من ازنسل سوخته ام،نسل بی هویت نه نسل هویت گم کرده ام،نسل سنگین امابی وزن،نسل معلق،نسل درخلا،نسل افسرده اما سرزنده،نسل مأیوس اماامیددهنده،نسل سوم،من ازنسل ققنوسم،نسلی که می سوزدوخاکسترمی شوداماخاکسترش به بادداده نمی شود،بلکه از خاکسترش زندگی،هویت،امید،عشق وآزادی و... به وجودمی آید.درست همانندققنوس که می میردومی زاید.امامن ازچه نسلی ام وچراسوخته؟
منظورمن نسل سوم انقلاب است.نسلی که بین سالهای اول دهه50تااواخردهه60رادربرمی گیرد.یعنی دقیقاازمتولدین50تا67یا68.نسلی که دردوران بی ثباتی متولدشدورشدیافت.نسل ما کودکی نکرد،نوجوان نبودوچیزی ازجوانیش نفهمید.نسل من دردورانی بارورشدکه درایران انقلاب شده بود.جنگ ناخواسته ای برآن تحمیل شد.انقلاب یعنی دگرگونی ونسل من در ایرانی رشدیافت که تمام ارزشهای اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و... به کلی دگرگون شده بودوازبدروزگارانقلابیون نسل قبل ازمن همه چیز راویران کرده بود،بدون آنکه خود بداندچه می خواهدبسازدوزمانی که همه زیرساختهاوروساختهاراویران کرده وبرآن قدم گذاشت تازه به فکر این افتادکه چه باید بسازد.نسل قبل ازماهرچه متخصص وکاردان و کارشناس بودراازدورخارج کرده بودوبدون هیچ تجربه ای شروع به آزمون و خطانمود. ایران شدآزمایشگاه ونسل من موش آزمایشگاهی.کودکی مادرانقلاب وجنگ گذشت.کودکی ما باتصاویرتوپ وتانک وگلوله وخون وجنازه وشهیدونوحه وگریه وسیاهی گذشت.کودکی مابا نبودپدرگذشت.ازبچگی،ماپیش وبیش ازآنکه ترانه های کودکانه بیاموزیم شعرهای حماسی و نوحه های سوزناک آموختیم.دوران مدرسه مابدتر،هرسال یک نوع کتاب ودرس،یک شیوه آموزشی،امسال نظام قدیم،سال بعدنظام جدید،سال بعدترمی واحدی وسال بعدسالی واحدی. امروزامتحان نهایی کشوری،وسط امتحانات نهایی استانی یهونهایی ناحیه ای... .دریک سال کتاب چندبارتغییرمی کردومطالبی حذف می شد،ضمیمه داده می شد.اما همه اینهافقط در زمینه درس بود.جنگ تمام شد.حالاهمه به فکرتربیت نسل من افتادند.چه باید بپوشم، چه نباید بپوشم،چه باید بخورم،چه نباید بخورم،چه باید ببینم،چه نباید ببینم،چه باید بخوانم،چه نباید بخوانم....نسل ماروزنامه نداشت.روزنامه هاهمه دولتی بود.دوکانال تلویزیونی12ساعت برنامه مجموعابیشترنداشت. آستین کوتاه حق نداشتیم بپوشیم، شلوارولباس مارک دارخارجی نباید می پوشیدیم و چه و چه. نسل ماجوانی نکرد.اینترنت نبود،وقتی هم آمد کنترل شده ومحدود.ماهواره نبود،ویدئو کم کم آزاد می شد.نسل من حق اعتراض نداشت، حق خندیدن، دیدن،خواندن،.... نسل من سوخت وخاکسترشد وازخاکسترش دوم خردادمتولدشد.دوران امیدو زندگی وافتخارآغازشد.نسل من سوخت تانسل بعدازمن به ثبات برسد. دیگر دغدغه چه بپوشم چه نپوشم نبود. دغدغه چه بخوانم وچه نخوانم نبود.خواسته ها بالاتررفته بود.نسل من سوخت تاکودک من بعد ازمن کودکی کند.نسل من سوخت تانسل پس ازمن بداندچه می خواهدوچه نمی خواهد.چه بایدباشدوچه بوده.نسل من سوخت تانسل پس ازمن هویت خودرابازیابد.بداند چه بوده،از چه نژاد وچه تاریخ وچه فرهنگی. نسل من سوخت تا نسل پس ازمن جهان رابا چشم بازبتواند ببیند.نسل من سوخت تانسل پس ازمن رشدفرهنگی وسیاسی واجتماعی داشته باشد.نسل من سوخت تابه دنیانشان دهدکه ایران کجاست وایرانی کیست.نسل من فنا نشدکه فدا شد.نسل من سوخته است،من از نسل سوخته ام من ققنوسم.
شایددرگذشته فکرمی کردم که نسل من فنا شده است ولی وقتی نسل پس ازخودرامی بینم،به این یقین می رسم که نه!نسل من پلی شدبرای نسل پس ازخود که بتواند به آن مقدارازآگاهی برسد که چه می خواهد،چه می تواند باشدوچه بایدباشد.نسل من دوم خردادراساخت اما نتوانست به نتیجه برساند چون هنوز به آن آگاهی نرسیده بود که واقعاچه می خواهد.نسل من دوم خرداد راساخت تا نسل پس ازمن بتواند22خردادرابسازد.
نسل من دردوگانگی هویت ایرانی وعربی،دموکراسی واقعی وساختگی،ارزشهای انقلابی اسلامی وایرانی،حکومت اقلیت زورمندواکثریت بی قدرت،دانستن نبایدهاوندانستن بایدها و...سوخت تا نسل پس ازمن بداند که کیست و چه می خواهد.
من از نسل سوخته ام.نسل ققنوس،نسل شمع،نسل فدا شده،من از نسل سوخته ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر