ققنوس

ققنوس

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

ناگهان چه زوددیرمی شود.....



30/7/88
بالاخره طبق قرارقبلی امشب به دیدن هم رشته ایهای قدیمی رفتم.امشب همه شام دعوت خانم دکترتاتابودیم. اکثراساتیدبخش هم بودند.ازاستادان باسابقه ترعلاوه برخانم تاتا،آقای کامران فقط آمده بود. ازاستادان قدیمی فقط دکترماشین چی بازنشست نشده وبقیه بازنشسته شده اند. ازاستادان جوانتر تقریباهمه بودند.آقایان امیرزاده، مددی وعربپور،که دیگه دکترشده اند.اقای شیخی که دکترامی خواند.رضاایرانمنش که فوق لیسانسش راگرفته والبته برای ماهنوزرضاست.خانم ایلاقی هم تشریف آورده اند.ضمناآقای امیرزاده درحال حاضررییس بخش هستند.آقای عربپوروشیخی وایرانمنش ازورودیهای74هستند.
محمدرضایحیی زاده ورودی75ومحمودتوکلی ازبچه های76آمده اند.از79ایهافقط من بودم وبقیه ازبچه های77و78هستند.خاطرات گذشته زنده شدوبه سرعت ازجلوی چشمم گذشت.ازهمه جاحرف زدیم ویادروزهاو سالهای گذشته کردیم وازگذرسریع عمر.ازروزهای اول ورودبه دانشگاه وبخش وآشنایی.یادش بخیر!آقای کامران اولین استادی بودازبخش که ماباهاشون درس داشتیم.بچه های79واقعابی معرفتی کردند.بااین که قول داده بودند بیان.
تقریباهمه متاهل شده بودند،بجزمن ودوسه نفردیگه.نقطه مشترک بین اکثرآنهاواستادان وجودیک کوچولوبودو اکثراسه نفره بودند.
بسیاریادایام گذشته کردیم.ازاستادان ودانشجویان وخاطرات مشترک گفتیم وفضای آن دوران.وباتجلیل ازخانم تاتاوچندعکس یادگاری این شب به یادماندنی خاتمه پیداکرد.
فرداهم قراراست به یاداردوهاوگردشهای زمان دانشجویی به گردش برویم.
دست محمودتوکلی وبهنام پاکبازوخانم امینایی که بانی این اتفاق وجمع شدن بچه هابودندواقعادردنکند.
1/8/88
امروزصبح به اتفاق بچه هابه یاددوران دانشجویی رفتیم اردو!امایک تفاوت عمده باآن اردوهاداشت واینکه اکثربچه هامتاهل شده اندوبعضی بابچه آمده اند.اول رفتیم باغ شاهزاده.یاداولین اردوی دانشجوییم افتادم.اولین جایی که رفتیم همین باغ شاهزاده بود.البته صبح خیلی زودرسیدیم وبادربسته باغ روبروشدیم.یادش بخیر!
کاش بچه های ورودی ماهم آمده بودند.
بعدازباغ رفتیم ناهار.سرناهارازخاطرات گذشته گفتیم.ازتک تک استادان یادکردیم.ازهرکدام ازبچه هاهم از خاطراتی که الان دیگه همه شیرینند،باوجودتلخی بعضی ازآنها،گفتند.خدایاچراماقدرلحظات رانمی دانیم!؟
بعدازناهاربعضی ازبچه هاخداحافظی کردندورفتند.بقیه هم رفتیم کلوت شهداد.
چقدرزیبابود،خصوصاغروب خورشیددردل کویر.خیلی خوش گذشت.مهمترین دلیلش هم همین باهم بودن،بود. درمسیربازگشت هم به یادهمان اردوهادراتوبوس خواندیم وخندیدیم وکل کل کردیم.به یادکل کل های دختراوپسرا.
بعدازشام هم چندنفردیگرازبچه هاازجمع خداحافظی کردندورفتند،باابرازامیدواری دیداردوباره.بقیه هم قرار گذاشتیم فردابریم دانشگاه وسری هم به بخش بزنیم.
2/8/88
امروزباباقیمانده بچه ها به دانشگاه رفتیم.تغییرات ظاهری زیاددردانشگاه اتفاق افتاده بودومسجدوچندساختمان دیگربه آن اضافه شده بود.امابخش ما به جزجابجایی بعضی اتاقهاهمان بخش کوچک وساده قدیمی بود.البته مثل اینکه قراراست به زودی باآماده شدن ساختمان درحال ساخت کنارپژوهشکده ماهانی بخش هم به آنجا منتقل شود.بعدازگشت وگذاری دردانشگاه وبخش به اتفاق خانم تاتادرآبدارخانه نشستیم.زهراخانم هم بازنشسته شده است.ضمن یادایام گذشته ازحال هم صحبت کردیم.امروزقرلربوددکترماشین چی را ببینیم.بعدازاتمام کلاس دکترماشین چی آمد.بازهم باوجودبالابودن شان وجایگاه علمی وشخصیتی هنوزهمان استادساده ودوستداشتنی گذشته بودند.بعضی ازبچه هاازخاطرات کلاسهای دکترماشین چی گفتند.یکی خاطره پیتزاوآبگوشت راگفت ودیگری ازخاطرات استادازژاپن.یکی دیگه ازبچه هاگفت دکترماشین چی تنهااستادی بودکه کسی سرکلاسش چرت نمی زد.من هم ازکلاس پرباروبسیارشادومثبتوروش تدریس خوبشان گفتم.خوداستاد هم ازخوشحالیشون
بابت دیدارباماگفت.
بعدازخداحافظی باخانم تاتاوآقای ماشین چی وخانم ایلاقی وبخش،همگی به پژوهشکده ماهانی رفتیم.سایت کامپیوتربخش واکثرکلاسهای مادراین ساختمان بود.به یادآن دوران سریکی ازکلاسهارفتیم.
بالاخره زمان خداحافظی فرارسیدوبازهم هرکس دنبال کاروزندگی خودبایدبرود.سهروزبسیارعالی راباهم گذراندیم.بازهم دست بچه هایی که باعث این اتفاق شدنددردنکند.به امیددیدارمجددازهم جداشدیم.
امیدوارم بازهم فرصت این جمع شدنها پیش بیایدواین باردوستان بیشتری بیایند.با آروزوی خوشبختی وموفقیت برای همه وبه امیددیداردوباره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر