درمن صداي زلزله مي آيد
مرگ مذاب در تن من جاريست
در من صداي صاعقه مرگ است
در من تولد فريادي
در من صداي زلزله مي آيد
درمن صداي صاعقه سرخ انفجار
در من صداي سايش دندانه هاي مرگ
در من هراس قطع نفس هاي آخرين
در من گسسته است
تا راز توان و پود
در من ستاره اي به زمين مي كشد مرا
من لحظه هاي مرگ مدامم
با نبض كند
ساعت ديدار مرگ از درون مغز من آواز مي دهد
رفتن گريز نيست
زن روي زمين آرام گرفت . ديگر درد نمي كشيد . ديگر حضور مردان نقاب پوش ناشناس كه خلوت خانه او را برهم زده بودند آزارش نمي داد .نه او را نه مردي را كه سالها پيش با او پيمان بسته بود:
باش با من تا دور
تا سراي مهتاب
تا ستاره تا خواب
باش تا مرگ
سايه هاي مردان از روي باغچه و كنار گلهايش گذشته بود دل گلهاي ماگنوليايي كه مثل فرزندان راه دورش شده بود گرفت . ديد ساقه هايش خم شد و نگاه نگرانش را به پنجره اي دوخت كه او هميشه پشتش مي ايستاد.چشمانش باز بود از پشت دريچه اطاق مي خواست:
از نردبام نقره اي صبح
تا بام آسمان
با كوله بار خاطرهايم ؛تلخ
با پاي خسته بالا رود تا محضر خدا كه از عدل لبالب است.(1)
بيشتر دانشجويان و استادان دانشگاه تهران كه در سال 1339 در آن درس مي خواندند مراسم سالگرد 16 آذر را به ياد دارند . كه براي نخستين بار با هماهنگي تمام دانشكده ها تصميم به برپايي يابود سه قطره خون(2) بر زمين ريخته شده در دانشكده فني داشتند.آن روز پس از تجمع آرام دانشجويان در مقابل دانشكده حقوق يكي از دانشجويان دانشكده ادبيات بر سكو رفت و بياد قندچي؛ بزرگ نيا و شريعت رضوي سخنراني كرد و از همه خواست به احترام آن سه آتش اهورايي(3) سه دقيقه سكوت كنند . شايد آن روز آذر 1339 كمتر كسي آن دختر را مي شناخت؛ اما درآذر سال 1377 نام او را بيشتر مردم ايران مي دانستند. او كسي نبود جز پروانه مجد اسكندري ( فروهر)
پروانه فروهر يكي از زنان اين سرزمين بود كه نامش با جنبش دانشجويي و مبارزات ملي برعليه حكومت رژيم پهلوي وادبيات عجين شده است .
او در سال 1317 در تهران متولد شد . دوازده ساله بود كه مبارزات ملي شدن درسال 1329 آغاز شد . او مانند تمام فرزندان اين بوم و بر با انديشه هاي ملي گرايانه و دكتر محمد مصدق آشنا شد . در مدارس آن روز دانش آموزان بجاي مجله هاي بي ارزش مرد امروز و باختر امروز را دست به دست مي گرداندند . و نگران چشم به مبارزات دكتر مصدق و ديگر همرزمانش در اين جبهه دوخته بودند. اما افسوس عمر اين حكومت ملي كوتاه بود و سايه شوم كودتاي سياه 28 مرداد آن را در خود گم كرد . پروانه مانند بسياري از آزادي خواهان ديگر تا سالهاي آخر عمر از شنيدن نام مرداد و يادآوري آن حادثه شوم دلهره داشت :
اگر اين دلهره مرگ آور
ز دلم دست كشد
ترس مرداد دگر پر كشد از جانم
دست خواهم افشاند
پاي خواهم كوبيد
تن رها خواهم كرد
از هراس و ترديد
اگر اين دلهره مرگ آور ...(4)
ضربه ناشي از بازگشت ديكتاتوري در ايران مدتي طول كشيد تا نيروهاي ملي به بازسازي دست زنند .
با تاسيس حزب ايران اين فعاليتها از سر گرفته شد در سال 1338 با تشكيل كميته شوراي دانش آموزي و دانشجويي اين حزب پروانه اسكندري وارد آن حزب شد . و پس از تشكيل جبهه دوم ملي در سال 1339 مراسم 16 آذر را در دانشگاه برپا كردند . در همين زمان بود كه براي نخستين بار دستگير و به زندان افتاد. از اين دوران به بعد است كه نام پروانه فروهر با جنبش دانشجويي ايران همراه شد . به طوري كه شاه در سال بعد زماني كه تصميم به ديدار با دانشجويان معترض دارد نام او را نيز در كنار چهار دانشجوي ديگر براي الهيار صالح دبير كل حزب ايران مي فرستد .
در ارديبهشت سال 1340 با ازدواج پروانه با داريوش فروهر دبير حزب ملت ايران زندگي و مبارزاتش شكل جدي تري به خود ميگيرد . او در طي سالها زندگي لحظه اي همسرش را تنها نمي گذارد و در تمام مبارزات داريوش فروهر پابپاي او مبارزه مي كند :
باز هم در اين راهيم
ما صبور و عاشق
بي آنكه در مخفي گاه دلهامان گاه
سوسوي حرص رهي باز كند
تا كه خورشيد به ما ميتابد
تا كه آتش برپاست
رهرو اين راهيم
او سالهاي پر آشوب و پر هراس بين 1340 تا 1357 نه تنها يك همسر بلكه همراه و همسنگر است . چه روزهايي كه همسرش در كنارش بود چه در دوران سخت و پردرد زندان همسرش كه بار زندگي و نگهداري از دو فرزندش پرستو و آرش را تنها بهمراه غم دوري از او را به تنهايي بر دوش ميكشيد :
بي تو صبح روشن من
به سياهي شام تار كشيد
هر نگاهي كه سبز بود و كبود
زرد شد بسكه انتظار گشيد
بازگرد اي بهار رفته من
روشني بخش بزم خاموشم
بي تو چندين بهار آمد و رفت
بازگرد اي توان آغوشم (5)
اما مبارزات يكي از جنبه هاي زندگي پر پيچ و خم اين زن ايراني بود . در زمينه ادبي نيز دستي در شعر داشت . و اشعاري كه از او به جاي مانده است گواه اين است . او آرزوها؛ بغضها و انديشه هايش را در غالب ابياتي كه نوشته و نانوشته بود مي ريخت .
انتظار ؛ فراق ؛ هراس ؛ اميد ؛ غم و شادي محور مهم اشعار اوست.
اشعار او تجسم خود او در سالهاي مختلف عمرش است . در خلال اين شعرها مي توان به اوضاع اجتماعي سياسي دوره هاي مختلف تاريخ معاصر را ديد . در تمام ابيات او علاوه بر بغضي كه از وضع موجود دارد نشانه اي از اميد موج ميزند . عشق به وطن ضرباهنگ بيشتر اشعار است :
تا آسمان بپاست
تا ماه مي درخشد و خورشيد جان افزاست
ايران من بجاست
اين بانوي مبارز در اولين روز آذر 1377 در حاليكه بعد از سالها مبارزه و همدوشي با داريوش فروهر دوران آرام را سر مي برد در خانه شخصي خود در خيابان هدايت در كنار همسرش به قتل رسيد .مرگي كه شايد از مدتها پيش آن را به انتظار نشسته بود . و با آن زندگي كرده بود :
در من صداي زلزله مي آيد
مرگ مذاب در تن من جاريست
در من صداي صاعقه مرگ است
در من تولد فريادي
يادش گرامي .
1. اشعار از كتاب شايد يك روز برگزيده اشعار پروانه فروهر است.
2و 3. القابي است كه دكتر علي شريعتي براي محمد بزرگ نيا احمد قندچي و مهدي شريعت رضوي سه دانشجويي كه در شانزدهم آذر 1332 به دست نيروهاي گارد شاه در دانشكده فني دانشگاه تهران كشته شدند.
4.از اشعار پروانه فروهر كه در مرداد 1373 سروده بود.
5. اين شعر را خانم فروهر در سال 1353 زماني كه همسرش در زندان هاي رژيم پهلوي زنداني بود. سروده است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر