنهاایستاد؟آیاباید قایل به دادن هزینه بودیا خیر؟هزنیه،هزینه است وکم و زیادندارد.
- علامه نراقی150سال پیش درزمان فتحلیشاه قاجار،نظریه ولایت فقیه رامطرح کرد.
در زمان مشروطه علامه نایینی نیزاین نظریه رافقط درحدنظریه مطرح کرد.هردوی آنهاقایل به سلطنت وحکومت شاهنشاهی بودند.
شیخ فضل الله نوری،قابل به دوجنبه درحکومت بود.یکی حکومت روحانیون ومتشرعین درهمان حوزه وحجره هایشان وسلطنت به معنای مطلق کلمه وقدرت کامل ومطلقه.اومعتقدبودمظاهر تمدن غرب که درانقلاب مدنی وفرهنگی مشروطه تحت عنوان آزادی وتجددمطرح شد،مطلقادرست نیستندوحکومت ازآن"شاه"در جنبه حکومتی است وبایدباهرگونه آزادی فردی واجتماعی مخالفت شودتازمینه نفوذدین وروحانیت درمیان افرادجامعه به طور کامل وجودداشته باشد.درحقیقت اوحکومت مشروطه رازمینه سازعزلت نشین شدن روحانیون دینی می دانست.
اماآیت اله خمینی بطورکلی معتقدبه حذف حکومت سلطنتی و پادشاهی واستقرارحکومت دینی به زعامت ولی فقیه عادل بود.
- یکی ازدلایل عدم موفقیت انقلاب مشروطه،آنچنان که انتظارش می رفت،عدم توانایی روشنفکران ورهبران انقلاب در ایرانیزه کردن مفاهیم مدنی آن بود.آنجاکه آنهابرای قابل فهم کردن مفاهیم حکومت مدرن،بدون درنظرگرفتن امکان برداشت تنگ نظرانه،نظراتی رامطرح کردندکه زمینه سواستفاده آیندگان راازآنهافراهم نمود.مسایلی نظیرارایه مفهوم امربه معروف ونهی ازمنکربرای آزادی واستنادبه آیاتی نظیر« وامرهم شورابینهم »برای جاانداختن مفهوم مجلس وشورا.
ارایه این مفاهیم برای آن بودکه مردم عامی،که هیچگونه آشنایی باآزادی وتجددومبانی حکومت مدرن نداشتندوقرنها حکومتهای استبدادی،فرهنگ استبدادزده رادرجامعه حاکم کرده بود،آنهارادرک کرده وبپذیرند.امابدان شیوه ای که مطرح شدنه تنهابه مفهوم خاص،آنها فهمیده واجرانشدند، بلکه زمینه سواستفاده کسانی رادرپی داشت که باانقلاب مشروطه یابه کلی مخالف بودندویاباگونه مطرح شدن آن.

- بعدازانقلاب ایران عکس همه جوامع کسانی درصدرقرار گرفتند که دلایل برتری افرادبرای برعهده گرفتن کارهارا نه شایستگی علمی واخلاقی ونه تخصص وتجربه که به قول خودشان تعهد می دانستند.درحقیقت هرکه کثیف تروبی سوادتروفقیرترونامرتب تربود،به جایگاه بالاترمی رسید.ازنظرپوشش ولباس، تیپ وظاهر،هرکس خوش لباس ترو شیک تربودمتهم به طاغوتی بودن وسیرشکمی وبی توجهی به فقراومستضعفین می شد.ملاک ریاست وصدارت بدلباس پوشیدن، کثیف بودن،بوی بدبدن، عدم اصلاح موسروصورت ونامرتبی بود.این انسان هاازروی بی سوادی ونفهمی بدترین کارها راخصوصادرموردافرادکاردان ومتخصص ومجرب انجام دادندکه دربهترین حالت طرف گوشه گیرمی شد.درغیراینصورت یامهاجرت می کردیازندان وبیکاری درانتظارش بود.ازطرف دیگربه دلیل ناآگاهی به کار،سبب عقب ماندگی آن اداره وسازمان هم می شدندوهزینه بسیاربرکشورتحمیل می کردند.
- دلایل موفقیت وماندن حکومت جمهوری اسلامی تابدین جاباوجودتمام نارضایتی هابه زعم من این است:
عدم وجوداپوزیسیون قوی وسازمان یافته ازطرفی وانشقاق و شکاف بسیارزیادبین همان اپوزیسیون موجود خصوصا اپوزیسیون خارج ازکشوروعدم اتحادآنهاازطرف دیگر.متأسفانه یکی ازخصوصیات ایرانیان درهرکجاباشند،داخل یاخارج و شهروروستاو... ،که باعث عدم نتیجه گیری درهرحرکتی و گاهی حتی عدم شروع حرکتی خاص می شود،این است که فکرمی کنندفکرخودشان ازهمه بهترو برتراست وزمانی بادیگران حاضربه کارواتحادوچه وچه می شوندکه آنهاحاضربه پذیرفتن قیومیت و مرکزیت ایشان شوند. درغیراین صورت متهم به ارتجاع وکند روی وتند روی می شوند.سی سال ازحکومت اسلامی درایران می گذرد.به گواهی همه یکی ازحکومت های دنیاست که منافع دنیاوحتی خودرا به خطرانداخته ومی اندازدودارای نقاط ضعف بسیاری می باشد. اجماع بین المللی بارهابرابرآن صورت گرفته،اماتابدین جا نتوانسته این حکومت راازراه وفکری که درپیش گرفته و ادامه می دهدبازدارد. بسیاری ازحرکت های افراطی دنیا سرچشمه ازانقلاب ایران وحکومت پس ازانقلاب دارد.اماچرا واقعااجماع بین المللی تابه حال موفق به نگه داشتن این حکومت نشده است؟آیا نبوداپوزیسیون قوی ودچاراختلاف شدن آن دراین دوره سی ساله چه درداخل وچه خارج ایران یکی ازاین دلایل نیست؟اگراپوزیسیون قوی وسازمان یافته حضور داشت که می توانست دربزنگاههای تاریخی،که کم هم نبوده،توانایی فشار بر حکومت و استفاده از حمایت افکار عمومی یاپیش ازآن توانایی بسیج افکار عمومی داشته باشد،مااکنون چنین وضعیتی راداشتیم؟
- امااکنون وپس ازانتخابات دهم ریاست جمهوری وکودتای سران حکومت وحوادث پس ازآن وپرداخت هزینه بسیاروبازهم ادامه مبارزه ازسوی جنبش برخاسته ازمیان توده مردم،بواسطه آگاهی عمومی به ناتوانی حکومت مذهبی در ایران ودرک حکومت مطلوب،حکومتی که پتانسیل دیکتاتوری درآن وجودنداشته باشد،چرابازهم گروهی اندک در راه رسیدن به آن مطلوب باجنبش سبزمردم متحدنمی شوندو سازخودرامی زنندوحاضربه پذیرش خواست اکثریت نیستند؟مگرنه اینکه دشمن مشترک خطرناک وهدف مشترک می تواندعامل اتحادباشدنه اتحادکه ائتلاف؟واقعاچه فرقی می کند که درمتن جنبش کروبی هم باشد،یاخاتمی یا موسوی و... .
- می گویند:تاریخ دوبارتکرارمی شود.یکباربه صورت کمدی ودیگربارتراژدی.این برانسانهاست که بادرس گرفتن ازگذشته،جلوی تکرارتاریخ رابگیرند.

16آذر،روزسبزدیگر



16آذر،روزدانشجو گرامی باد.یادآن سه آذراهورایی ، شهدای 16 آذر32 ،وتمام شهدای راه آزادی واعتلاورهایی وطن گرامی باد.
امسال باوضعیت خاص کشور وجنبش سبزآزادیخواهی مردم ودانشجویان،یاد روزهای دانشجویی زمان به دانشگاه رفتن خودم افتادم.بااین که دوره اصلاحات بود ،اماهمیشه مابرای برگزاری مراسم دراین روزتحت فشارومحدودیت بودیم.به دلیل فشارهای بیرون ازدانشگاه وضعف مدیران دانشگاه درمقابل آن فشارها،یااصلا مجوزنمی دادند ویااگرمجوزهم می دادند،شرط وشروط ومحدودیت زیادی برای مامی گذاشتند.
یک سال که برای مجوزبرنامه روزدانشجو،بامشکلات وسنگ اندازی وعدم صدورمجوزروبروشدیم،به همراه چند نفرازدوستان به دیداررییس دانشگاه رفتیم.چند ساعت صحبت وبحث کردیم.حتی کاربه داد وفریاد هم رسید تابالاخره باکلی شرط مجوز گرفتیم.یکی ازمسایلی که یکی ازدوستان مطرح کردوتاحدودی ریاست دانشگاه رامجاب به دادن مجوزکرد این بود که 16آذربه دلیل برخورد نیروهای نظامی شاه باتجمع اعتراضی دانشجویان وشهادت سه نفرازآنان،« روزدانشجو» نام گرفت.درهمان زمان حکومت محمدرضاشاه وپس ازآن اتفاق همه ساله به مناسبت این روز،دانشجویان مراسمی برپامی کردند وآن رژیم برخوردخاصی نمی کرد وبعضامجوزبرگزاری مراسم هم صادرمی کرد.اما درجمهوری اسلامی برای گرامیداشت این روزمجوزداده نمی شود.این نشانه چه چیزی می تواند باشد جزضعف؟واین برای رژیم که داعیه حکومت دینی ومردمی دارد واقعاجای تاسف است.
امسال اما باهمه سالها متفاوت است.حمایت مردمی ازدانشجویان به بالاترین سطح خود رسیده است وجنبش سبز ملی پشتوانه دانشجویان است .امروزمردم ایران خودرابیش ازپیش به آزادی ودموکراسی نزدیک می بینند.گرامیداشت این روزتقریباتمامی دانشگاههارادربرگرفته است.چه دولتی وچه غیردولتی وآزاد.


امیدوارم این16 آذر،روزبیداری همه کسانی باشدکه خودرابازیچه دست استبداد وکودتاگران کرده اند.خصوصا دانشجویانی که راحت ترمیتوانند واقعیت رادرک نمایند.
به امید پیروزی راه سبز امید مردم ایران.

پروانه فروهر

به مناسبت16آذر،روزدانشجو،یادمی کنم ازفردی که درپاسداشت این روزوعقیده اش دردوره خودزحمتها کشیدوهزینه هاداد.چرخش روزگارهمین ماه رابرای ازدنیارفتن اوقراردادودراول آذر،اوبه همراه همسرش توسط سربازان ارتش تاریکی به دلیل عقیده اش به قتل رسید.



درمن صداي زلزله مي آيد
مرگ مذاب در تن من جاريست
در من صداي صاعقه مرگ است
در من تولد فريادي





در من صداي زلزله مي آيد
درمن صداي صاعقه سرخ انفجار
در من صداي سايش دندانه هاي مرگ
در من هراس قطع نفس هاي آخرين
در من گسسته است
تا راز توان و پود
در من ستاره اي به زمين مي كشد مرا
من لحظه هاي مرگ مدامم
با نبض كند
ساعت ديدار مرگ از درون مغز من آواز مي دهد
رفتن گريز نيست
زن روي زمين آرام گرفت . ديگر درد نمي كشيد . ديگر حضور مردان نقاب پوش ناشناس كه خلوت خانه او را برهم زده بودند آزارش نمي داد .نه او را نه مردي را كه سالها پيش با او پيمان بسته بود:
باش با من تا دور
تا سراي مهتاب
تا ستاره تا خواب
باش تا مرگ
سايه هاي مردان از روي باغچه و كنار گلهايش گذشته بود دل گلهاي ماگنوليايي كه مثل فرزندان راه دورش شده بود گرفت . ديد ساقه هايش خم شد و نگاه نگرانش را به پنجره اي دوخت كه او هميشه پشتش مي ايستاد.چشمانش باز بود از پشت دريچه اطاق مي خواست:
از نردبام نقره اي صبح
تا بام آسمان
با كوله بار خاطرهايم ؛تلخ
با پاي خسته بالا رود تا محضر خدا كه از عدل لبالب است.(1)
بيشتر دانشجويان و استادان دانشگاه تهران كه در سال 1339 در آن درس مي خواندند مراسم سالگرد 16 آذر را به ياد دارند . كه براي نخستين بار با هماهنگي تمام دانشكده ها تصميم به برپايي يابود سه قطره خون(2) بر زمين ريخته شده در دانشكده فني داشتند.آن روز پس از تجمع آرام دانشجويان در مقابل دانشكده حقوق يكي از دانشجويان دانشكده ادبيات بر سكو رفت و بياد قندچي؛ بزرگ نيا و شريعت رضوي سخنراني كرد و از همه خواست به احترام آن سه آتش اهورايي(3) سه دقيقه سكوت كنند . شايد آن روز آذر 1339 كمتر كسي آن دختر را مي شناخت؛ اما درآذر سال 1377 نام او را بيشتر مردم ايران مي دانستند. او كسي نبود جز پروانه مجد اسكندري ( فروهر)
پروانه فروهر يكي از زنان اين سرزمين بود كه نامش با جنبش دانشجويي و مبارزات ملي برعليه حكومت رژيم پهلوي وادبيات عجين شده است .
او در سال 1317 در تهران متولد شد . دوازده ساله بود كه مبارزات ملي شدن درسال 1329 آغاز شد . او مانند تمام فرزندان اين بوم و بر با انديشه هاي ملي گرايانه و دكتر محمد مصدق آشنا شد . در مدارس آن روز دانش آموزان بجاي مجله هاي بي ارزش مرد امروز و باختر امروز را دست به دست مي گرداندند . و نگران چشم به مبارزات دكتر مصدق و ديگر همرزمانش در اين جبهه دوخته بودند. اما افسوس عمر اين حكومت ملي كوتاه بود و سايه شوم كودتاي سياه 28 مرداد آن را در خود گم كرد . پروانه مانند بسياري از آزادي خواهان ديگر تا سالهاي آخر عمر از شنيدن نام مرداد و يادآوري آن حادثه شوم دلهره داشت :
اگر اين دلهره مرگ آور
ز دلم دست كشد
ترس مرداد دگر پر كشد از جانم
دست خواهم افشاند
پاي خواهم كوبيد
تن رها خواهم كرد
از هراس و ترديد
اگر اين دلهره مرگ آور ...(4)
ضربه ناشي از بازگشت ديكتاتوري در ايران مدتي طول كشيد تا نيروهاي ملي به بازسازي دست زنند .
با تاسيس حزب ايران اين فعاليتها از سر گرفته شد در سال 1338 با تشكيل كميته شوراي دانش آموزي و دانشجويي اين حزب پروانه اسكندري وارد آن حزب شد . و پس از تشكيل جبهه دوم ملي در سال 1339 مراسم 16 آذر را در دانشگاه برپا كردند . در همين زمان بود كه براي نخستين بار دستگير و به زندان افتاد. از اين دوران به بعد است كه نام پروانه فروهر با جنبش دانشجويي ايران همراه شد . به طوري كه شاه در سال بعد زماني كه تصميم به ديدار با دانشجويان معترض دارد نام او را نيز در كنار چهار دانشجوي ديگر براي الهيار صالح دبير كل حزب ايران مي فرستد .
در ارديبهشت سال 1340 با ازدواج پروانه با داريوش فروهر دبير حزب ملت ايران زندگي و مبارزاتش شكل جدي تري به خود ميگيرد . او در طي سالها زندگي لحظه اي همسرش را تنها نمي گذارد و در تمام مبارزات داريوش فروهر پابپاي او مبارزه مي كند :
باز هم در اين راهيم
ما صبور و عاشق
بي آنكه در مخفي گاه دلهامان گاه
سوسوي حرص رهي باز كند
تا كه خورشيد به ما ميتابد
تا كه آتش برپاست
رهرو اين راهيم
او سالهاي پر آشوب و پر هراس بين 1340 تا 1357 نه تنها يك همسر بلكه همراه و همسنگر است . چه روزهايي كه همسرش در كنارش بود چه در دوران سخت و پردرد زندان همسرش كه بار زندگي و نگهداري از دو فرزندش پرستو و آرش را تنها بهمراه غم دوري از او را به تنهايي بر دوش ميكشيد :
بي تو صبح روشن من
به سياهي شام تار كشيد
هر نگاهي كه سبز بود و كبود
زرد شد بسكه انتظار گشيد
بازگرد اي بهار رفته من
روشني بخش بزم خاموشم
بي تو چندين بهار آمد و رفت
بازگرد اي توان آغوشم (5)
اما مبارزات يكي از جنبه هاي زندگي پر پيچ و خم اين زن ايراني بود . در زمينه ادبي نيز دستي در شعر داشت . و اشعاري كه از او به جاي مانده است گواه اين است . او آرزوها؛ بغضها و انديشه هايش را در غالب ابياتي كه نوشته و نانوشته بود مي ريخت .
انتظار ؛ فراق ؛ هراس ؛ اميد ؛ غم و شادي محور مهم اشعار اوست.
اشعار او تجسم خود او در سالهاي مختلف عمرش است . در خلال اين شعرها مي توان به اوضاع اجتماعي سياسي دوره هاي مختلف تاريخ معاصر را ديد . در تمام ابيات او علاوه بر بغضي كه از وضع موجود دارد نشانه اي از اميد موج ميزند . عشق به وطن ضرباهنگ بيشتر اشعار است :
تا آسمان بپاست
تا ماه مي درخشد و خورشيد جان افزاست
ايران من بجاست
اين بانوي مبارز در اولين روز آذر 1377 در حاليكه بعد از سالها مبارزه و همدوشي با داريوش فروهر دوران آرام را سر مي برد در خانه شخصي خود در خيابان هدايت در كنار همسرش به قتل رسيد .مرگي كه شايد از مدتها پيش آن را به انتظار نشسته بود . و با آن زندگي كرده بود :
در من صداي زلزله مي آيد
مرگ مذاب در تن من جاريست
در من صداي صاعقه مرگ است
در من تولد فريادي

يادش گرامي .




1. اشعار از كتاب شايد يك روز برگزيده اشعار پروانه فروهر است.
2و 3. القابي است كه دكتر علي شريعتي براي محمد بزرگ نيا احمد قندچي و مهدي شريعت رضوي سه دانشجويي كه در شانزدهم آذر 1332 به دست نيروهاي گارد شاه در دانشكده فني دانشگاه تهران كشته شدند.
4.از اشعار پروانه فروهر كه در مرداد 1373 سروده بود.
5. اين شعر را خانم فروهر در سال 1353 زماني كه همسرش در زندان هاي رژيم پهلوي زنداني بود. سروده است .

یادآوری ومقایسه

مشغول مرتب کردن وسایلم بودم که چندمطلب مربوط به دوران دانشجویی رااتفاقی پیداکردم.چند مورد ازآنهاراباتوجه به وضعیت کنونی بی مناسبت ندیدم که درمنظرمشاهده ومقایسه بگذارم.
این مطالب مربوط به پاییز سال81 واتفاقات صحنه سیاسی کشورپس ازاعلام حکم اعدام دکترآقاجری است.


ورشکستگي سياسي
عباس عبدي


ورشكستگي سياسي چه زماني رخ خواهد داد؟ و به چه كسي بايد ورشكسته سياسي گفت؟ براي پاسخ مي‌توان فرآيند ورشكستگي اقتصادي برخي افراد را مثال آورد. كسي كه به لحاظ مالي دچار مشكل مي‌شود و مبالغ قابل توجهي بدهي بالا مي‌آورد، براي حل اين مشكل به استقراض با سود بالا روي مي‌آورد، به اميد اين كه دنيا به او روي آورد و مجدداً به جايگاه اول خود برگردد، ولي از آنجا كه اقدامي مؤثر در از ميان بردن خطاهاي خود نمي‌كند، تاريخ سررسيد قرض جديد با سودهاي زيادش سر مي‌رسد، لذا وي اقدام به استقراض بيشتر با سود بالاتر و مدت‌زمان بازپرداخت كمتر مي‌كند، چرا كه موقعيت اقتصادي وي در آن حد نيست كه اعتبارات بالا با سود كم به او داده شود.
اين فرآيند آنقدر ادامه مي‌يابد، كه امكان استقراض بيشتر فراهم نيست، و فرد موردنظر با ورشكستگي كامل و وجود قرض‌هاي فراوان و سودهاي متراكم شده مواجه مي‌شود.
ورشكستگي سياسي نيز فرآيند مشابهي دارد، يك گروه يا فرد در جريان فعاليت با شكست‌هايي مواجه مي‌شود، ولي به‌جاي آن كه خود را با وضعيت جديد تطبيق دهد، و در صدد رفع نابساماني‌هايي برآيد كه موجب اين شكست شده است و شكست خود را مقدمه پيروزي جديدي نمايد، اين گروه يا فرد اقدام به استقراض سياسي با ربح و سود بالا مي‌كند، مثلاً قواي قهريه را به ميدان مي‌آورد، غافل از اين كه كارآمدي اينگونه قوا در موازنه سياسي تاحد معيني است و استفاده بيشتر از آن نه تنها مؤثر نيست بلكه كارآمدي آن را نيز از ميان مي‌برد، فقط ممكن است به‌صورت كوتاه‌مدت اثر تسكيني داشته باشد. يا اين كه در ذيل شعار دين و انقلاب و ارزش‌ها پناه مي‌گيرد، و اين نيز نوعي استقراض ناجوانمردانه است، و به تعبيري استحصال بي‌رويه از منابع اجتماعي است، كه به سرعت بازدهي آنها را كم مي‌كند. ادامه اين رفتار به‌جايي مي‌رسد كه به‌ يكباره اين گروه سياسي با اضمحلال مواجه مي‌شود، زيرا ديگر از بازسازي كوتاه‌مدت خود نيز ناتوان است.
وضعيت محافظه‌كاران تشابه كاملي با اين وضع دارد، با اين تفاوت كه يك ورشكسته اقتصادي حداقل به ورشكسته بودن خود واقف است، اما ظاهراً آقايان چنان در اوضاع نامساعدي قرار دارند كه توان درك چنين واقعيت روشني را هم ندارند.
براي آن كه معلوم شود چه نگاهي باعث بروز چنين وضعي شده كافي است به اين سخن يكي از رهبران مخالف اصلاحات توجه كنيم كه طرفداران خروج از حاكميت را به لحاظ عددي بي‌ارزش توصيف كرده است. گرچه بطلان اصل چنين ادعايي بر گوينده نيز روشن است، اما اين ديدگاه از كجا سرچشمه گرفته است؟
هركس كه حكومت مي‌كند، با تمام توان مي‌كوشد كه بر دوستان خود بيفزايد و از دشمنان خود كم كند، يا اين كه مي‌كوشد حتي يك‌نفر هم از تعهد به حاكميت خارج نشود، زيرا از دست‌دادن افراد و آرا كار بسيار ساده‌اي است، آنچه كه سخت است جلب آراست. آرا و قلوب مردم را مي‌توان هزارهزار از دست داد، ولي كسب آنها، يكي‌يكي است. وقتي عده‌اي دور سفره‌اي بنشينند كه امام(ره) پهن كرد و با كوشش تمام آن را پربا ساخت، و اين افراد مثل وارثين بي‌تعهد شروع به مصرف از اين سفره نمايند و هيچ كوششي براي افزودن به آن ثروت مردمي نكنند، بديهي است كه آن ثروت هرقدر هم عظيم و گرانبها باشد، با اين روش ميراث خواران به‌سرعت پايان مي‌پذيرد، امام چگونه مي‌توانست سفره‌اي پربركت از خود به‌جا بگذارد كه عده‌اي نزديك به سيزده سال، بدون اين كه ذره‌اي به آن اضافه كنند با ولع تمام از اين سفره بخورند و آن را حيف‌وميل كنند، و بازهم انتظار داشته باشند كه چيزي از آن براي سيركردن شكم‌هاي سيري‌ناپذير قدرت آنان، وجود خواهد داشت؟ واضح است كه حمايت و همدلي مردم با اين انقلاب به راحتي حاصل نشد، كه امروز عده‌اي تا اين حد بي‌تفاوت نسبت به ارزش عددي ديگران اظهارنظر كنند. به‌ويژه كساني چنين مي‌گويند كه بيش از هركس ديگر ارزش عددي كم خود را مي‌دانند. اگر اسم اين رفتار را نتوان ورشكستگي سياسي ناميد، پس چه بايد گفت؟



دست خدا بر سر كيست؟
سعيد حجاريان


دست خدا بالاي همه دست‌هاست، آن قدر بالاست كه سايه‌اش بر سر همه خلايق مي‌افتد، آن‌قدر مبسوط و ممدود است كه همه آفاق را پر مي‌كند. سعدي عليه‌الرحمه مي‌فرمايد:

اي كريمي كه از خزانه غيب / گبر و ترسا وظيفه خورداري

دوستان را كجا كني محروم / تو كه با دشمن اين نظر داري



او در اين دو بيت اين مقصود را به خوبي ادا كرده است، اما در مصرع آخر كه موضوع زميني شده، ناگهان پاي غيرت و دشمن به ميان آمده است، گويي گبر و ترسا دشمنان خدا و مسلمانان هستند.

اگردر روايت ”السلطان ظل الله“ سلطان را، نه به معناي پادشاه بلكه به معناي مطلق قدرت بگيريم، (لاتنفذوها الا بسلطان) و از طرفي قدرت را مظروف دولت در نظر گرفته و بگوييم دولت دست خداست، آن گاه با قبول آنكه سايه خدا همه جا گسترده است، علي‌القاعده بايد بپذيريم كه سايه دولت نيز گسترده باشد و تمام شهروندان را در برگيرد.

اما گاهي انسان با تعبيرات ايدئولوژيك يا قومي يا نژادي يا طبقاتي يا... دست خدا را پايين آورده و آن را مي‌بندد.-(بعضي مي‌گويند دست خدا بسته است، دستشان در غل و زنجير باد) - در چنين حالتي دست خدا (ظل الله يا دولت) تنها بر سر عده‌اي خاص قرار مي‌گيرد و تنها آنها از مواهب قدرت بهره‌مند مي‌شوند، يكي از معاني دموكراسي جلوگيري از اين امر و ارتفاع گرفتن دولت است تا سايه آن عام و شامل شود، چه در عرصه ثروت چه در عرصه منزلت و چه در عرصه معرفت.
در ايران كه انقلابي به نام خدا صورت گرفته و به نام دين دولتي تشكيل شده است، علي‌القاعده بايد انتظار داشت كه حكومت و دين از قاعده فوق تبعيت كنند؛چون اگر سايه‌ دولت تنها بر سر عده‌اي خاص بيافتد، ديگر هماي سعادتي براي عموم نخواهد بود و دانه‌چين ، دام قشري خاص خواهد شد و طبيعي است كه محرومان از اين موهبت، به دنبال دولت ديگري بگردند .از همين نقطه، دو آليسم در عرصه دين و دولت پديد مي‌آيد، در چنين شرايطي كه در جهان دو خدا باشد، به قول قرآن، فسادگريزناپذير خواهد بود و متناظراً بايد گفت در مورد (دولت نيز همين حكم جاري است ، يعني دوگانگي در دولت فسادآور خواهد بود.

اكنون كه در كشور ما شعار مبارزه با فساد داده مي‌شود، بايد توجه داشت كه بالاترين فساد، دوگانگي در حاكميت است و همان طور كه در جهان هيچ معصيتي بالاتر از شرك به خدا نيست، در زمين هم هيچ فسادي بالاتر از شرك در حاكميت نيست و اين دوگانگي و ناكارآمدي ناشي از آن بيشترين هزينه‌ها را به كشور تحميل و منابع ملي را بر باد خواهد داد.

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

من اینجا تا نفس باقیست می مانم

فریدون مشیری
به مناسبت 16آذر،روزسبزدیگر




تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.

تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدروردخواهد گفت

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت

بس کن خروش و همهمه را


سیمین بهبهانی
۲۵ خرداد ۱٣٨٨





گر شعله های خشم وطن
زین بیشتر بلند شود

ترسم به روی سنگ لحد
نامت عجین به گند شود

پر گوی و یاوه ساز شدی،
بی حد زبان دراز شدی

ابرام ژاژخایی ی تو
اسباب ریشخند شود

هرجا دروغ یافته ای
درهم چو رشته بافته ای

ترسم که آنچه تافته ای
بر گردنت کمند شود

باد غرور در سر تو،
کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین
حاشا دگر بلند شود

بر سر کله گشاد منه،
خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب
پابوس آبکند شود

بس کن خروش و همهمه را،
در خاک و خون مکش همه را

کاری مکن که خلق خدا
گریان و سوگمند شود

***

نفرین من مباد تو را
زان رو که در مقام رضا

دشمن چو دردمند شود،
خاطر مرا نژند شود

خواهی گر آتشم بزنی
یا قصد سنگسار کنی

کبریت و سنگ در کف تو
خاموش و بی گزند شود

روزی که امیرکبیر گریست


در سال 1264 هجری قمری، یعنی درست در حدود 166 سال پیش نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واكسیناسیون به فرمان امیركبیر آغاز شد. در آن برنامه، كودكان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌كوبی می‌كردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌كوبی به امیر كبیر خبر دادند كه مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واكسن بزنند! به‌ویژه كه چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی كه خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر كسی كه حاضر نشود آبله بكوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می كرد كه با این فرمان همه مردم آبله می‌كوبند.

اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود كه فرمان امیر را بپذیرند. شماری كه پول كافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌كوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند كه در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله كوبیده‌اند.

در همان روز، پاره دوزی را كه فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد كودك نگریست و آنگاه گفت: ما كه برای نجات بچه‌هایتان آبله‌كوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبیم جن زده می‌شود. امیر فریاد كشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینكه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور كنید كه هیچ ندارم. امیركبیر دست در جیب خود كرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حكم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند كه فرزند او نیز از آبله مرده بود.

این بار امیركبیر دیگر نتوانست تحمل كند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن كرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در كمتر زمانی امیركبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند كه دو كودك شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌كردم كه میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است كه او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیك شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان كه میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشك‌هایش را پاك كرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی كه ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نكوبیده‌اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و كوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و كتابخانه ایجاد كنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌كنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم كه چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند كه در اثر نكوبیدن آبله بمیرند ...

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

یک روز ، یک سخن

4/9/88
چه بسیارند آنان که زندگی ها را پشت سر گذاشته اند بی آنکه بدانند چه می دانند وچه می خواهند!!
ازآنان مباش.
" باخ "

یک روز ، یک سخن

3/9/88
فرزندان عزیزوطن باچشمانی باز و بیدار مراقب خانه کهنسال خود باشید. تا مبادا تاریخ فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند.
" دکتر مصدق "

یک روز ، یک سخن

2/9/88
اگر امروز خواستی ونتوانستی ، معذوری . ولی اگر روزی توانستی ونخواستی ،
منتظرروزی باش که بخواهی ونتوانی .
" کوروش کبیر "

یک روز ، یک سخن

1/9/88
دستهایی که کمک می کند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می کنند.
" کوروش بزرگ "

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

زبان آتش


فریدون مشیری
خواننده : محمدرضا شجریان


تفنگت را زمین بگذار
Lay down your arms!

که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
I cringe at seeing this ugly, ruinous tool.
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
The gun in your hand speaks the language of fire and lead.
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
Faced with this demonic, destructive weapon,

ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
I have nothing, but a heart filled with love for you
تو ای با دوستی دشمن.

You! Who art the enemy of friendship
زبان آتش و آهن
The language of fire and lead
زبان خشم و خونریزی ست
Is the language of anger and bloodshed,

زبان قهر چنگیزی ست
It is the language of the tyrant's wrath,
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
Come, sit, talk, listen,
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
The light of humanity may penetrate your heart.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار

Brother! If you are addressing me, sit down like a brother,




تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتش‌بار
نباید جست...
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده‌ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار...





Lay down your arms.

میوه ممنوعه؟!



(این مقاله درشماره15/دیماه83،در"باران"نشریه سیاسی وتئوریک انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کرمان،چاپ شده است.)
حکمت آفرینش وخلقت انسان اقتضامی کندواصلابراین مبنااستواراست که انسانهابه سوی تکامل گام برداشته وپیش بروند.
خداوند پس ازخلق آدم به فرشتگان دستورداد بلااستثنابراین بهترین آفریده اش سجده کنند.وهمه سجده کردند مگرابلیس،که تکبرورزید وازکافران بود.وازدرگاه الهی رانده شد.پس آدم وحوارافریفت که نافرمانی خداکنند. به این ترتیب که به آنهاگفت:«ای آدم!آیاتو رابه درخت ابدیت وملک جاودانی دلالت کنم؟!...ازهمان درختی که منع شدی بخورتاعمرجاودان یابی!»پس آدم وحواازآن درخت تناول کردند.(سوره طه 120و121)
مفسران اسلامی دراین که این میوه سیب بوده یاگندم،واین که حوااول ازآن خورده یاآدم،اختلاف دارند؛امابنابر نص صریح قرآن ونظراکثرمفسران،آدم وحواهمزمان وباهم مرتکب این عمل شدند.
امامیوه ممنوعه!چه بوده وچراممنوع شده است؟آیااصلانوع میوه اهمیت دارد یاخیر؟
رویکرد دیگربه این موضوع می تواندبحث سمبلیک ونمادین آن میوه ممنوعه،بدون توجه به نوع ونام آن باشد. ازاین دیدگاه این میوه –به اشاره قرآن وبه تصریح تورات – بصیرت،بینایی،معرفت وآگاهی است.بنابه آیات قرآن،خداوند آدم وحوارانداداده وموردخطاب قرارمی دهدوآنان نیزبدون هیچ شرمی ازعریانی خویش،خدای راپاسخ می دادند.اماپس خوردن میوه ممنوعه،ازعریانی شان شرم کرده وپنهان شدند.یعنی قبل ازخوردن میوه برع ریانی خویش آگاه نبودند.پس درخت ممنوعه نه سیب وگندم که می تواند آگاهی ومعرفت باشد که به دنبال خود رنج ودردومسئولیت می آورد.عریانی انسان نمادحقارت ونادانی اومی باشد.خداونددرسوره احزاب آیه72 نیزانسان رانادان وستمکارمعرفی می کندوآن راناشی ازناآگاهی اومی داند.



حال چرامیوه ممنوعه انسان آگاهی است؟!
همه دردهاازآگاهی زاییده شده وسرچشمه می گیرد.آگاهی،مسئولیت می آورد.آنکه نه می داندونه می بیند،نه اضطراب داردونه مسئولیت ونه دلهره مسئولیت!آنکه می داندومی فهمد برخود فرض می داند دیگران رابه آنچه نمی دانند آگاه کند.که این خود گناهی است بس بزرگ وپرخطرنزد پاسداران وحاکمان تاریکی ونادانی.
نمونه این انسانهادرجای جای تاریخ به چشم می خورد.بارزترین آنهاپیامبران هستند.تمامی پیامبران الهی که از طرف خداوند آگاه ودانامامورهدایت مردم می شدند،بامخالفان سرسختی نیزمواجه می گشتند که بااستفاده از جهالت مردم،به استثمارواستحمارآنهامی پرداختند.پیامبراسلام ،حضرت محمد(ص)،به عنوان آخرین فرستاده خداشاید بیشترین ناروایی هاراازجانب آنهادید.چراکه این کافران حق وحقیقت،بااستفاده ازجهل وناآگاهی مردم تمام ثروت وقدرت جامعه رادرسیطره خودگرفته وبه ظلم وستم برآنهامی پرداختند.
شایداینگونه تصورشودکه باگذشت زمان وگذرسالهاوقرنها ویابابالاتررفتن سطح فکروفرهنگ انسانهاممنوعیت این میوه ازبین برود؛ولی نه تنهااینگونه نشده است بلکه درکشورهاوجوامع مختلف به انحاءگوناگون این ممنوعیت اعمال می شود.درکشورهای پیشرفته باکسانی که سعی درآگاه کردن مردم ازموضوعی خاص دارند همان برخوردی می شودکه درکشورهای عقب مانده وغیرپیشرفته،بااین تفاوت دامنه ممنوعیت آگاهی بخشی درکشورهای پیشرفته،موضوعات کمتری راشامل می شود.این تفاوت هم ازنوع حکومتهای این کشورهاناشی می شود.کشورهای پیشرفته اغلب کشورهایی هستنددموکرات ومردمسالارولی کشورهای غیرپیشرفته وعقب مانده،یااصلااسمی وماهیتی مردمسالارنیستندویافقط نامی ازآن رابردوش می کشندوماهیتی غیرازآن دارند.بدتر ازهمه اینکه دراکثراین جوامع دین دستمایه ای شده دردست حاکمان ورهبران،برای اعمال محدودیت بیشترو جلوگیری ازحق طبیعی انسانهای آن جوامع درتعیین سرنوشت خود،به منظورنیل به منافع شخصی.دراین جوامع مخالفت حاکمان باآگاهی بخشی مردم رنگ ولعاب مذهبی گرفته وآنهابابرداشتی مستبدانه ازدین،تمام مخالفان خودرامخالفان خداودین پنداشته وآنهاراوابسته به خارج ازمرزهامعرفی می کنند.این درحالی است که تمام سعی این افرادآگاه کردن مردم نسبت به حق وحقوقشان وارتقای سطح فرهنگ عمومی ودرنهایت پیشرفت درهمه زمینه هاورسیدن به کمال مطلوب جامعه است.
تاریخ چندهزارساله ایران نیزسرشارازانسانهایی است که جان درراه روشن کردن تاریکیهاگذاشتند.انسانهای آزاده ای که آگاه نکردن مردم راخیانت درحق آنهادانسته وبه روشنگری پرداختند.بعدازوروداسلام وخصوصا پس ازدوره حکومت صفوی به بعد،آنهابابرداشت واقع گرایانه ازدین دچارخشم متحجرانی شدندکه به بهانه دفاع ازاسلام ودین وخدا،بیشترین ضربه رابه آنهازدند.متحجرانی که درگذشته مانده ودرلوای دین به تامین منافع شخصی وخانوادگی وگروهی خودمی پرداخته ومتاسفانه امروزهم می پردازند.متحجرانی که باهراتفاقی ازترس به خطرافتادن منافعشان،شعاروااسلاماسرمی دهندوکفن پوش تظاهرات می کنند.البته متحجران افراطی امروزی بااسلاف خودتفاوت اساسی دارندوآن تجربه آنان است.




بامطالعه تاریخ وتامل درآن به راحتی می توان دریافت که نامهای ماندگاربیشترازآن کسانی است که نه تنها خودباکمال میل ورغبت به خوردن میوه ممنوعه آگاهی اقدام کردندبلکه دیگران رانیزبه خوردن آن ترغیب نموده اند.وتاریخ معاصروبرخوردهای حاکمان کنونی هم این موردرابیش ازپیش ثابت می کند.ومطمئنا آینده نیز ازآن همانهاست وازحاکمان وپاسداران تاریکی وجهل نه نامی خواهدماند نه نشانی.

سید مصطفی تاج زاده



به دلیل فعلیتها و مطالعاتی که در زمینه های مختلف داشته و دارم ، با شخصیتها و افراد زیادی درزمینه های گوناگون آشناشدم.شناخت و آشنایی با بعضی از آنها ازدوروفقط درحد مطالعه آثارشان ویاازطریق مطالعه در موردشان بعنوان شخصیتهای ممتازتاریخی بوده است . اما با برخی دیگر ازنزدیک نیزآشناشدم وافتخاردیداربا آنهابصورت رودررو برایم فراهم شده است.این دیدارهاباعث شناخت بیشترمن ازآنهاوشخصیتشان وعلاقه وافر به آنهاشده است.
یکی ازکسانی که افتخارآشنایی ازنزدیک با او را داشته ام آقای مصطفی تاج زاده بوده است.علاوه برمطالعه نوشته ها و افکارشان،دوباربا ایشان ملاقات حضوری داشته وتوانسته ام چندساعتی درمحضرشان باشم وازسخنان و رهنمود هایشان بهره ببرم . یکی از نابغه های سیاسی ایران که همچون سایر نوابغ کشور ، جمهوری اسلامی نه تنهاقدرش راندانسته،بلکه اوراتاآنجایی که می شدمحدودواکنون نیززندانی کرده است.درحال حاضر بیش ازپنج ماه اززندانی شدن تعدادزیادی ازاصلاح طلبان وازجمله آقای تاج زاده،توسط کودتاچیان می گذرد.فردی که دراوج جوانی همراه باتغییرات سیاسی درایران،واردسیاست شد.درابتدابه عنوان مشاورشهید رجایی همکاری خودرابادولت شروع کردوپس ازخدمات بسیاردرسالهای بعد،درپی انتخابات دوم خرداد76 وپیروزی سیدمحمدخاتمی،به مقام معاونت سیاسی وزارت کشور عبداله نوری رسید.بعدازاستیضاح عبداله نوری،مدتی را سرپرست وزارت کشوربود.بعدازانتخاب آقای موسوی لاری بعنوان وزیر،همچنان معاون وزیربود.سپس تحت عنوان رییس ستاد انتخابات یکی از بهترین انتخابات جمهوری اسلامی،انتخابات مجلس ششم،رابرگزارکرد واجازه هیچ گونه کارخلاف قانون ودخالتهای فراقانونی رابه انحصارطلبان واقتدارگرایان ونهادهای وابسته به آنان ندادوجلوی آنها ایستاد وبرسرآن شغل خودراگذاشت وبا دسیسه عوامل آنها وهمکاری شورای نگهبان وقوه قضاییه مجبوربه ترک وزارت کشورشد.
ازآن پس تمام سعی وتلاش خود رادرراه فعالیت سیاسی وتقویت جامعه مدنی،بعنوان عضومرکزی وموثرجبهه مشارکت ایران اسلامی وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به کاربست.دراین سالهابسیاری ازکارهاوتصمیمات پشت پرده وخلاف قانون اقتدارگرایان راباشجاعت برملاکرد.درهرانتخاباتی درجبهه اصلاح طلبان بسیارفعال بوده وبرای تشویق مردم به شرکت درانتخابات،بعنوان لازمه شکست انحصارطلبان،تلاش می کرد.درانتخابات دهم ریاست جمهوری هم یکی ازچهره های بسیارفعال و موثرستاد مهندس موسوی بود و درشهرهای گوناگون به ایراد سخنرانی می پرداخت.پس ازکودتای انتخاباتی هم یکی ازاولین کسانی بود که دستگیرشد و همچنان در زندان بسرمی برد. درزندان هم عوامل کودتانتوانستنداوراواداربه اعتراف ساختگی نمایند وحتی پس ازمدتهادر حضوردرانفرادی، در نهایت شجاعت اززندان پیغام می دهدکه حاضراست درموردمسایل کشوروحوادث پس از انتخابات باعوامل کودتااز جمله حسین شریعتمداری مناظره کندتامشخص شودچه کسی به کشورخیانت کرده و ضررزده است.

شخصابسیاری نکات،چه درملاقات رودررو وچه درمطالعه نوشته هاوسخنرانی هاومصاحبه های آقای تاج زاده،از ایشان آموخته ام وازشخصیتهای مورد علاقه ام می باشند.دروهله اول امیدوارم ایشان وسایرزندانیان هرچه سریعتر اززندان آزادشوندوسپس باپیروزی جنبش سبزدموکراسی خواهی مردم ایران،به جایگاه واقعی خدمت به کشورومردم برسند.
به امید آن روز

صداوسیما



یکی ازاتفاقاتی هفته گذشته درحوزه رسانه افتاد،ابلاغ حکم تمدید ریاست مهندس
ضرغامی درصداوسیمابود.بعدازآن هم مهندس ضرغامی کنفرانس خبری مطبوعاتی گذاشت وبه گفت وگوبقول خودشان صمیمانه باخبرنگاران پرداخت و ازآنهاخواست بدون هیچ ملاحظه ای سوالات خودرامطرح کنند.صداوسیما این برنامه رادرسطح وسیعی پوشش داد.
امادراین زمینه وپس ازدیدن این گفت وشنودنکاتی به ذهن من رسید.
مهندس ضرغامی سعی کرد،البته بزعم خود،با دادن جوابهای قانع کننده خبرنگاران ومردم رانسبت به عملکردخود قانع نماید، اماآنچه درجوابهای ایشان روشن وقابل مشاهده است،نه ارایه مطالب قانع کننده بلکه توجیهاتی است که ایشان درموردعملکردشان بیان کردند.بخصوص درمورد مسایل حساس،مثل مسایل سیاسی درحوزه خبروبرنامه های سیاسی،آنچه ایشان مطرح کردندبه هیچ عنوان قانع کننده نبود.بلکه همانطورکه پیشترگفته شد،توجیه عملکرد بود.
البته دراین رابطه شاید نباید زیاد برمهندس ضرغامی خرده گرفت،چراکه آنچه مشخص است وهمه تقریبامی دانند این است که تصمیم گیرنده اصلی دراین زمینه افراددیگرهستند ومهندس ضرغامی فقط اجراکننده اوامرآن نهادهاواشخاص است.همانهایی که کودتای انتخاباتی رارهبری واجراکردند وحوادث پس ازآن رادرسرکوب تجمعات وزندانی کردن افراد وشکنجه ودادگاههای نمایشی ونمایش دادگاهی و... راشکل دادند.همانهایی که قدرت اصلی کشوررادردست دارندوهمه مدیران برای ماندن درجایگاهشان یاباید ازخودآنان باشندویااوامرآنهارااجرانمایند.
مشکل اصلی صداوسیما(مانندسایرنهادهای تحت حاکمیت غیرمنتخبان مردم)دردست کم گرفتن مخاطب است. این مساله رامی توان درتمام برنامه های صداوسیمامشاهده کرد.اینکه مخاطب خودراازنظرفکری وشعوری،سطح پایین درنظرمی گیرند ودراین راستابیشترین توهین هاوتحقیرهارابه مخاطب وشعوروشخصیت اومی کنند.اوج این توهین وتحقیرهادر بخشهای مختلف خبری و برنامه های سیاسی است.بقیه برنامه ها نیز کم وبیش شامل این مساله هستند.از برنامه های ورزشی و پخش مستقیم مسابقات داخلی و خارجی گرفته تا سریالها و فیلمهای تلویزیونی و حتی برنامه های اجتماعی ومذهبی وخانواده ومناسبتی و... تقریباهمه دراین طرزدید نسبت به مخاطب مشترکند.
به نظر من این مشکل ناشی از کوته نظری وبینش و شناخت کم مدیران است. این مساله گاهی آنقدر واضح و روشن است که انسان می ماندکه واقعاتهیه کنندگان وتولیدکنندگان وناظران این برنامه هاچه فکری دارند؟شخصادیده ام گاهی چنان شدت داردکه کودک 5 ساله هم می فهمد وسوال می کند!!!یعنی تولیدکنندگان ودست اندرکاران این برنامه،آن قدر مخاطب خودرادست کم گرفته اند که کودک هم متوجه می شود.
شایددلیل دیگراین مشکل،عدم شایسته سالاری ونبودن هرفرددرجایگاه مناسب خویش است.چراکه هم اکنون بسیاری ازهنرمندان وکارشناسان عرصه رسانه به دلیل نگاه خاص واشتباه مدیران خانه نشین شده اند ویاترجیح داده اند به کشورهای دیگرمهاجرت کنند.
تازمانی که این دید ونظرنسبت به مخاطب درتفکروتصمیمات وعملکرد مدیران وتصمیم گیرندگان صداوسیماوجوددارد وآنان نیازهاوخواسته های مخاطبان خودرانشناسند،(نوع موضع گیریها وپاسخهای مهندس ضرغامی نشان داده است که شخص ایشان هم این مشکل رادارد.) این رسانه ملی (یابه قول منتقدان میلی)نمی تواند مخاطبان خودراراضی نگاه دارد وحتی روزبه روزاز تعداد آنهاکاسته نیز خواهد شد.

این بارتاریخ راتکرارنکنیم

ماایرانیان خصوصیات منحصربه فردبسیاری داریم که متأسفانه این خصوصیات بیشترمنفی بوده وباعث ایجادمشکل برایمان می شودویاحداقل مابیشتربه جنبه های منفی آنهامی پردازیم.استبدادزدگی،عدم واقع بینی، رویاپردازی وخیالبافی وعدم خردورزی،قهرمان پروری، عدم آینده نگری،درس نگرفتن ازگذشته،فراموشی،عجله و بی صبری... .امااین بارمن می خواهم بایادآوری مشکلاتی که ازاین خصوصیات برای ماپیش آمده وباعث عقب رفتن جامعه مان شده برلزوم درس گرفتن ازآنهاتأکیدکنم.
یکی ازویژگیهای جامعه ایرانی عجله وعدم صبوری وعدم شناخت وواقع بینی درمسائل خصوصامسایل اجتماعی است. همه رادعوت به فکر کردن درمورداین ویژگی می کنم. تقریباهمه مااین خصوصیات راکم وبیش داریم.زمان تحصیل همه بادرس خواندن ونمره20گرفتن فکرمی کنیم نابغه ایم و توقع قبولی دربهترین رشته دربهترین دانشگاه راداریم.درحالیکه درواقعیت این گونه نیست واین اتفاق نمی افتدواکثردانشجویان مادررشته هایی قبول می شوندکه به آن علاقه ندارند.یاهمه مامی خواهیم یک شبه ره صدساله رابرویم.درس نخوانده مدرک می خواهیم. سرکارنرفته ریاست می طلبیم.هنوزشروع به کارنکرده و اول کارمی خواهیم سریع پولدارشویم.درورزش هم می گوییم حق ماقهرمانی است.بدون اینکه توانایی تیم خود رابادیگرتیم هامقایسه کنیم.ومواردبسیاردیگر.چون به خواسته های خودیک شبه نمی رسیم،سرخورده ومأیوس و ناامیدمی شویم.
دوره صدساله اخیررادرنظربگیرید؛باذکرمثالهایی دراین دوره شباهت های تاریخی رابرمی شمرم تابه زمان حال ووضع کنونی برسیم.یعنی ازانقلاب مشروطه به این سو. انقلاب مشروطه انقلابی بودکه مردم باخواسته های مشخص قیام کردند.اوایل انقلاب موفق بودومردم هم پشتیبان آن.خواسته های مشروطه خواهان ازجمله قانون وتأسیس عدالتخانه و... بود.همین که مردم دربه کرسی نشاندن حرف اولشان موفق شدندومظفرالدین شاه فرمان مشروطه راامضانمود،باتصورپایان کارشان وعدم پیگیری خواسته هایشان،همه به خانه هایشان بازگشتند.بعدچون دیدندباوجودحکومت مشروطه،تمام خواسته هایشان درکوتاه مدت برآورده نشد،پشت آن راخالی کردندوچنان شدکه انقلاب مشروطه به سرکشی محمدعلی شاه واستبدادصغیرودر نهایت دیکتاتوری رضاخانی ختم شد.
دوره بعدی هنگامه ملی شدن صنعت نفت است.
پس ازخلع رضاشاه وبه تخت نشستن محمدرضاپهلوی که همزمان بااشغال ایران توسط متفقین بود دوره سختی بر ایرانیان گذشت. پس ازپایان جنگ هم دخالت بیگانگان درایران ادامه داشت.دراین زمان بودکه دکترمحمد مصدق به مقابله با وضع موجودبرخاست وباحمایت های آیت الله کاشانی وپشتیبانی عظیم مردمی ونمایندگان مجلس موفق به ملی کردن صنعت نفت شدوباهمان حمایت هابه نخست وزیری رسید.پس از آن مردمی که این بارحامی مصدق شده بودند،بازهم به دنبال برآورده شدن خواسته های بسیارشان درکمترین زمان ممکن بودند.تبلیغات گسترده و سنگ اندازیهای وسیع هم علیه مصدق ازسوی نهادهای قدرت اعمال می شدکه درناامیدی مردم تأثیرگذاربودومردم همان کردندکه قبلاانجام داده بودند.همان مردمی که در30تیرجلوی کودتاچیان راگرفتند،در28مرداددرخانه نشستندوتماشاکردندکه چگونه دولت قانونی دکترمصدق ساقط می شود.مردم که دنبال رسیدن به خواسته هایشان در کوتاهترین زمان ممکن بودند،چون به همه آنهانرسیدندکنار کشیدندو25سال دیگرحکومت دیکتاتوری برمردم تحمیل شد. فارغ ازاقدامات مثبت محمدرضاشاه دراین دوره،به هر حال حکومت دیکتاتوری بودوقانون اساسی مشروطه را نادیده گرفت که همین زمینه سازانقلاب اسلامی شد.
بی گمان انقلاب اسلامی سال57بزرگترین فرصت تاریخی برای مردم ایران بودتا به خواسته تاریخی خوددرحاکمیت قانون وعدالت وآزادی برسند.امابازهمان دردتاریخی سر بازکرد؛مردم می دانستند چه نمی خواهنداما دقیق خواسته های خودرانمی شناخته ونمی شناسندوچون دقیقانمی شناسندآنهاراطبقه بندی نمی کنندوبه یکباره به دنبال خواسته های گسترده می روندوچون درکوتاه مدت این حاصل نمی شودکناره می گیرند.درانقلاب اسلامی وپس ازآن هم همین اتفاق افتاد.
باکنارنشستن مردم،رهبران اصلی وتئوریسین های انقلاب یاخانه نشین شدندویاکشته ویاتبعید خود خواسته،وخواسته های اصلی مردم فراموش شد.چون خودشان نایستادند.
بزنگاه تاریخی بعدی که مردم باتمام وجوددرصحنه حاضر شده وبرای رسیدن به خواسته هایشان جلوی خواست حکومت ایستادند،دوم خردادسال76بود.تامدتی هم خواسته های اصلاح طلبانه خودراپی گرفتندوبه نتایج خوبی هم رسیدند،اماتاجناح اقتدارگرازشوک خارج شدوشروع به سنگ اندازی کردوالبته اصلاح طلبان هم مرتکب اشتباهاتی شدند،مردم هم ناامیدشدندوپشت همانهایی را که به آنهارأی داده بودندخالی کردند.
اوج این خانه نشینی،انتخابات دوم شوراهابود.انتخاباتی که به گواهی اکثرتحلیل گران، آزادترین انتخابات پس ازانقلاب بودوهمه گروههادرآن حاضربودند.همین غیبت زمینه ظهورپدیده ای شدکه هنوز هم ایران گرفتاراوست واوکسی نبودجزمحموداحمدی نژاد. سال84اصلاح طلبان تلاش گسترده ای کردندتابایادآوری این مواردتاریخی مردم رامجاب به شرکت درانتخابات نمایند. من خودم براساس فعالیتهایی که می کردم باچندنفراز آنهاهمراه بودم.آقای بهزادنبوی ومصطفی تاج زاده ،زندانیان امروز،جزآنهابودندکه باتلاش خستگی ناپذیرسعی درجلب نظرمردم برای شرکت درانتخابات داشتند.آنهاهمین دوره های تاریخی رابرمی شمردندتابه مردم بگویندغیبت آنهازمینه سازدیکتاتوری است وباعث به حکومت رسیدن اقلیتی می شودکه خواسته های خودرا به اکثریت خاموش تحمیل می کنند.اماموفق نشدندوغیبت همان مردم،باعث به حکومت رسیدن پدیده ومعجزه هزاره سوم شدوهمه دیدیم آنچه نبایدمی دیدیم.
اکنون هم مادربزنگاهی دیگرقرارگرفته ایم.ناامیدی و یأس وخانه نشینی مازمینه سازازبین رفتن جمهوریت و کرامت وشأن انسانی وآزادی وازهمه مهمترایرانیت مامی شود.ناامیدی همان چیزی است که کودتاچیان دنبال آن هستندتابافشاروسرکوب واختناق مردم رابه آن بکشانند. امامابایدبمانیم تاکودتاچیان ناامیدشوند.ماباید بمانیم تاکرامت انسانی راپاس بداریم.مابایدبمانیم تا آزادی رابدست آوریم.مابایدبمانیم تابگوییم:ما هستیم،مازنده ایم.وبالاخره مابایدبمانیم تابگوییم که مامی مانیم.
این ماندن حتمااین نیست که درخیابان باشیم وتاسرکوب کردندبگوییم تمام شد.قصدمن ازمثال آوردن این دوره های تاریخی این است که بگویم مابایدازتاریخ درس بگیریم،تادیگراشتباهات گذشته راتکرارنکنیم.تا ناامیدنشویم.تابمانیم وبخواهیم،نه لزومادرخیابان. راههای بسیاردیگری است که دوستان هم هرروزراههای جدیدی راپیشنهادمی کنند.ممکن است فکرکنیم که این راههافایده ندارد.اماطبق گفته کارشناسان همین روشهای کوچک به کودتاچیان می گویدکه ماهستیم ومی مانیم. ممکن است درکوتاه مدت اثرگذارنباشدامادربلندمدت تأثیرخودرامی گذارد.مابایدخودرابرای مبارزه طولانی آماده کنیم.مثالهای تاریخی بسیاراست.انقلاب ایران از 42شروع شد.دموکراسی خواهی دراروپاوآمریکاچندقرن ادامه داشت تابه اینجارسید.درآمریکامارتین لوتر کینگ50سال پیش شروع کرد.40سال پیش سیاهان رامی سوزانندامااکنون یک سیاه پوست رییس جمهورآمریکااست. ماهم نبایدناامیدشویم.آرام آرام می رویم ولی همیشه می رویم.
پیروز باد ایران

اغتشاشگران کجا رشد کرده و تربیت شده اند ؟



طبق آماررسمی درآخرین سرشماری عمومی 70درصد جمعیت کشور ایران زیر 30 سال سن دارند.یعنی هفتاد درصد کسانی که هم اکنون درایران زندگی می کنند،بعدازانقلاب اسلامی متولد شده اند.اگر10 درصد جمعیت هم بین30 تا 40 سال سن داشته باشند،آن گاه هشتاد درصد جمعیت ایران زیر 40 سال هستند.و این بدان معنی است که هشتاد درصد جمعیت کنونی ایران،دوران رشد ونمووشکل گرفتن تفکروشخصیتشان در دوران استقرارحکومت جمهوری اسلامی وپس ازپیروزی انقلاب بوده است.
طبق شواهد وقراین موجود،اکثرمعترضان به وضعیت کنونی کشورهم جزوهمین گروه سنی هستند.پس براساس گفته مسئولان حکومت،اکثر جوانان ایران که رشد یافته وتربیت شده جمهوری اسلامی نیزهستند، اوباش واغتشاشگروآشوب طلب وضدولایت فقیه ومخالف جمهوری اسلامی می باشند.
جمهوری اسلامی ازابتدا ادعای تربیت وتعلیم نسل نویی درجهان داشت وحتی مدعی بود(وهست)که قصد صدورانقلاب وتربیت همه جوامع ومردم تمام کشورهای دنیارادارد. حال چه شده است؟نسلی که تربیت شده خود جمهوری اسلامی است این گونه علم مخالفت باآن رابرافراشته وسخنی خلاف سخن رسمی حکومت جمهوری اسلامی رابرزبان می راند.
خاطرم است پس ازدوم خردادسال77ومراسم اولین سالگرد انتخابات دوم خرداد که بهنگام سخنرانی سیدمحمدخاتمی برای اولین باردرجمهوری اسلامی،شنوندگان یک سخنرانی نسبت به سخنان سخنران ابرازاحساسات کرده وسوت وکف زدند،گروهی شعاروااسلاما وواماماسردادندوفریاد برآوردندکه این جوانان منحرفند وقصد ازبین بردن اسلام ونظام رادارند.درجواب ظریفی گفت: این جوانان همه تربیت شده ورشد یافته همین نظام هستند.پس باید خود جوابگوی عملکردتان درتربیت چنین افرادی درمدارس ودانشگاههایتان باشید.
اکنون هم به نوعی همان شرایط حاکم است.اکثریت جامعه نسبت به وضع موجود کشورمعترضند وخواهان تغییرات اساسی درقوانین وساختارنهادها ودولتمردان وحاکمان کشورمی باشند.بخش بزرگی ازآنهانیزجوانان رشد یافته درهمین ساختاروتحت آموزش همین نظام سیاسی،فرهنگی وآموزشی هستندواکنون توسط نهادهای رسمی وافراد صاحب منصب ومقام درارگانهای دولتی وامنیتی،ازبالاترین رده تاپایین ترین مقام - کسانی که خود وظیفه تعلیم وتربیت آنهارابرعهده داشته اند - اغتشاشگرو اوباش وآشوب طلب ووابسته به بیگانه وعامل دشمن وضدولایت ومخالف نظام و...نامیده می شوند.
این رای ونظروتفکرودید نسبت به مسایل جامعه وکشور،نه یک روزه ویک ماهه ونه حتی یک ساله،بلکه درطی سالها دروجود این جوانان شکل گرفته است.حال سوال اساسی این است : مگرتمام نهادهاوسازمانها ودست اندرکاران امورآموزشی،فرهنگی،سیاسی وتبلیغی نظام همه درراستای آموزش آنچه که مطلوب وخواسته نظام جمهوری اسلامی بوده،عمل نکرده وگام برنداشته اند؟
مگراین جوانان معترض دربسترحکومت دینی وتحت حاکمیت ولایت فقیه رشد نیافته اند،پس اشکال وایرادی که به آنهاگرفته می شود،متوجه کیست؟
آیاغیرازاین است که حاکمان ودولتمردان وقدرتمندان وقدرت ورزان امروز،طبیعت وذات وفطرت آزادیخواه وضدظلم وبی عدالتی انسان را که ریشه همه تمایلات وخواسته های بشری است ودرتمام آموزه های دینی نیزبه آن تاکید شده است ومی شود، فراموش کرده اند؟به نظرمی رسد که قدرت وثروت آنهاراازخود بیخودو گرفتاردرد فترت همه حاکمان پیش ازخویش کرده است وازیادبرده اندکه انسان همیشه به دنبال کمال مطلوب برای زندگی بهتراست ودرتمام تاریخ برای رسیدن به آن تلاش کرده ودراین راه ازقربانی کردن جان خودنیز دریغ نکرده است.اکنون هم جوانان ایرانی باهرنوع آموزش وپرورشی به دنبال همین نیاز طبیعی بشری وآفریده پروردگارخودهستند وتارسیدن به آن ازهیچ تلاشی مضایقه نمی نمایند.این برحاکمان امروزجمهوری اسلامی است که این مهم راهرچه سریعتردرک کنندوازتحمیل هزینه بیشتربرکشورجلوگیری نمایند.

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

سیزده آبان58،مقصرواقعی که بود؟

سی سال ازبزرگترین حماقت تاریخ معاصرایران گذشت.سی سال پرفرازونشیب که هنوزازاثرات آن رویداد بزرگ متاثراست.اماامسال باهمه سالهای گذشته متفاوت است.وجنبش سبزدموکراسی خواهی مردم ایران همه چیزراتحت الشعاع خودقرارداده واساس راهپیمایی سیزده آبان امسال رانه تجلیل که تقبیح حرکت سی سال پیش مقررکرده است.درمورداین اقدام اشتباه تاریخی بسیارگفته اندوشنیده ایم،چه خودمجریان ودست اندرکاران ومشوقان آن وچه کسانی که برشانه های آنان ایستادندوبالارفتندوبادستاویزقراردادن این اقدام تبلیغ دشمنی و نفرت کردندوصاحب دولت وقدرت شدند.امامن می خواهم اززاویه دیگری به این واقعه بپردازم.
بیایید خود راجای یکی ازآن جوانان دانشجویان پرشورخط امامی باسن بین 20تاحداکثر25سال بگذاریم.جای عباس عبدی،محسن میردامادی،ابراهیم اصغرزاده،محسن امین زاده،حبیب اله بیطرف،معصومه ابتکارویاکس دیگر.(البته اگرکسی دوست داشت می تواندخودراجای عزت اله ضرغامی وحتی محموداحمدی نژادباتمام سختیش قراردهد.)
جوانانی که ازدل یک انقلاب بزرگ بیرون آمده اند.باگرایشات مذهبی بسیارزیادوتندوبعضامتمایل به چپ مذهبی وضدامپریالیستی والبته فدایی ومقلدبی چون وچرای آیت اله خمینی که بانی تمام مشکلات وگرفتاریهای کشوروبه قولی جنایتهاوظلمهااعمال شده واثرات باقیمانده آن راشخص محمدرضاشاه پهلوی وحامیانش می دانستند.وچیزی جز استرداد ومحاکمه اونمی توانست دیگ جوشان عصبانیت وناراحتی آنان راازقلیان بیندازد.
ازطرفی آمریکارابزرگترین بزرگترین حامی وپشتیبان شاه مخلوع پنداشته واعتقادشان براین بودکه بعداز پیروزی انقلاب اسلامی بااینکه درظاهرآن راپذیرفته وبه رسمیت شناخته،امادرباطن مخالف آن است وبه هرشکلی به دنبال تضعیف آن است.درکشورهم امورمملکت دست دولت موقتی است که ازنظرآنهاباآمریکا مماشات می کندواستقلال به آن شکلی که هدف انقلاب بود،حاصل نشد.دولت اقدامات انقلابی که درراستای تصفیه عوامل وابسته بایدانجام دهد نمی دهد.درسیاست خارجه هم توقع برخورد سخت بادول خارجی بخصوص با آمریکا خواسته آنان بود.ملاقات رییس دولت موقت بامشاورامنیت ملی آمریکا هم بهانه ای دیگرازدیدآنهاشد.
حالاخودراجای یکی ازآنان ودرمیان جمعشان تصورکنیم؛باخصوصیات واحساسات خاص آنهاوجوحاکم بر جامعه درآن زمان.جایی که شورواحساس خاص جوانی آن هم ازنوع مذهبی-انقلابی ازهرمنطق ودلیل سیاسی ودیپلماتیک پیشی می گیرد.
حال جلسه بررسی موضوع رادرنظربگیرید.من خودم دردوران دانشجویی درچنین جلساتی بودم.جلساتی که کافی است درآن یک انسان خوش سخن وخوش صحبت وشوراننده حضورداشته باشدوبتواندجوجلسه به سمت دلخواه خودوجمع حامیش ببردوکل جمع راباخود هم نظرنماید.باشناختی که مااکنون ازافرادحاضردرآن جمع دانشجویان پیروخط امام داریم،مطمئناتعداد چنین کسانی باقدرت بیان وتحلیل بالابینشان بسیاربوده که براحتی می توانستندجمع رادرموردهرموضوعی به وحدت رای ونظربرسانند.
جلسه آغازمی شود.ماهم درآن حاضریم.هرکسی به نوبت وازدیدخودازمخالفتهاوسنگ اندازیهاودخالتهای کشورهای خارجی بخصوص ابرقدرتهای شرق وغرب ونفوذشان درارگانهاونهادهای دولتی وغیردولتی وعدم استقلال واقعی کشوربه دلیل حضورعواملشان سخن می راند.یکی دراین میان ازخصومت کشورکمونیستی وضدخدای اتحادجماهیرشوروی می گویدودرمقابل چندنفرازتحرکات مداخله جویانه امپریالیسم آمریکا.دراین میان خبرپذیرش شاه مخلوع وبیمارتوسط حکومت آمریکا،مخالفتهاباآن کشوررابیشترمی کند.نجوایی ازمیان جمع بلندمی شود:بایداقدامی فوری کردتاضمن نشان دادن آشکارمخالفت بااقدامات ودخالتهای امپریالیسم آمریکا ،سردمداران حکومتشان راواداربه استرداد محمد رضاشاه نماییم.چند نفر پیشنهادهایی دادند.ناگهان پیشنهاد غافلگیرکننده ای مطرح می شود.
«به سفارت آمریکا حمله کرده وآنجارااشغال کنیم وحاضران درآن راگروگان بگیریم.»
پچ پچ درمیان جمع بالا می گیرد.صداهای موافق ومخالف بلند می شود.تعداداندکی بطورکلی باچنین اقدامی مخالفند.گروهی باحمله به سفارت آمریکامخالفند ومی گوینداول بایدسفارت شوروی رابگیریم.تعدادموافقان بیشتراست.دراین میان فردی بحث مصونیت دیپلماتهاوکارکنان سفارتخانه هاراطبق کنوانسیون های بین المللی پیش می کشدکه ایران هم جزوامضاکنندگان آن است.فرددیگری درجواب می گویدهدف مانشان دادن مخالفتمان بااقدامات آمریکاست ونمی خواهیم زیادشدت عمل نشان دهیم.24ساعت هم آنجارادراختیارداشته باشیم کافی است.خبرآن به همه جاوازجمله آمریکامی رسدوآنهامی فهمنداوضاع باگذشته متفاوت است.بعدازآن هم دولت وحکومت طبق وظیفه اش دربرابردربرابرکنوانسیون ماراازسفارت بیرون می کند،بدون اینکه آسیبی به کسی برسد.حداکثر24ساعت مامی توانیم آنجارادراشغال خودداشته باشیم.گروهی ازمیان جمع مامورشده وبا آیت اله موسوی خویینی ها بعنوان یکی ازروحانیان نزدیک به امام مشورت می کنند.ایشان هم بااین پیشنهاددانشجویان موافقت کرده ورابط آنان باامام می شوند.
رای گیری انجام می شود وپیشنهاد حمله به سفارت آمریکا واشغال آن مورد پذیرش اکثریت قرار می گیرد. درادامه جلسه تاریخ ونحوه انجام این کارمشخص می شود.درروزموعوددانشجویان پیروخط امام ابتداباانجام راهپیمایی به سمت سفارت وایرادشعاراعتراض خودرابه اقدامات آمریکاوپذیرش شاه توسط آن کشورنشان دادندودرادامه هم تعدادی ازدانشجویان ازدیوارسفارت بالارفته وآنجارااشغال می کنند.وباقی ماجراکه دیگر همه می دانندواشغالی که پیش بینی حداکثریک روزه برای آن می شد444روزبه طول انجامیدواین همه هزینه پیداوپنهان برای کشوربه دنبال داشت.
اگرمن وشماجای آن دانشجویان بودیم ودرآن دوره ودرآن جمع حضورداشتیم چه می کردیم؟!
درآن فضای دانشجویی وجوانی وغلبه شورواحساس آن هم ازنوع انقلابی،ماچه واکنشی انجام می دادیم؟!
آیااکنون مابایدفقط آن دانشجویان وجوانان رامقصردانسته وملامت کنیم؟به نظرمن خیر!
بااینکه به شخصه امروزاین اقدام رابسیاراشتباه وبدوپرهزینه برای کشوروایرانیان می دانم،امااگرآن روزمن هم درآن جمع بودم،باآنجووفضا،احتمال زیادباآن موافقت می کردم.
به نظرمن ملامت وسرزنش ازآن حاکمان ورهبران وراهنمایان آن زمان است.افرادی که با اینکه ازتصمیم دانشجویان اطلاع داشتند،درابتداجلوی آنهارا نگرفته حتی تشویقشان هم کردند.یاافرادی که پس ازاشغال نه تنها برخوردنکرده بلکه انقلاب دومش خواندندوعملاازادامه آن حمایت کردند.یاکسانی که درصددفرصتی بودندتا دولت موقت مهندس بازرگان راکه مانعی درمقابل مطامع انحصارطلبانه خودمی دیدند،سرنگون کنندوبااشغال سفارت ودستاویزقراردادن مدارک داخل سفارت به هدفشان رسیدند.کسانی که ازاحساسات پاک ونیت خالصانه یک سری جوان برای حذف افرادکاردان ورقبای سیاسی خودبهره بردند.
امیدوارم بالاخره روزی پس ازاستقراردموکراسی وحاکمیت دولت مردمی واقعی وقوه قضاییه مستقل وقدرتمند این خائنان به ملت وکشوروخائنان پس ازآنهاتاامروز،درپیشگاه تاریخ ومردم ایران محاکمه شده وپاسخگوی این خیانت واقدامات بعدیشان باشند.خیانتی که کمترین هزینه آن تحریم30ساله وقطع رابطه بابزرگترین وقدرتمندترین کشوردنیابود.
به امیدآن روز.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

نسل سوخته!!!


من ازنسل سوخته ام،نسل بی هویت نه نسل هویت گم کرده ام،نسل سنگین امابی وزن،نسل معلق،نسل درخلا،نسل افسرده اما سرزنده،نسل مأیوس اماامیددهنده،نسل سوم،من ازنسل ققنوسم،نسلی که می سوزدوخاکسترمی شوداماخاکسترش به بادداده نمی شود،بلکه از خاکسترش زندگی،هویت،امید،عشق وآزادی و... به وجودمی آید.درست همانندققنوس که می میردومی زاید.امامن ازچه نسلی ام وچراسوخته؟
منظورمن نسل سوم انقلاب است.نسلی که بین سالهای اول دهه50تااواخردهه60رادربرمی گیرد.یعنی دقیقاازمتولدین50تا67یا68.نسلی که دردوران بی ثباتی متولدشدورشدیافت.نسل ما کودکی نکرد،نوجوان نبودوچیزی ازجوانیش نفهمید.نسل من دردورانی بارورشدکه درایران انقلاب شده بود.جنگ ناخواسته ای برآن تحمیل شد.انقلاب یعنی دگرگونی ونسل من در ایرانی رشدیافت که تمام ارزشهای اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و... به کلی دگرگون شده بودوازبدروزگارانقلابیون نسل قبل ازمن همه چیز راویران کرده بود،بدون آنکه خود بداندچه می خواهدبسازدوزمانی که همه زیرساختهاوروساختهاراویران کرده وبرآن قدم گذاشت تازه به فکر این افتادکه چه باید بسازد.نسل قبل ازماهرچه متخصص وکاردان و کارشناس بودراازدورخارج کرده بودوبدون هیچ تجربه ای شروع به آزمون و خطانمود. ایران شدآزمایشگاه ونسل من موش آزمایشگاهی.کودکی مادرانقلاب وجنگ گذشت.کودکی ما باتصاویرتوپ وتانک وگلوله وخون وجنازه وشهیدونوحه وگریه وسیاهی گذشت.کودکی مابا نبودپدرگذشت.ازبچگی،ماپیش وبیش ازآنکه ترانه های کودکانه بیاموزیم شعرهای حماسی و نوحه های سوزناک آموختیم.دوران مدرسه مابدتر،هرسال یک نوع کتاب ودرس،یک شیوه آموزشی،امسال نظام قدیم،سال بعدنظام جدید،سال بعدترمی واحدی وسال بعدسالی واحدی. امروزامتحان نهایی کشوری،وسط امتحانات نهایی استانی یهونهایی ناحیه ای... .دریک سال کتاب چندبارتغییرمی کردومطالبی حذف می شد،ضمیمه داده می شد.اما همه اینهافقط در زمینه درس بود.جنگ تمام شد.حالاهمه به فکرتربیت نسل من افتادند.چه باید بپوشم، چه نباید بپوشم،چه باید بخورم،چه نباید بخورم،چه باید ببینم،چه نباید ببینم،چه باید بخوانم،چه نباید بخوانم....نسل ماروزنامه نداشت.روزنامه هاهمه دولتی بود.دوکانال تلویزیونی12ساعت برنامه مجموعابیشترنداشت. آستین کوتاه حق نداشتیم بپوشیم، شلوارولباس مارک دارخارجی نباید می پوشیدیم و چه و چه. نسل ماجوانی نکرد.اینترنت نبود،وقتی هم آمد کنترل شده ومحدود.ماهواره نبود،ویدئو کم کم آزاد می شد.نسل من حق اعتراض نداشت، حق خندیدن، دیدن،خواندن،.... نسل من سوخت وخاکسترشد وازخاکسترش دوم خردادمتولدشد.دوران امیدو زندگی وافتخارآغازشد.نسل من سوخت تانسل بعدازمن به ثبات برسد. دیگر دغدغه چه بپوشم چه نپوشم نبود. دغدغه چه بخوانم وچه نخوانم نبود.خواسته ها بالاتررفته بود.نسل من سوخت تاکودک من بعد ازمن کودکی کند.نسل من سوخت تانسل پس ازمن بداندچه می خواهدوچه نمی خواهد.چه بایدباشدوچه بوده.نسل من سوخت تانسل پس ازمن هویت خودرابازیابد.بداند چه بوده،از چه نژاد وچه تاریخ وچه فرهنگی. نسل من سوخت تا نسل پس ازمن جهان رابا چشم بازبتواند ببیند.نسل من سوخت تانسل پس ازمن رشدفرهنگی وسیاسی واجتماعی داشته باشد.نسل من سوخت تابه دنیانشان دهدکه ایران کجاست وایرانی کیست.نسل من فنا نشدکه فدا شد.نسل من سوخته است،من از نسل سوخته ام من ققنوسم.
شایددرگذشته فکرمی کردم که نسل من فنا شده است ولی وقتی نسل پس ازخودرامی بینم،به این یقین می رسم که نه!نسل من پلی شدبرای نسل پس ازخود که بتواند به آن مقدارازآگاهی برسد که چه می خواهد،چه می تواند باشدوچه بایدباشد.نسل من دوم خردادراساخت اما نتوانست به نتیجه برساند چون هنوز به آن آگاهی نرسیده بود که واقعاچه می خواهد.نسل من دوم خرداد راساخت تا نسل پس ازمن بتواند22خردادرابسازد.
نسل من دردوگانگی هویت ایرانی وعربی،دموکراسی واقعی وساختگی،ارزشهای انقلابی اسلامی وایرانی،حکومت اقلیت زورمندواکثریت بی قدرت،دانستن نبایدهاوندانستن بایدها و...سوخت تا نسل پس ازمن بداند که کیست و چه می خواهد.
من از نسل سوخته ام.نسل ققنوس،نسل شمع،نسل فدا شده،من از نسل سوخته ام.

قانون اساسی یاوحی منزل

قوانین محدودکننده اساسی نبایدوجودداشته باشد.یعنی قوانین محدودکننده غیرقابل تغییرواصلاح وقوانینی که بصورت ایدئولوژیک مطرح شده و در قانون اساسی کشور به صورت لاتغییر گنجانده شده باشد.ومخالفت باآنهابه عنوان مخالفت بادین وخداعنوان شود.آزادی به صورت مطلق بایددراساس قانون وقانون اساسی وجودداشته باشند.خودعرف ووجدان عمومی جامعه باتوجه به موقعیت ووضعیت وجوحاکم وخواست عمومی اکثریت درصورت احتیاج وصلاحدید جامعه می تواند قوانینی برای جامعه وضع کند که گاه ممکن است محدودکننده هم باشد.این عرف ووجدان عمومی دراحزاب وگروههای مدنی باوضع قوانین درمجلس تبلورمی یابد.هرحزب یاگروه حاکم می تواندبا استفاده ازحمایت اکثریت یاحتی اقلیت جامعه قوانینی را پیشنهادوحتی تصویب کندکه ممکن است محدودکننده نیز باشدودوره بعدحزب دیگریاهمان حزب باتوجه به وضع جامعه آن قانون راموردبازنگری وتغییرقراردهد.این بخشی ازدموکراسی است.ترس حاکمان ماازتصویب قوانین ضد دینی وضداسلامی نیست.ترس آنهاازاین است که دراین صورت دیگربه قدرت نرسندویادیگر هیچ کار بدون پاسخگویی نمی توانندانجام دهند.یعنی ثروت بادآورده بدست نخواهند آورد.
مشکل کشورماقانون اساسی آن است وتاآن به صورت صحیح وباتشکیل مجلس موسسان شامل افرادآگاه وحقوقدان اصلاح نشودمابه دموکراسی وآزادی وموفقیت نخواهیم رسید. قانون روشن وعدم تفسیربه رأی.
برای رسیدن به اصلاح قانون اساسی راهی نیست جزمبارزه مدنی وسبز. لازمه آن هم صبر حداکثری است.اعتقادبه تدریجی و زمان بر بودن مبارزه و پرهیزازهرگونه کند روی وتندروی وخصومت که هرکدام ازآنها به تنهایی می تواندسبب شکست ودوری ازهدف اصلی شود. ماملتی عجول و تمامیت خواه هستیم.همه چیز می خواهیم درکمترین زمان بدون دادن هزینه و سختی کشیدن.امااین باراین عادات بدراکنارگذاشتیم تاپیروزشویم.

رنگ سبز:نماددموکراسی خواهی،حقوق بشرخواهی و آزادیخواهی مردم ایران،نه رنگ حزب وگروه خاص


(نوشته شده در 10/4/88)
رنگ سبزنمادمبارزات دموکراسی خواهانه مردم ایران است.رنگی که ابتدانمادکمپین انتخاباتی مهندس موسوی بود.دلیل انتخاب یک رنگ ودراینجاسبزبرای کمپین یک کاندیداچه بود؟
محمدرضاجلایی پور،جوان نخبه ایرانی عضوکمپین موج سوم که درابتدابرای دعوت ازخاتمی فعال بودوسپس از کاندیداتوری مهندس موسوی حمایت کردپیشنهاددهنده این ایده بود.
دربررسی دلیل انتخاب چندجنبه رامی توان درنظرگرفت. رنگ سبزبرای ایرانیان ازهربعدونظررنگ مقدس ومورد توجهی است.هم ملی وهم مذهبی.ازدیدگاه مذهبی رنگ سبز نشانه سیادت است وبه خاندان پیامبراسلام وشخص ایشان برمی گرددکه خوداو هم درمورداین رنگ سخنانی داشته اند.رنگ سبزرنگ آرامش است.نشانه صلح ودوستی وحتی در دین زرتشت هم بعنوان رنگ مقدس وآرامش مطرح است و جنبه ملی دارد.درعلم پزشکی ودراتاق عمل هم از لباسهایی به رنگ سبزاستفاده می شود.چراکه برای بیماران ازنظرروحی آرامش بخش است.درجامعه امروزی هم رنگ سبزرنگ سال است وبعنوان مدمورداستفاده مردم به خصوص جوانان است وگستردگی دارد.انتخاب رنگ سبزونه رنگ دیگربرای کمپین ازنظر دیگرهم دارای تحلیل وتفکر ویژه ای پشت خوداست که بایدحتماًموردتوجه قرارگیرد. خصوصابرای تنویرافکارمخالفان وناآگاهان.
یکی ازمحدودیتهای ویژه ای که خصوصادرمورداحزاب اصلاح طلب وکاندیداهای رقیب رئیس جمهور نهم وجودداشت،محدودیت رسانه وعدم دسترسی آنان به رسانه های دیداری و شنیداری بودکه ارتباط بامردم ورساندن پیام به آنان رابامشکلات عدیده روبرومی کرد.
درایران رسانه عام مستقل وجود ندارد.رسانه های ملی درحقیقت رسانه هایی دولتی هستند.ازصداوسیماگرفته تا روزنامه های دولتی.کاندیداهای رقیب دولت ازهیچ رسانه وروزنامه باگستره وسیع برای ارتباط با مردم و تشویق آنهابه رای دادن برخوردارنبودند.درموردمهندس موسوی این مسأله سطح وسیعتری راهم دربرمی گرفت وآن غیبت20ساله ایشان ازمحیط عمومی وعدم آشنایی جوانان باایشان بود.اولین شعارشان((هرشهروندیک ستاد))بود. سپس هرشهروند یک رسانه هم مطرح شد.دراینجابودکه نقش رنگ بسیاربارزترمی شود.یعنی یک رنگ به تنهایی،معرف یک فردویک طرزتفکروبینش شدوبه دلیل استقبال گسترده درجامعه موج سبز نام گرفت وخودبه تنهایی یک رسانه شددرسطح رسانه های عمومی.شایدبخشی ازاستقبال هم احساسی بوداماآنچه مسلم است پذیرش واقعیت رنگ سبزنشانه مهندس موسوی بود.حتی رسانه های دولتی به هرنوعی باآن مخالفت می کردند.عدم استفاده ازرنگ سبز توسط مجریان وبرنامه سازان صداو سیمابه هرشکل ودرهر جایی.استفاده ازالفاظی همانندلجن ورنگ لجنی ازسوی رسانه های نوشتاری اقتدارگرایان وموارددیگر.یک مسأله جالب وچیزی که ازسوی حامیان مهندس موسوی به فال نیک گرفته شدقرعه رنگ سبزبرای ایشان درقرعه کشی تبلیغات صداوسیمابود.
پس نقش رنگ سبزدرایام تبلیغات به خوبی اهداف مورد نظرکمپین مهندس موسوی رابرآورده کرد.نقش رنگ سبز بعدازبرگزاری انتخابات باقبل ازآن فرق کرد.اگرسبز قبل ازانتخابات معرف ومشخصه یک نامزدورنگ یک کمپین وپویش بود،بعدازانتخابات به نمادوسمبل یک جنبش عظیم اجتماعی دموکراسی وآزادی وحقوق بشرخواهانه وحق طلبانه صلح آمیزودورازخشونت وکاملامدنی تبدیل شد. قبل ازاین ودرهراعتراضی یاهیچ نمادی استفاده نمی شدو یاهرگروهی ازنمادی خاص استفاده می کرد.یکی باپرچم جمهوری اسلامی،یکی باپرچم شیروخورشیدودیگری باپرچم بدون آرم.یکی ازموارداختلافی اپوزیسیون همین مساله بود.رنگ سبزپرچم نیست که گروهی باپرچم ایران جلوی آن بایستند.دردوره تبلیغات کمپین احمدی نژاد ازپرچم جمهوری اسلامی استفاده می کردواینگونه القامی کردکه طرفداران مهندس موسوی باجمهوری اسلامی مشکل دارند.همان موقع هم یکی ازشعارهای معترضان پس گرفتن پرچم ایران بود.بعدازانتخابات هم گروههای معلوم الحال بازهم با استفاده ازپرچم شیروخورشیدوملی ایران سعی درخارج کردن جنبش خواسته یاناخواسته ازمسیراصلی بودند.همان کاری که سی سال بادامن زدن به مسائل کوچک وساختن اختلافات بزرگ ازآنهاوفراموشی مساله اصلی کردند.جنبش کنونی مردم جنبش انقلابی نیست چراکه به عواقب ویران کننده آن دردگرگونی ساختارهاوبنیانهای جامعه وحکومت وعقب بردن کشورآگاهند.جنبش کنونی جنبشی است اصلاحی که بامطرح کردن یک خواسته مشخص به شکل کاملاً مدنی و ضدخشونت آغازشدواکنون دامنه خواسته های اصلاحی خود راگسترش داده است.این جنبش به دلیل همان خواسته اولیه که همانابازپس گیری رای وبه شمارآوردن نظرووجودش بود باهمان نماد انتخاباتی وارد گود شدواکنون باخواسته های بیشتراماباهمان نمادمبارزه خودراادامه می دهد.این نمادچنان فراگیرشده که نه تنهادرداخل کشوردیگرهمه می داننداستفاده کنندگان این نمادچه می خواهندبلکه در سطح بین المللی به عنوان نماد دموکراسی خواهی ایرانیان تبدیل شده است.درایتالیاشهرداری یک شهراز آن استفاده می کند.درجایی دیگردرنمایش مدازآن استفاده می شودوجایی دیگرجشنواره ای راتسخیرمی کندونمونه های دیگر.امامخالفان آن غیرازکودتاچیان،همان کسانی هستندکه پیش ازآنکه حرفی برای گفتن داشته باشند ضعیف النفسانی هستندکه ازعدم توجه قرارگرفتن می ترسند. همان کسانی هستندکه سی سال بااختلافات کوچک اپوزیسیون ایران راازبین بردندوحال چون خودنمی توانندنمی خواهندکسی دیگرموفق شود.ولی این رستاخیز مردم ایران است که تارسیدن به هدفش هرچقدرکه زمان ببرد پای آن ایستاده اندورنگ سبزهم نمادآنان خواهد بود.
به امید پیروزی

دامنه داربودن اعتراضات

اتفاق مهمی که بعدازانتخابات واعلام نتایج وانجام کودتای انتخاباتی افتاد،اعتراضات دامنه دارمردمی بود.سابقه اعتراضات درجمهوری اسلامی به این شکل یعنی اعتراض خیابانی وبه صورت راهپیمایی به سالهای78و82بر می گرددکه هردوباربه دلیل طبقه ای بودن وعدم گستردگی توسط حاکمیت سرکوب شدونتیجه ملموسی درپی نداشت. وجوداین سابقه،تحلیل گران وحاکمیت وبخشی ازجامعه رابه این تصورانداخته بودکه اعتراضات محدودوکوتاه خواهدبودوبا سرکوب ودرنهایت دخالت رهبری چون گذشته به پایان خواهدرسید،اماعملاًچنین اتفاقی نیفتاد.
خیلی هاگفتندکه این اعتراضات ازطبقه خاصی بوده وهمه مردم راشامل نمی شودوآن رامحدودبه تهران ویکی دوشهر بزرگ دانستندکه به راحتی سرکوب می شود.امابه دلایل مختلف می توان این ایده راردکرد.
یکی ازویژگیهای اعتراضات اخیرودلیل طولانی تربودن و دامنه دارشدن آن نسبت به مواردمشابه گذشته بی طبقه بودن آن وحضورمردمی ازهرسن وجنس وپایگاه اجتماعی است.به راحتی می توان افرادمختلف ازکارگرودانشجووزن ومردومعلم واستادومذهبی ومردم عادی ازهرطبقه اجتماعی واقتصادی رادرراهپیمایی هادید.درمورددامنه اعتراضات هم که محدودبه شهرهای بزرگ است بایدخصوصیات این شهرهاوتفاوتهای آنهاباشهرهای کوچک رادرنظرگرفت؛هم ازنظرفضای بسته وامنیتی وهم ازلحاظ خصوصیات جمعیتی و نوع سازماندهی وحضورنیروهای سیاسی.بااین حال شهرهای کوچک هم هرزمان که موقعیتی بدست آوردندخصوصاً در روزهای آغازین اعتراضات خودرانشان دادند.بعنوان مثال درروز25خردادوروزقدس که همراه با جمعیت میلیونی تظاهر کنندگان تهران هزاران نفرازمردم معترض درشهرستانها نیز به خیابانها آمدند.که البته بازهم به دلیل فضای امنیتی حاکم امکان مخابره خبروارسال تصاویربه سختی ممکن شدودربعضی جاهاحتی امکان آن هم میسرنشد.نمونه این شهرهابندرعباس،کرمان ویزدوچندشهردیگربود.
امامسأله مهم درزمینه اعتراضات،ادامه آن است.باتوجه به ویژگی دولت های کودتایی نوع مقابله باآنهااهمیت زیاددارد.اعتراضات خیابانی مهمترین جلوه این مبارزات است که البته به دلیل هزینه بالانمی تواندهمیشه ادامه یابدودرموقعیتهای مناسب بایدبه این شیوه پرداخت.اما برای نشان دادن اعتراضات می توان راههای دیگری پیدا کردکه هم گستردگی داشته باشدوهم هزینه کم.مثل شعارنویسی روی اسکناس یادیوار.مهمترین نکته دراعتراضات فرسایش حکومت کودتایی است.استفاده از نیروهای خشن وسرکوبگروشیوه های خشونت آمیزتوسط حاکمیت دراعتراضات خیابانی هزینه انسانی اعتراضات را بالا می برد،اماهمین که الان نیروهای امنیتی در خیابانهاویادرپایگاههایشان به حالت آماده باش هستند، باعث خستگی وفرسایش آنان می شودومعترضان می توانند هرچندوقت یک باریک تظاهرات انجام دهند.این هم می تواندنشان دهنده ادامه اعتراضات باشدوهم باعث فرسایش بیشترنیروهای سرکوبگرشود.اماراههای دیگری که هم با آنهامی توان اعتراض رانشان دادوهم دامنه اعتراضات را گسترش دادوهم باهزینه کم بهره زیادتری برد،الله اکبرگفتن شبانه،استقبال ازمناسبتهاومکانهای حکومتی برای نشان دادن اعتراضات مثل اعیادمذهبی ونمازجمعه،علامت گذاشتن روی اسکناس هابارنگ سبز،شعارنویسی،استفاده ازعبارت موسوی رئیس جمهورمن اول هرپیامک وایمیل.(تاکنون این اعمال نتیجه مثبت خودراداشته است.)دراین زمینه راههای ابتکاری بسیاری می توان یافت امامهمترین نکته دراین راه این است که به حاکمیت و کودتاچیان نشان داده شودکه مردم مشروعیت آنهاراقبول نداشته وتا رسیدن به خواسته هایشان به اعتراضات خودادامه می دهند.
امانکته کلیدی رامهندس موسوی بعنوان لیدرجنبش و رئیس جمهورقانونی ومنتخب مردم دربیانه شماره9خودشان بیان کردندکه می تواندبعنوان مهمترین عامل برای ادامه اعتراضات و فرسایش حکومت کودتایی مطرح باشدو آن این بودکه:
امیدبه آینده رساترین اعتراض به حکومت ودولت کودتاست.
بایداین مساله رادرنظرداشت که زمان تحقق هدف مردم که هماناایران پیشرفته ودموکرات باقانون،عدالت وآزادی است مشخص نمی باشدوممکن است مدت زیادی به طول بینجامد وبرمعترضین است که باعلم به زمانبربودن تحقق خواسته های بحقشان خودرابرای مبارزه طولانی آماده نمایند.تلاش کودتاچیان ایجادخفقان،یاس، ناامیدی وسرخورده کردن مردم است که مردم بازنده نگه داشتن حس امیدآنهارا ناامیدمی کنند.

دموکراسی از بالا یا پایین

درفعالیت سیاسی دوران دانشجویی بحث های تئوریک درزمینه های مختلف بسیارانجام می دادیم؛درموضوعات مختلف عقیدتی وسیاسی واجتماعی واجرایی و... .یکی ازموضوعاتی که نظرهای بسیاری درموردآن مطرح می شدو جلسات بحث زیادوطولانی درموردآن انجام می گرفت همین بحث دموکراسی ازبالایاازپایین بود.دیدگاههای شخصی بسیار متفاوتی دراین زمینه وجودداشت وحتی گاهی بسیار متناقض.من خودم درآن زمان واقعابه یک نظرقاطع نمی رسیدم.یعنی ازهرزاویه به آن نگاه می کردم آن راهم درست وهم غلط می دیدم.گاهی بحث نتیجه دموکراسی از بالا بود.یعنی مابایدحکومت ودولت دموکرات داشته باشیم که همه استعدادها و نظرات و دیدگاههااجازه و توانایی بروزووجودپیداکنند.وقتی که همه علایق ازبالا مطرح شودکم کم به تمام سطوح جامعه رسوخ می کندواز دولت وحکومت دموکرات به جامعه وکشوردموکرات می رسیم.امادرمقابل،این نظرمطرح می شدکه فرهنگ جامعه ماپذیرای آن نیست.ما دارای فرهنگ قهرمان پرورو استبدادزده تاریخی هستیم که پذیرش تساوی حقوق برای همه درآن بسیارکم است.درخانواده هاحرف اول وآخررایک نفرمی زندوسایراعضای خانواده ملزم به پذیرش وتبعیت ازآن هستند.همین گونه هرچه نهادهای اجتماعی بزرگتر می شوند،کم وبیش همین جوبرآنهاغالب است.درچنین فضایی به هیچ عنوان دموکراسی ازبالا پذیرفته نمی شودوهرچه حکومت دراین راستاتلاش کنددرنهایت مقاومت درمقابل آن بسیارزیادخواهدبودوموفق نمی شودوشکست دولت درآن یعنی شکست دموکراتیزه شدن درکل جامعه.دیدگاه دیگر، دموکراسی ازپایین بود.دراینجااین نکته مطرح می شد که نخبگان سیاسی اجتماعی که به دنبال ایجاددموکراسی درجامعه هستندبایدباارائه آموزش های مختلف ازسطوح پایین جامعه وتشکیل نهادهای مدنی،همه افرادرابادموکراسی وامتیازات و مزیتهای چنین حکومتی آشنانمایندوضوابط حاکم برآن ونحوه بروز استعدادهاراآموزش دهند.دراین گونه مواردچنین جامعه ای باپتانسیل ایجادشده درآن خواه ناخواه به سمت دموکراسی پیش می رودوالبته فرآیندی است زمانبر.در مقابل به نوعی همان اشکالات پیشین برآن واردبودو خصوصادراین موردافرادبه طور عملی نیز درمورد آن چیزی ندیده وتجربه ای ندارند،پس امکان موفقیت باتوجه به ساختارمحافظه کارجامعه،کم می شودوالبته چون افراد حاضردرحاکمیت نیزوجوددموکراسی راخلاف منافع خودمی بینندبه هرشکل وسیاقی به مخالفت باآن می پردازندو به هرنوعی سعی درشکست این پروژه می نمایند.
این بحث دامنه داردرآن زمان باتحلیلهاونظرات گوناگون بدون نیل به نتیجه خاص ادامه داشت تاسال84وبه قدرت رسیدن دکتراحمدی نژاد.دراین جادرموردچرایی وچگونگی به قدرت رسیدن آقای احمدی نژادبحث نمی کنم امابه یکی از نتایج آن می پردازم.4سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد،نه به کلی اما به طور اساسی دیدگاههادر مورد نقش واثرریاست جمهوری ایران رادربین عموم مردم و البته گروه های خاص و نخبه اجتماعی دگرگون کرد.تا قبل ازآن وباتوجه به8سال ریاست جمهوری آقای خاتمی، دیدگاه بلااثربودن رئیس جمهوردرساختارقدرت جمهوری اسلامی،تقویت شده واین باورعمومی ایجادشده بودکه رئیس جمهورهیچ کاره است ودرجهت بهترشدن فضاواصلاح امور قدرتی نداردوالبته نظرخودآقای خاتمی درمورد تدارکاتچی بودن رئیس جمهورهم درهمین راستاارزیابی می شد.امااتفاقات بین سالهای84تا88نشان دادکه رئیس جمهور می تواندتأثیرگذارباشد،ممکن است نتوانداموررااصلاح کندودرجهت بهبودشرایط اقدام کندامامی تواندبه طور فجیع ودهشتناکی اوضاع رابدترازآنچه فکرش رامی توان کردبنماید.این دوره واین اعمال وکرداری که اوضاع عمومی جامعه رابدترازبدکرده بودبه طورچشمگیرسبب بالا بردن حساسیت عمومی دربین آحادجامعه شد.از عموم مردم گرفته تاگروههای نخبه اجتماعی ودانشجویی.دراین برهه وپس ازاتفاقات روی داده قبل وبعدازانتخابات دهم ریاست جمهوری وشوروشعوربالایی که ازسوی مردم،اعم ازعام وخاص،دراین دوره نشان داده شدبحث درمورددموکراسی ازبالایاپایین رانیزبادگرگونی مواجه کرد.ازآنجایی که سطح سوادوفکروآگاهی عمومی به نحو قابل شایانی بالارفته می توان به راحتی این مساله را مطرح کردکه ازپایین دیگرآمادگی کامل والبته نه مطلق به وجود آمده است.نتیجه بدست آمده رامی توان بدین گونه بیان کردکه:حدبینابینی رابایددرنظرگرفت.یعنی بین قشرمتوسط جامعه بابالابردن دیدوبیان گسترده فواید دموکراسی می توان طبقه تأثیر گذاری راتربیت وآماده کردکه درزمان خاص،که مطمئنا به زودی نیزخواهد بود، بتواندتأثیرخاص خودرابه بالاوپایین جامعه گذاشته و زمینه دموکراسی یعنی حکومت مردم برمردم باآزادی منطبق برفرهنگ جامعه وحقوق بشرشایسته جامعه ایرانی رافراهم بنماید.این راه،که راهی است سخت وپر سنگلاخ، بایدباتلاش وپشتکاروتقویت بنیه علمی وتئوریک و البته امیدبه آینده همراه باشد.
باشدکه باکمترین هزنیه ودرکوتاهترین مطلوبترین زمان ممکن به نتیجه مناسب برسد.

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

دادگاه یابیدادگاه یاصحنه نمایش

(این مطلب بعدازبرگزاری دادگاههای نمایشی نوشته شده است.)
شوک،ناراحتی،نگرانی،غم،ترس،اعتراف،چاقی،لاغری،شکستن،خوردشدن،ابطحی،حجاریان،توجیه خود،توضیح برای دیگران،عطریانفر،هدایت آقایی،سعیدشریعتی،مومنی،تاریخ،تکرار،علی افشاری،ابراهیم نبوی،بهنود،عباس عبدی،وبلاگ نویسان،برنامه هویت،تکذیب،مقاومت،نشکستن،بهزادنبوی،رمضانزاده،
تاجزاده،امین زاده،میردامادی،صفایی فراهانی،زیدآبادی،دادستان،قاضی،دادگاه،انگلیس،آمریکا،سوروس،
هوفر(هوور)،هابرمارس(هابرماس)،ماکس وبر،جان کین،جین شارپ،نافرمانی مدنی،اینترنت،فیس بوک، توییتر،علوم انسانی،زنان،شیرین عبادی،کمپین یک میلیون امضا،کیهان،جوان،مجاهدین خلق،منافقین، انجمن پادشاهی،نمایشنامه،فیلمنامه،تاجرنیا،جوادامام،قوچانی،بمبگذاری،طباطبایی،باستانی،مهدی هاشمی،جاسبی، دانشگاه آزاد،جمهوریت،مشارکت،کارگزاران،مجاهدین انقلاب،روحانیون مبارز،خویینی ها،محتشمی پور،خاتمی،کروبی،موسوی،امام خمینی،هاشمی رفسنجانی،احمدی نژاد،انتخابات،کودتای مخملی،انقلاب اسلامی،قوه قضاییه،بیدادگاه،جمهوری اسلامی،ولایت مطلقه،قدرت،فانون، وکیل،دادستان،قاضی،فرانسه، جاسوس،موج سوم،88، حقوق بشر،دموکراسی،رای،شکنجه،زندان،بازداشت،سبز، زندگی،صلح،کلوتیدریس، نازک افشار،حسین رسام،سفید،بی بی سی،صدای آمریکا،روسیه،سپاه،بسیج،پلیس،امنیت،کرامت انسانی،رییس جمهور،ایران،خدا.....
بهم ریخته ام.به کجاچنین شتابان!!؟؟خدایاهمه مارابه درستی رهنمون فرما.خدایابه چه می اندیشی؟اندکی از بندگانت رامی بینی که به نام توظلم میکنن،می کشند،میزنند،می گیرندوبیگناه محاکمه می کنند؟خدایا...
ماراچه شده است؟ماراچه می شود؟ماواقعاوارثان کورش بزرگیم؟ماپیروان محمداحمدیم؟
دادگاه!اول فقط شنیدم:دادگاه صدتن ازافراددخیل درپروژه کودتای مخملی برگزارشد.
بایکی تماس گرفتم.داغون بود.گفت ابطحی وعطریانفرحرف زدند.گفت ابطحی آب شده بود،عطریانفرخودش نبود.اعصابش خوردشده بود.رسیدم.دیدم؛خدایاایناکین؟اشکم بی اختیارسرازیرشد.بعدازمدتی به خودم آمدم.
به انسان فکرکردم ومی کنم.حیوان دوپاوناطق.حدانسان کجاست؟درهرزمینه ای انسانهاتاکجامی توانندپیش بروند؟درخوبی وبدی،ظلم وستم،مهربانی ولطف،مال اندوزی وطمع،قدرت طلبی،خودخواهی،شهوت،...
آیاانسانهادرهرراهی که قدم می گذارندمی توانندبدون محدودیت پیش بروند؟تاکجا؟تاکی؟بسیاردیدیم وشنیده ایم
کسانی راکه گفتندومیگویندکه جوانی راگذاشتیم تاپول وثروت جمع کنیم برای زندگی وآرامش.ولی وقتی به آن رسیدیم که دیگرپیرشده بودیم ونه عمری برای چشیدن طعم زندگی ونه نیرووتوانی برای حس آرامش.
این زورمندان وحاکمان امروزکشورماتاکجامی خواهندپیش بروند؟!
خیلی به دادگاه فکرکردم.البته الان بعدازبرگزاری چندجلسه می توان راحتتروباتسلط بیشتربه تحلیل این دادگاههاپرداخت.آنچه مسلم است اینکه این دادگاههاپرده دیگری ازنمایشی است که اصحاب کودتاجهت مشروعیت زایی برای دولت برآمده ازکودتای انتخاباتی وایجادرعب ووحشت وناامیدی دربین مخالفان خود تدارک دیده اند.اماهرچه نمایش جلوترمی رودمشروعیت بیشتری نه برای دولت کودتاکه برای معترضان آن به بارمی آورد.نوع برگزاری دادگاههاوتحلیلهاوگزارشات قبل وپس ازآن دررسانه های همسوباکودتاآنقدر ناشیانه وساده لوحانه است که انسان واقعابه وجودهرنوع عقل وتدبیرومنطق وتحلیل حتی بیمارپشت آنهاشک می کندونگران ترمی شود.نگران ازآن روکه تمام اعمال آنهابه همین بی منطقی باشدکه تاکنون بوده.چراکه باعث هزینه بیشتربرای مردم وفعالان سیاسی ومدنی ودرسطح بالاترصدمات جبران ناپذیربرای کشورمی شود.بماند که متن کیفرخواست منطبق برمقالات رسانه ای خاص است.
برگزاری چنین دادگاههایی به شیوه دادگاههای استالینی ومشابه کشورهای کمونیستی سابق بااینکه درایران سابقه داشته امادراین سطح وبااین وسعت اتهام ومتهمینی باچنین جایگاهی بی شک اولین باراست که درایران اتفاق می افتد.دادگاههایی که ظاهراکاملادرست وقانونی اندوتمامی عناصربرای موجه جلوه دادن آنهافراهم شده اماتقریباهمه ازمردم عادی گرفته تاسیاسیون واهالی مطبوعات ودانشگاهیان وبطورکلی افکارعمومی داخل وخارج ازماهیت چنین دادگاههایی مطلعند.دلیل برگزاری وهدف ازانجام آنرامی دانند.امامن ازیک وجه دیگربه آن می پردازم.
یکی ازدلایل متمایزکننده این دادگاههاازمواردمشابه قبل دایره گسترده متهمین است.درجایگاه متهمین می توان ازهرفردوقشروگروه وحزب وسازمان نماینده ای مشاهده کرد.البته درمتن کیفرخواست دامنه متهمین بسیار گسترده تراست که حتی گروههاوافرادخارجی راهم دربرمی گیرد.والبته یک سوال بزرگ درافکارعمومی مطرح است که چراهمه افرادداخلی نامبرده شده درکیفرخواست به دادگاه احضارنمی شوندوچراباجرمهای به این وضوح وگستردگی تاکنون برخوردنشده واصولادستگاههای اطلاعاتی چه می کنند؟
سازمان مجاهدین انقلاب،جبهه مشارکت،حزب کارگزاران،مجمع روحانیون مبارز،دفترتحکیم،ادوارتحکیم، نهضت آزادی،ائتلاف ملی مذهبی ها،کانون وکلا،کانون مدافعان حقوق بشر،فعالان وتشکلهای حقوق کارگران وزنان ومعلمان ودانشجویان،سازمان مجاهدین خلق،انجمن پادشاهی،دولتهای خارجی مثل انگلیس وآمریکاو فرانسه،سایتهای اینترنتی چون فیس بوک وتوییتر،شبکه های رادیووتلویزیونی مثل بی بی سی وصدای آمریکا ازجمله نهادهای حقوقی متهم هستندکه به تناوب افرادی وابسته به آنان درکنارمردم عادی بعنوان شخصیتهای حقوقی درجایگاه متهمین حاضرمی شوند ومساله عجیب وتاسف برانگیزبرای من همین است.
چقدردردآوروناراحت کننده است نخبه سوزی ونخبه کشی.افرادنخبه ومدیروکارکشته سیاسی مثل بهزادنبوی،
محسن امین زاده،احمدزیدآبادی،هدایت آقایی،محمدعلی ابطحی،علی تاجرنیا،جوادامام،مصطفی تاجزاده، سعیدحجاریان،عبداله رمضانزاده،محسن صفایی فراهانی،محمدعطریانفرو...-فارغ ازشان انسانی برابرهمه-
درکنارافرادی ازمجاهدین خلق،انجمن پادشاهی-که بعضاقبل ازانتخابات دستگیرشده اند-اراذل واوباش، افرادعادی جامعه قرارگرفته وبه همکاری باهم برای براندازی نظام وایجاددموکراسی متهم شده وقبل ازاثبات جرم،مجرم هم شناخته شده اند.سرمایه های عظیم اجتماعی،فرهنگی،علمی،فکری وسیاسی که زمان وهزینه بسیاربرای به این جایگاه رسیدنشان صرف شده است. وهرکدامشان به تنهایی برای هرسازمان ونهادوشهرو کشوری وزنه ای بس عظیم می توانند به حساب آیند.ایرانیان درطول تاریخ شهره به سرمایه سوزی ونخبه کشی بوده اندامااکنون این دردتاریخی به استخوان رسیده است.به امیدپایان این کابوس.