ققنوس

ققنوس

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

كوروش

سخن گفتن درباره ي كوروش بس دشوار است.با شخصيتي روبرو هستيم كه نمي توان به راحتي و بدون نظر شخصي در مورد او صحبت كرد.او يك اسطوره و يك سنبل است. هر قوم و ملتي داراي آرمان ها و آرزوهايي است كه اين آمال ريشه درسرشت تمامي آن مردم دارد كه در طول تاريخ پايسته است . بدين ترتيب است كه فردوسي رستم را نماينده آرمان ها و خواسته هاي مردم مي كند و تمام آن ها را در رستم خلاصه مي كند.
ايثار و گذشت و مدارا با دشمن و پايبندي به قول خود و....... كه اين از ديرباز از مهمترين چيزهايي بوده كه ايرانيان سخت به آن پايبند بوده اند واز آنها جدا ناپذير است. آرماني شدن اين خصيصه بدين صورت است كه اسطوره تا پاي جان به تعهد خود پايبند است كه تعهدي ايست جوان مردانه به ميهن شرف و مردم و آنگاه كه كسي به آنچه كه او بدان تعهد داده به ديده ي بد بنگرد و با آن به ستيز برخيزد به پا خواسته و اگر ستيزه جو را به بند گيرد آنگاه با او طوري مدارا مي كند كه از ياران وفادار او مي شود. اينك با يك اسطوره ي راستين روبروييم كوروش. كوروش بزرگ.
چه ويژگيي داشته كه اسطوره ي مردم سرزميني شده؟ با تعصب و با پيشداوريهايي كه تنها از يك ديده مي نگرند نمي توان مطلب را نيك بيان كرد. ونيز نياز به دانشي بنيادين از باورهاي ايرانيان در زمان هاي كهن دارد. و نيزكاوش در روان انسان بس دشوار است چه رسد به اينكه آن انسان در 2500 سال پيش زيسته باشد. چهار منبع در زمان باستان و آثار پيدا شده و رمز گشايي آن آثار منابعي هستند كه تنها از ديد تاريخ قابل توجه اند. منبع ديگر كه از ديده ي تاريخ مهم نيست افسانه ي كوروش است كه نسل به نسل وسينه به سينه نقل شده تا آنجا كه پس از 2500 سال هنوز زنده و پوياست. امروزه اگر از هر ايراني بپرسيد كه كوروش كيست و چه گونه بود؟ حتي اگر كمترين آگاهي داشته باشد ويا اگر حس ملي هم نداشته باشد در پاسخ مي گويد:
پادشاه بزرگي بود و انسان خوبي نيز. نقش كوروش را در زير مي بينيد.

اينك به كتابهاي زمان كهن نگاهي مي افكنيم سپس به آن چه كه در كتاب هاي تاريخ هم دوره نگاشته شده و نيزبه آثار كوروش نگاهي خواهيم كرد و در نهايت جمع بندي خود را بيان مي كنيم.
هرودوت تصويري از كوروش نمايش داده كه امروزه نيز رايج است.ايرانيان در زمان فرمانرويي كوروش به فروتني خردمندي ودليري شهره بوده اند و پادشاهشان كه او را كه او را پدر مي ناميدند نه تنها در فنون جنگي ومهارتهاي سياسي سرآمد بود بلكه در دوستي آزادي خواهي نرمش و مدارا ومهرباني حتي نسبت به دشمناني مانند آستياگ و كرزوس بي همتا بود.قطعه ي مشهور درباره ي گذشت او نسبت به پادشاه ليدي تبديل به مضموني پر آوازه در مورد يك پيروزمند بزرگوار و بلند همت شده است.
تصويري كه گزنفون درباره ي زندگي نامه ي كوروش در كتاب كوروشنامه اش نمايش داده حتي از تصوير تاريخي هرودوت پر رنگ تر است .اين كتاب تا قرن هيجدهم پر خواننده ترين كتاب همه ي اعصار بوده و در ادبيات و هنر اروپا بيش از همه به توصيف گزنفون از كوروش استناد مي شود.كتاب كوروشنامه گزنفون نمايشي از يك شاه نيك خردمند و مداراگر نشان مي دهد و تفاوت ميان شاهنشاهي آرماني ابتدايي و نابودي پسين توصيف شده در بخش آخر تاثير گذاري كتاب را افرايش مي دهد . براي نمونه چند سطر از آغاز و پايان كتاب كوروشنامه را مي آوريم:
{ بنابرين ما با اعتقاد به اينكه اين مرد (كوروش) سزاوار هر گونه ستايشي است تحقيق كرده ايم تا بدانيم اصل و نسب او چيست چه استعداد طبيعي داشته و از چه نوع آموزش و پرورشي بهره جسته است كه توانسته اين گونه در فرمانروايي بر انسان ها سرآمد همگان باشد. از اين رو اكنون آنچه را كه درباره ي او يافته ايم يا فكر مي كنيم درباره اش مي دانيم بيان خواهيم كرد ....شاهنشاهي كوروش بزرگ ترين و شكوهمند ترين پادشاهيها در سراسر آسيا بود وگواه اين امر خود اين امپراطوري است. چون از شرق به اقيانوس هند از شمال به درياي سياه از غرب به قبرس ومصر واز جنوب به حبشه مي رسيد. و اين امپراطوري با چنان عظمتي با اراده ي يگانه ي كوروش اداره مي شد.و او مردم خويش را مانند فرزندان خويش گرامي مي داشت و مراقب حال آن ها بود. وآنان نيز به نوبه ي خويش كوروش را مانند پدر دوست داشتند و ارج مي نهادند. با اين حال به محض اين كه كوروش درگذشت فرزندانش (يعني مردمش) يكباره به كشمكش با يكديگر پرداختند دولت ها و اقوام سر به شورش بر داشتند و همه چيز روي به تباهي نهاد.}

به جز اين صفات كه گزنفون براي كوروش بر مي شمارد آن چه كه كوروش را بيش از هر چيز نزد مردمش مورد ستا يش و گرامي قرار مي دهد سخن تورات است و اقدام او در بازگرداندن يهوديان از اسارت بابل و فرمان دادن به ساختن معبد(هيكل) جديدي براي آنها در اورشليم . چه كسي مي تواند سخنان اشيائ نبي را فراموش كند كه كوروش را ابزار خداوند مي نامد:
{خداوندي كه ولي توست و تو را از رحم سرشته است چنين مي گويد من يهوه هستم وهمه چيز را سا ختم. آسمان ها را به تنهايي گسترانيدم وزمين را پهن كردم و با من كه بود....و درباره ي كوروش مي گويد او شبان من است وتمامي مسرت مرا به اتمام خواهد رسانيد و درباره ي اورشليم مي گويد بنا خواهد شد ودرباره ي هيكل كه بنياد نو نهاد خواهد گشت.
خداوند به مسيح خويش يعني كوروش چنين مي گويد: دست راست او را گرفتم تا به حضور او ملت ها را مغلوب سازم وكمرهاي پادشاهان را بگشايم تا درها را با حضور او باز نمايم ودروازه ها ديگز بسته نشود.چنين مي گويد كه من پيش روي تو خواهم خراميد و جايهاي نا هموار را هموار خواهم ساخت}

حال به كتاب هاي تاريخ معاصر نگاهي مي افكنيم. در بسياري از كتاب ها بيان شده كه كوروش نخستين امپراطوري عهد باستان را كه به راستي شايسته اين نام باشد بنيان نهاد. كوروش بود كه پيروزي اراده را به نامدگان پس از خود ياد داد. كوروش كشورهاي زيادي را گرفت و آن ها را يكي كرد. همبستگي بين ملتها در زمان كوروش در طول تاريخ بي سابقه است. همين بود كه ديگران را به فكر انداخت .نمود آن اسكندر است. و تاثيرات بسيار ديگر كه يونانيان از پارسيان در زمان هخامنشيان و ايرانيان در زمان ساسانيان گرفتند. كه همه از زمان كوروش شروع شد.
در تاريخ تمدن ويل دورانت درباره ي كوروش چنين آمده :
{ كوروش از كساني بود كه گويا براي فرمان روايي آفريده شده بود.و به گفته ي امرسون مردم از تاجگذاري ايشان شاد مي شدند.روح شادانه داشت و شاهانه به كار بر مي ساخت در اداره ي امور به همان گونه شايستگي داشت كه در كشور گشايي هاي حيرت انگيز خود. با شكست خوردگان با بزرگواري رفتار مي كرد ونسبت به دشمنان سابق خود مهرباني مي كرد .پس مايه يشگفتي نيست كه يوناني ها داستان هاي بيشمار راجع به وي نوشته و وي را بزرگترين پهلوان جهان تا پيش از اسكندر دانسته اند.
آنچه به يقين مي توان گفت اين است كه كوروش زيبا وخوش اندام بوده است .چه پارسيان تا آخرين روزهاي هنر خويش به وي همچون نمونه ي زيبايي اندام مي نگريسته اند.ديگر اينكه وي سلسله ي هخامنشيان يا سلسله ي ((شاهان بزرگ))را بنيان نهاد. كه در نامدارترين دوره ي تاريخ بر اين سرزمين پادشاهي مي كرده اند.كوروش سربازان مادي و پارسي را چنان مظم ساخت كه به صورت قشون شكست ناپذيري درآمدند. فرمان روايي اقوام سامي را بر غرب آسيا چنان پايان داد كه تا هزار سال پس از آن ديگر نتوانستند دولت وحكومتي بسازند. تمام كشورهايي كه قبل از وي در تحت تسلط آشور و بابل و آسياي صغير بود را ضميمه ي پارس ساخت. واز مجموع آنها يك دولت شاهنشاهي و امپراطوري ايجاد كرد كه بزرگ ترين سازمان سياسي قبل از دولت روم قديم بود ويكي از خوش اداره ترين دولت هاي همه ي تاريخ به شمار مي رود.آن اندازه كه از افسانه ها بر مي آيد كوروش از كشور گشاياني بوده است كه بيش از هر كشور گشاي ديگري او را دوست مي داشته اند. وپايه هاي سلطنت خود را بر بخشندگي و خوي نيك استوار كرده بود. دشمنان وي از نرمي و گذشت وي آگاه بودند و به همين جهت در جنگ با وي مانند كسي نبودند كه با نيروي نااميدي مي جنگد ومي داند چاره اي نيست جز اينكه بكشد يا اينكه خود كشته شود . بنابر روايت هرودوت كرزوس را از سوختن در ميان افروخته رهانيد و بزرگس داشت و او را از رايزنان خود ساخت . يكي از اركان سياست و حكومت وي آن بود كه براي ملل و اقوام مختلف كه اجزاي امپراطوري وي بودند به آزادي عقيده ديني معتقد بود و اين خود مي رساند كه بر اصل حكومت بر مردم آگاهي داشته و مي دانست كه دين از دولت نيرومند تر است. وي هرگز شهرها را تاراج نمي كرد و معابد را ويران نمي كرد.بلكه نسبت به خدايان ملل شكست خورده به ديده ي احترام مي نگريست. و براي نگاه داري پرستشگاه ها و آرامگاه هاي خدايان از خود كمك مالي مي گذاشت. نقصي كه بر منش كوروش وارد است اين است كه گاهي بي حساب قساوت به خرج مي داد.}
كوروش هنگامي كه مي خاست ماد و پارس را از دست هجوم بدوياني كه در آسياي ميانه منزل داشتند برهاند در گير ودار نبردي كشته شد. قبر كوروش در پاسارگاد است .روزگاري كاخ كوروش و پسرش كمبوجيه در اين مكان سر به فلك مي كشيد اما اكنون جز چند ستون شكسته كه اين جا و آن جا پراكنده اند يا سردرهايي كه نقش كوروش بر آنها ديده مي شود چيزي بر جاي نمانده است.


بر دشت كناري گور كوروش قرار دارد.كه اثر گذشت 2500 سال بر آن نمايان است. اين گور سنگي ساده كه شكل وحالتي يوناني دارد.با ارتفاعي نزديك به يازده متر بر روي سكويي از سنگ قرار گرفته است. گور كوروش امروزه برهنه ودور افتاده و بي پيرايه بنظر مي رسد.
زماني كه اسكندر به ايران حمله كرد تخت جمشيد كه قلب ايران بود را به تباهي كشاند.اما وقتي كه به پاسارگاد آمد با احترام هر چه تمام با گور كوروش رفتار كرد . وبر سر مزار كوروش اداي احترام كرده است. چند سال پيش مجسمه اي از داريوش به دست آمد .پس از بررسي هويدا شد كه اسكندر و يا سپاهيانش جايي را كه داريوش خود را شاه شاهان ناميده خط زده اند و آنرا به عنوان نشانه ي تير اندازي قرار داده بودند .تا عظمت شاه پارسي را به سخره گيرند.اما گويي كه داريوش بازي چرخ گردون را مي دانسته. دستور داده بوده كه مطالب را به سه زبان بنويسند .اسكندر و سپاهيانش تنها يكي از زبانها را مي دانسته اند. اسكندر ميدانسته كه درپاسارگاد با گور كوروش مواجه شده است. سالم مانند آن مي رساند كه اسكندر به آن به ديده ي احترام مي نگريسته و گرنه مانند مجسمه ي داريوش با آن رفتار مي كرد تا شاه شاهان را خوار نمايد.خطوطي بر گور كوروش نقش شده كه آن را از آن اسكندر ميدانند. اين كه اسكندر بر سر گور كوروش چه گفته چيزي است كه با خود آنها به تاريخ پيوسته است.
گور كوروش در سال 1951پيدا شد. كوروش به نامدگان پس از خويش چنين ميگويد:
{اي انسان هركه باشي واز هر كجا كه آمده باشي.من ميدانم كه خواهي آمد ....من كوروش هستم پسر كمبوجيه. كه شاه پارسيان بودم وشاه مشرق زمين. با اكراه به من و اين نقطه از زمين كه جسمم را پوشانده ننگر}



نگاهاي هم به ديگر چيزهايي كه از كوروش به جا مانده مي اندازيم.
نامدارترين چيزي كه از كوروش يافت شده منشور كوروش است .كه از بابل به دست آمده واكنون در موزه ي بريتانياست محتويات اين سنگ نبشته به شش بخش تقسيم ميشود :
1)مقدمه اي تاريخي در باره ي نبونيد شاه بابل وهماورد كوروش و توضيح نقش مردوك خداي خدايان بابل در حمايت از كوروش در چيرگي بر نبونيد
2) تفاهم نامه ي شاهي و جدول تبار شناسي
3)ارزيابي ار كارهاي مثبت كوروش
4)دعاي كوروش به مردوك براي خودش و پسرش
5)اينكه همه چيز در امپراطوري به نيكي مي گذرد
6 )اطلاعاتي درباره ي فعاليتهاي ساختمان سازي كوروش در بابل

کوروش در اين سنگ نوشته چنین می گوید:
: « آنگاه که من به آرامش و بی آزار در بابل آمدم
در میان هلهله و شادیِِ، اورنگ فرمانروایی را در کاخ سلطنت استوار داشتم
... بی شمار لشگرم به صلح در بابل گام بر داشتند
روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد
نیازمندیهای بابل و تمامی عبادتگاههای آنها در دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم
همه یوغهای ننگین بردگی را از مردمان بابل برداشتم
خانه هاشان را آباد کردم و به تیره بختیهایشان خاتمه دادم
.... مجسمه ایزدانی که در بین آنان جای داشتند به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی محکم اقامت دادم
تمام مردمان (آواره) را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان بازگرداندم
اجازه دادم همگان در صلح زندگی کنند »

ونيز مي گويد:

اینک که به یاری مزدا ، تاج پادشاهی ایران ، بابل و کشورهای چهارگانه را بر سر گذاشته ام اعلام می کنم:
• تاروزی که زنده هستم و مزدا پادشاهی را به من ارمغان می کند کیش و آیین و باورهای مردمانی را که من پادشاه آنها هستم گرامی بدارم و نگذارم که فرمانروایان و زیر دستان من کیش و آیین و دین و روش مردمان دیگر را پست بدارند و یا آنان را بیازارند.
• من که امروز افسر پادشاهی را بر سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا پادشاهی را به من ارزانی کرده هرگز فرمانروایی خود را بر هیچ مردمانی به زور تحمیل نکنم.در پادشاهی من هر ملتی آزاد است که مرا به شاهی خود بپذیرد یا نپذیرد و هر گاه نخواهد مرا که پادشاه ایران و بابل و کشورهای چهارگانه هستم نخواهم گذاشت که کسی به دیگری ستم کند واگر کسی ناتوان بود و بر او ستمی رفت من از وی دفاع خواهم کرد و حق او را گرفته و به او پس خواهم داد و ستمکاران را مجازات خواهم کرد.
• من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت که کسی مال دیگری را با زور و یا هر روش نادرست دیگری از او بدون پرداخت ارزش واقعی آن بگیرد.
• من تا روزی که زنده ام نخواهم گذاشت کسی ، کسی را به بیگاری بگیرد و به او مزد نپردازد.
• من اعلام می کنم که هر کس آزاد است هر دین و آیینی را که میل دارد، برگزیند و در هر جا که می خواهد زندگی کند و به هر گونه که معتقد است عبادت کند و آیینهای خود را به جا آورد و هر کسب و کاری را که می خواهد برگزیند ؛ تنها به شرطی که حق کسی را پایمال ننمایدو زیانی به حقوق دیگران وارد نسازد.
• من اعلام می کنم هر کس پاسخگوی کردار خود می باشد . هیچ کس را نباید به انگیزه اینکه یکی از بستگانش خلاف کرده، مجازات کرد و اگر کسی از دودمان یا خوانواده ای خلاف کرد تنها همان کس به کیفر برسد و با دیگر مردمان و خوانواده او کاری نیست .
• تا روزی که زنده ام نخواهم گذاشت مردان و زنان را به نام برده و کنیز و یا نامهای دیگر بفروشند و این رسم زندگی باید از گیتی رخت بربندد.
از مزدا می خواهم که مرا در تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و کشورهای چهارگانه گرفتم پیروز گرداند.





در پايان نتيجه ي خودرا از مطالب ياد شده بيان مي داريم :
كوروش براي ايرانيان اسطوره است ونيز ديگر مردمان جهان .يونانيان باستان او را الگوي خويش ساخته بودند و تمام ويژگي هاي يك فرمانرواي ايده آل را در كوروش جمع كرده بودند. و اين خود مسئله ي مهمي است چرا كه يونانيان خود داراي فرهنگ و دانش بسيار بوده اند و نيز انسان هاي بزرگي در دانش و خرد و فرمانروايي داشته اند.
و اين كه شاه كشور ديگري را براي نيل به هدف برگزيده اند بسيار قابل انديشيدن است. ايرانيان نيز به نوبه ي خود در خرد و خويشتن شناسي دستي داشته اند. ايرانيان خوي هايي را بسيار گرامي مي داشته اند گاه آنها به صورت هايي غير قابل دسترس نمود مي يافته اند.بلند پروازي و چيزي كه امروزه به نام جهاني شدن ميشناسيم از اين جمله بوده اند. اين جهاني شدن از مفاهيم بسيار قوي در ايران باستان بوده كه داراي مسايل بسياري در كنار خود بوده. همچنين بانگ مي زدند گفتار نيك رفتار نيك وپندار نيك. تا اين كه كوروش آمد. همه چيز آماده بود تا باورهاي ديرين جايي براي بروز داشته باشد.
اگر از ديد تاريخي بنگريم مسايلي قابل توجه اند. اين كه هيچ منبع ارزشمندي درباره ي خوي كوروش نداريم. گزنفون كتاب خود را به صورت يك رمان در زمينه ي كشورداري و مسايل رزمي نوشته.تورات نيز پاسخي به كارهاي كوروش است كه به يهوديان جان تازه اي داده بود. ونيز سنگ نبشته ها را مي توان كارنامه ي كارهاي كوروش قلمداد كرد. برخي تاريخ شناسان در پي اينند كه ثابت كنند كوروش خوي و مرام بد نيز داشته و يا اين كه احترام كوروش به باورهاي ديگران نوعي سياست بوده .تا به حال چنين چيزي به اثبات نرسيده. كوروش از ديدار با پانته آ كه از زيباترين زنان مشرق زمين بوده كه خود و همسرش در دست كوروش بوده اند سرباز ميزند .بيان ميدارد كه هوس هاي آدمي بسيار نيرومندند و در برخي زمانها اختيارش در دست انسان نيست.
نه به طور يقين ميتوان نشان داد كه كوروش نمايانگر انسان كاملي از تمامي جهات است و نه اين كه مي توان رد كرد كه او ويژگي ها و خويهايي داشته كه در ديگران يافت نمي شده است.
پس با يك معما روبه روييم. ميتوان فهميد كه كوروش از تعصبات ديني به دور بوده.اما درك واقعي از كوروش هنوز به دست نيامده. اين خود يك زيباييست.


منابع:
ايران باستان نوشته ي يوزف ويسهوفر
تاريخ تمدن نوشته ي ويل دورانت

لك لك هاوقورباغه ها

منوچهر احترامي داستان نويس كودكان و نوجوانان بود كه در اسفند 87 ديده از جهان فروبست
متن زير داستان كوتاهي از اوست.


مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند ,
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند,
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند,
لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها,
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند,
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند,
مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند,
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند,
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است,
(( اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان))



۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

سفارش نامه ی واپیسن داریوش بزرگ هخامنشی به فرزندش خشایارشاه

اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور، از آنِ شاهنشاهی ایران است. و در همه ی این کشورها پول ایران همگانی است و ایرانیان در آن کشورها داری ارج و بزرگی هستند.
جانشین من خشایارشا، باید چونان من در نگاهداری این کشورها بکوشد و راه نگاهداری این کشورها آن است که در کشورداری و اندرون آنها پیگیری بی جا نکند و دین و آیین آنان را گرامی بدارد.
اکنون که من از این دنیا می روم، تو دوازده کرورِ "دَریک"ِ زر در خزانه ی سلطنتی داری و این زر یکی از پایه های نیروی تو می باشد. زیرا نیرومندی پادشاه، تنها به شمشیر نیست، وانکه به دارای نیز هست. البته به یاد داشته باش، تو باید به این خزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی. من نمی گویم در زمان نیاز از آن برداشت نکن، زیرا شوندِ این زر در خزانه آن است که هنگام نیاز و شتاب از آن برداشت کنند. لیکن در نخستین گاهی که مجال یافتی، آنچه برداشتی به خزانه برگردان. بر مادرت آتوسا خویشکاری فراوان دارم، پس پیوسته آسایش و آرامش و خشنودیش را فراهم کن. ده سال است که درگیر ساختن انبارهای غله در جاهای گوناگون کشور هستم و روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست، در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تهی می شود، حشره و جانداران آسیب رسان در آن نخواهند آمد و غله در این انبارها چند سال می ماند، بدون اینکه تباه و فاسد شود و تو نیز باید پس از من به ساختن انبارهای غله بپردازی تا این که همواره نیاز و آذوقه ی دو و یا سه سال کشور در آن انبارها گرد آمده باشد. و هر سال، پس از اینکه غله ی تازه بدست آمد، از غله ی باشنده در انبارها برای آماده کردن کمبود خوار و بار از آن سود ببر و غله ی تازه را پس از اینکه بوجاری شد، به انبار بفرست و به این شیوه، تو هرگز برای نیاز خوراک و آذوغه ی این سامان دشواری نخواهی داشت، حتا اگر دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود.
هرگز دوستان و هم نشینان خود را به کارهای کشورداری نگمار و برای آنها همان بهره ی دوست بودن با تو بس است. زیرا اگر دوستان و هم نشینان خود را به کارهای کشوری بگماری و آنان بر مردم ستم کنند و کار غیرقانونی نمایند، نخواهی توانست آنها را پادافره و مجازات کنی؛ زیرا با تو دوست هستند و تو ناچاری دوستی با آنها را نگه داری.
آبراهه (کانال)ی که من می خواستم بین رود نیل و دریای سرخ پدید آورم، هنوز به پایان نرسیده و پایان دادن به ساخت این آبراهه از نگرش بازرگانی و جنگی بسیار اساسی است. تو باید آن آبراهه را با پایان برسانی و هزینه و عوارض آمد و شد کشتی ها از آن آبراهه نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها بهتر آن ببینند که از آن عبور نکنند.
اکنون من سپاهی به سوی مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو، آرامش و هماهنگی برقرار کند، اما مجال نیافتم سپاهی به سوی یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی. با یک ارتش نیرومند به یونان یورش ببر و به یونانیان نشان بده که پادشاه ایران می تواند، انجام دهندگان زشتی و کشتار را نابود کند.
سفارش دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و چاپلوس را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت کشورداری هستند و بدون درنگ، دروغگو را از خود دور نما. هرگز کارگزاران دیوان را بر مردم نگمار، قانون مالیات قرار دادم که روبرو شدن کارگزارن دیوان با مردم بسیار کم کرده است و اگر این قانون را نگه داری، کارگزاران حکومت با مردو چندان روبرو نخواهند شد.
سربازان و افسران ارتش را خشنود نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن. اگر با آنها بدرفتاری کنی، آنها نخواهند توانست، در برابری تو چنان کنند، اما در میدان جنگ، تلافی خواهند کرد، حتا اگر به بهای کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینگونه خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه سبب شکست خوردن تو را فراهم کنند.
آموزش و فرهنگ را که من آغاز کردم، دنبال کن و بگذار مردمان بتوانند بخوانند و بنویسند تااینکه اندیشه و خرد آنها بیشتر شود و هر چه خرد و اندیشه بیشتر شود، تو با آرامش بیشتری می توانی پادشاهی کنی. همواره پشتیبان کیش یزدان پرستی باش. اما هیچ گروهی را وادار نکن که از کیش تو پیروی نمایند و پیوسته و همیشه به یاد داشته باش که هر کس باید آزاد باشد و از هر کیش که می خواهد پیروی نماید.
پس از این که من زندگی را بدرود گفتم، بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام، بر من بپیچان و در تابوتی سنگی بگذار و در گور جای بده. اما دهانه ی آرامگاهم را نپوشان، تا هرزمانی که می توانی به آرامگاه اندر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بدانی، که من پدر تو، پادشاهی نیرومند بودم و بر بیست و پنج کشور پادشاهی می کردم، مُردم و تو نیز چونان من خواهی مرد، زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان نخواهد ماند. اگر تو هرزمان که مجال بیابی و به گور من اندر شوی و تابوتم را ببینی، خودخواهی بر تو چیره نخواهد شد و سفارش کن که پسرت گور تو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت دارای کالبد تو را ببیند.
زنهار زنهار، هرگز هم دادخواه (مدعی) و هم دادگر (قاضی) نشو؛ اگر از کسی دادخواستی داری، بپذیر که یک دادگر بی طرف به آن دادخواست رسیدگی کند و رای بدهد. زیرا کسی که دادخواه است، اگر دادگر هم باشد، ستم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست برندار. زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری، کشوری آباد نمی شود و به سوی ویرانی می رود. در آباد کردن، کندن قنات و ساختن جاده و شهر را خویشکاری نخست خود بگذار.
بخشودگی (عفو) و بخشندگی (سخاوت) را فراموش نکن و بدان که پس از برابرخواهی (عدالت)، برجسته ترین فروزه ی پادشاهان بخشودگی و بخشندگی است. اما بخشش باید آنگاه به کار رود که کسی به تو کار ناروایی کرده باشد و اگر نسبت به دیگری ناشایستی کرده باشد و تو انجام دهنده را ببخشی، ستم روا داشته ای، زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.
بیش از این چیزی نمی گویم؛ این گفته ها را در پیشگاه کسانی که غیر از تو در اینجا می باشند، گفتم، تا اینکه بدانند پیش از مرگ، من این سفارش ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید، زیرا می پندارم، مرگم نزدیک شده است.

سرنوشت محتوم

نظام جمهوری اسلامی به سرنوشت محتوم نظامهایی چون خوددچارشده است.نظامهای توتالیتروایدئولوژیک که بایدایدئولوژی آن به اجرادرآیدوهمه بایدبدان معتقدشوندولوبازوروارعاب.هرفردوگروهی که بدان معتقد نیست ودرسطح وجایگاهی است که می تواندبردیگران ومردم عادی اثربگذاردوآنهارابانوشته هاوحرفهایشان می توانندنسبت به ایدئولوژی حاضروحاکم دچارتردیدکنندبایدیاسربراه شوندوساکت ویاکنارروندبه هرشکل وامکانی.بااتهام یستن وزندانی کردن یابامحدودکردن وقطع راههاوکانالهای ارتباطی آنان وحتی باکشتن یااتهام زدن واعدام کردن.این رویه درتمامی نظامهای ایدئولوژیک درتمام تاریخ معاصرحداقل به راحتی قابل مشاهده است.دراین زمینه ونوع برخورداین نظامهابامخالفان فکری یک نمونه توسط صاحبنظران وآگاهان به تاریخ مطرح شده وحتی ازآن به عنوان الگویادمی شودحکومت استالین درشوروی سابق طی سالهای ابتدایی تامیانه قرن بیستم است.برهمین اساس این شیوه حکومتداری به شیوه استالینی معروف شده است.این روش درسایر کشورهای کمونیستی سابق بلوک شرق وسپس درکشورهای توتالیترودیکتاتوری نظامی آمریکای لاتین هم دیده شده است.اتفاقاتی که پس ازانقلاب اسلامی وپس ازاستقرارحکومت دربهمن57افتادراهم می توان درزمره همان شیوه قرارداد.حذف گروههای دخیل درانقلاب توسط روحانیت،اتفاقات سل60و67،واتفاقات پس ازجنگ وحذف دگراندیشان ازنظر تحلیل گران وفعالان سیاسی غیرحکومتی وحتی حکومتی الگوبرداری شده سهوی یاعمدی ازهمان شیوه حکومت استالینی البته باچاشنی دینی ومذهبی است.اوج آن رامی توان در اتفاقات پس از انتخابات دید.
ماخواهان جامعه ای دینی ومذهبی هستیم نه حکومت دینی
مذهب درونمایه ای است که انسانها بدان نیازمندند.هدف غایی تمام ادیان پس ازپرستش خدای یکتاایجادجامعه ای اخلاقی براساس برابری همه دردسترسی به مواهب الهی است.حال اینکه هرفردچقدرازاین مواهب بهره مندشودبستگی به استعدادوتلاش اودارد.دین ومذهب انسانهاراازنظراخلاقی می سازد.درمذهب هم حق است هم تکلیف.اما تمام این اموری مربط می شودبه حوزه شخصی وخصوصی هرفرد.
اماحکومت دینی حکومتهایی هستندکه دین ملعبه ای می شوددردست عده ای که به نام دین دنبال قدرت وبرآورده کردن مطامع شخصی خویشند.دراین حکومتهاسخنی ازحق افراد در دین به میان نمی اید و درآنها فقط بحث تکلیف می شود.یعنی درهمه امورمردم مکلف به انجام خواسته های حاکمان دینی اندبدون آنکه حق انتخاب داشته باشند.حتی دراموری که بظاهرحق افرادجامعه است باانجام اقدامات محدودکننده قبل وبعدازآن فرایند،عملا ازآن حق جزنامی آنهم برای استفاده تبلیغاتی حاکمان باقی نمی ماند.
حکومت دینی ممکن است دردوره ای جوابگوی نیازهای جامعه باشدامادرنهایت چون حکومت امری است زمینی واراده وخواست انسانهامحدود،موردسواستفاده انسانهای ناتوانی قرارمی گیرد که به نام دین دنبال خواسته های خودهستند.این امر درنهایت سبب نارضایتی عمومی می شود.تجربه های مختلف تاریخی چون حکومت ساسانیان در ایران وحکومت روحانیان یهودی دراورشلیم واوج آن حکومت چند قرنی کلیسا وپاپ تایید کننده ای عقیده است.دردوران کنونی به دلیل پیشرفت زیاد جوامع انسانی وبالارفتن سطح فکرانسانهانیازهاوخواسته هاهم تغییریافته است.چون انسانهاازنظرعلمی وفکری آنقدرپیشرفت کرده اندکه به بسیاری ازتواناییهای خودآگاه شده اند ومی توانند مضامین واقعی دین را از گفته های نادرست به نام دین تمییز دهند.حاکمان امروز جمهوری اسلامی هم دیر یازود به همان سرنوشت گذشتگان دچار می شوند.چون مهم نوع واسم دین نیست.مهم نوع عملکردورفتارحاکمان است.

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

خر مُلا

يك روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت .ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد الاغ از پله پايين نيآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد . كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد . وقتي كه دوباره به پشت بام رفت ، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت . بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي آويزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد.
بعد ملا نصر الدين گفت :
لعنت بر من !!! كه نمي دانستم كه اگر خر به جايگاه رفيع و پُست مهمي برسد هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كُشد

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

نامه عُمَر به يزدگردوپاسخ یزدگردساسانی شاه ایران به عمر

نامه عمربن الخطاب به یزدگرد سوم ساسانی ، شاهنشاه پارس
اصل این نامه در موزه لندن نگهداری می گردد
از: عمربن الخطاب خلیفه المسلمین
به : یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

یزدگرد! من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا قبول کرده و بیعت نمایی.. زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت میکرد لیکن اکنون چگونه افول کرده است؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست.

من راهی برای نجات به تو پیشنهاد می کنم... شروع کن به عبادت خدای یگانه ، یک خدای واحد ، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است.. ما پیغام او را برای تو و جهان می آوریم ، او که خدای حقیقی است... آتش پرستی را متوقف کن ، به ملتت فرمان ده آتش پرستی را که کذب می باشد متوقف کنند و به ما بپیوندند برای پیوستن به حقیقت.

الله خدای حقیقی را بپرستید ، خالق جهان را. الله را پرستش نمایید و اسلام را بعنوان راه رستگاری خود قبول کنید... اکنون به راههای شرک و پرستش کذب پایان داده و اسلام را بعنوان ناجی خود قبول کنید. با اجرای این تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسیان را پیدا خواهی نمود. اگر تو بدانی چه چیزی برای پارسیان بهتر است ، تو این راه را انتخاب خواهی کرد. بیعت تنها راه می باشد.
الله اکبر

محل امضای عمر
خلیفه المسلمین
عمربن الخطاب
=
پاسخ یزدگرد سوم به عمر بن خطاب

از: شاهنشاه ، شاه پارس و غیره ، شاه کشورها ، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها ، شاه پارسها و ديگر نژادها و نیز تازیان ، شاهنشاه پارس ، یزدگرد سوم ساسانی.
به: عمربن الخطاب ، خلیفه تازی

به نام اهورا مزدا ، آفریننده جان و خرد. تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را بسوی خداوندت الله اکبر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ما چه را پرستش می نماییم!

شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است ، ولگردی در بیابان تازیان ، و مانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!

مردک! تو به من پیشنهاد می کنی که یک ایزد یگانه و یکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند و پنج نوبت در روز او را عبادت می نمایند! سالهاست که در این سرزمین فرهنگ و هنر ، این راه عادی زندگی بوده است.

زمانیکه ما سنت میهمان نوازی و کردارهای نیک را در گیتی پایه گذاری نموده و پرچم ' پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک ' را برافراشتیم ، تو و نیاکانت بیابان گردی می کردید ، سوسمار می خوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه خود را زنده بگور می نمودید!

مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند! شما فرزندان خدا را گردن می زنید ، حتی اسیران جنگی را ، به زنان تجاوز می کنید ، دختران خود را زنده بگور می نمایید ، به کاروانها یورش می برید ، قتل عام می کنید ، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها را به یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده ، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم می کنیم. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه این گونه اعمال را مرتکب می شوید؟

تو به من می گویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما ، پارسها عشق آفریدگار و نیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده می نماییم. روشنی و گرمای آفتاب و آتش ما را قادر می سازد تا نور حقیقت را مشاهده نموده و قلبهایمان را به آفریدگار و به یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک می کند تا به یکدیگر مهر بورزیم ، ما را روشن نموده و قادر می سازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.
خداوندگار ما اهورا مزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نمودید. اما ما مثل شما نیستیم ، ما با شما در یک رده نیستیم. ما به نوع بشر کمک می کینم ، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین می گسترانیم ، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگهای دیگر گیتی ، درحالیکه شما بنام الله سرزمین های دیگر را مورد تاخت و تاز قرار می دهید.

شما مردم را قتل عام می کنید ، قحط وقلا می آورید ، ترس و فقر برای دیگران ، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسئول این همه بدبختی است؟

آیا این الله است که به شما فرمان می دهد تا بکشید ، غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که بنام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟

شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته ، شما می خواهید از طریق لشگر کشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید ، شما وحشیان بیابانی هستید ، در حالیکه می خواهید به مردم شهر نشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم ، که به راستی یک ابزار نیرومند می باشد! به ما بگویید؟ با تمام لشگر کشی هایتان ، توحش ، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر ، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که بر آن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید ، که حالا می خواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟

افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی از ارتش شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما می باید همان خدا را پرستش نماییند ، همان پنج نوبت در روز را ، اما با زور شمشیر و او را به عربی عبادت نمایند .. پیشنهاد می نمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی می کردید برگردید. آنها را به جایی برگردان که در آن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند ، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر ، من اجازه نخواهم داد که تو دار و دسته راهزنت را در سرزمین های حاصلخیر ، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این 'جانوران قسی القلب ' را ، برای قتل عام مردم ما ، دزدیدن زنان و فرزندان ما ، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله مرتکب اینگونه اعمال شوند ، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.

آریایی ها بخشنده ، گرم ، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هرجایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند ، عشق و خرد و حقیقت. بنابراین ، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.

من از تو درخواست می کنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو ' خیلی مهیب ' و رفتارت ' بسیار وحشیانه ' می باشد.

محل امضای یزدگرد سوم
شاهنشاه یزدگرد سوم ساسانی

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

سخنرانی کوروش بعداز فتح بابل

به نام ایزد جان و خرد.
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک میکنم.
ای مردم بابل ما همه بندگان اهورا مزدا هستیم...ما نه پیروزیم و نه شکست خورده!ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور همگی با هم برابریم...همگی آزادیم...و همگی پاکیم.ما همگی دوستیم ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ی ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست.ما همگی نوریم...سربازان اهورامزداییم.از این لحظه من پادشاهی ام رابر این مبنادر تمام کره ی خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است اعلام میکنم.از این پس نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید به عاریه بر می دارم.ما از این لحظه اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست.هر کس به دین خودش خواهد پرداخت هر کس نتیجه ی انتخاب خود را خواهد دید.هیچکس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد از این لحظه تمام بردگان آزادند.من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم هیچکش مغضوب من نیست هیچ بابلی از آن چه بوده نترسد این یک بخشایش عمومی است.و زنان بالشاسر که در حرمسرای بابل بوده اند از این لحظه آزادند مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانیدبه هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید.شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شویدتمامی خزانه ی بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد.میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست.هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی میکند از حقی مساوی با همه برخوردار است.تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان باز خواهند گشت.و با هزینه ی هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد.من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه ی عمل بپوشانم در این شهر خواهم ماند.آری زمین مقدس است...ما نیز یک به یک مقدسیم...این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده..و ما جهان زیبا را زیبا تر خواهیم کرد برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد...همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود.

فرازی کوتاه از نهج البلاغه

تولد حضرت علی(ع)برهمه مبارک.به این بهانه ودرمقابل آنچه حاکمان امروزجمهوری اسلامی ازاین امام همام وحکومتش تصویرمی کنند,بی مناسبت ندیدم فرازی کوتاه از فرمایشات ایشان درباب حکومت مطلوب وحقوق متقابل مردم وحاکمان رادر اینجابیان کنم.

از ميان حقوق خداوند بزرگترين حقي را که فرض شمرده است حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر والي و حاکم است. اين فريضه اي است که خداوند براي هر يک از زمامداران و مردمان بر ديگري قرار داده است ... مردم هرگز اصلاح نمي شود جز با اصلاح شدن زمامداران. و زمامداران اصلاح نمي گردند جز با استقامت مردم . پس آنگاه که مردم حق حکومت را اداء کند و حکومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد حق در ميانشان قوي و نيرومند خواهد شد ... و راه و رسمها درست در مجراي خويش به کار مي افتد بدين ترتيب زمان صالح مي شود به بقاء دولت اميدوار بايد بود و دشمنان مايوس خواهند شد . اما آنگاه که مردم بر والي خويش چيره گردد و يا اگر زمام دار و رهبر بر مردم اجحاف نمايد، بين اين دو اختلاف می افتد ... نشانه هاي ستم و جور آشکار خواهد گرديد دستبرد در برنامه هاي ديني بسيار مي شود و جاده هاي وسيع سنن و آداب مذهبي متروک خواهد ماند بر طبق هوی و هوس عمل مي کنند و احکام خداوند تعطيل مي گردد و بيماري¬هاي [اخلاقي] بسيار خواهد شد [و کسی] از حقوق بزرگي که تعطيل مي شود و باطل¬هاي عظيمي که رواج مي يابد وحشتي نمي کند. در چنين وضعي نيکان خوار و ذليل گردند و اشرار و بدان عزيز و قدرتمند شوند و مجازات¬هاي الهي بر بندگان بزرگ مي نمايد.
در اين هنگام بر شما لازم است که يکديگر را بر اداء اين حقوق نصيحت کنيد و به خوبي در انجام آن همکاري نمائيد ... بلي از حقوق واجب خداوند بر بندگان اين است که به اندازه توانايي خود در خيرخواهي و نصيحت بندگانش کوشش کنند و در راه برقراري حق در ميان خود همکاري نمايند [ و نيز توجه داشته باشيد] هيچگاه نمي توان کسي را يافت هر چند در مقام و منزلت بزرگ باشد و سابقه دار در دين در انجام حقي که به عهده دارد نياز به کمک نداشته باشد. [قابل توجه کسانی که خود يا برخی را فراتر از نقد و نصيحت می دانند!!!] و همچنين هرگز کسي را نتوان پيدا نمود هر چند مردم او را کوچک شمارند و با چشم حقارت وي را بنگرند که در کمک کردن به حق يا کمک به او در انجام حق از او بي نياز بود .


انذار و تذکار به برخی زمان داران و رهبران

[ بدانيد] از بدترين حالات زمامداران و رهبران در پيشگاه صالحان اين است که گمان برده شود آنها فريفته تفاخر گشته و کارشان شکل تکبر به خود گرفته ....


نظر حضرت علی(ع) در مورد خون ريزی به ناحق حکومت

... بپرهيز از خونها و خونريزيهاى بناحق. زيرا هيچ چيز، بيش از خونريزى بناحق، موجب كيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داورى در ميان مردم‏پردازد، نخستين داورى او درباره خون¬هايى است كه مردم از يكديگر ريخته‏اند. پس‏مباد كه حكومت‏خود را با ريختن خون حرام تقويت كنى، [قابل توجه کسانی که استحکام حکومت را به هر وسيله ای خواهانند] زيرا ريختن چنان خونى‏نه تنها حكومت را ناتوان و سست‏ سازد، بلكه آن را از ميان برمى‏دارد يا به ديگران‏مى‏سپارد ...»


خبر خوب حضرت اميرالمومنين (ع) برای ستم ديدگان

...و آن که بر بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن کسی را که خدا دشمن گیرد دلیلی از وی نپذیرد و او با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد و توبه کند، و هیچ چیز چون ستم کردن، نعمت دادن خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک می آورد، که خدا شنوای دعای ستم دیدگان است و در کمین ستمکاران!مرجع بخش های اول تا سوم، خطبه 216

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

دستگیری ها رژیم شاه را حفظ نکرد

در شرایطی که گردانندگان جمهوری اسلامی دور تازه ای از فشارهای همه جانبه بر علیه معترضان را آغاز کرده و با نزدیک شدن به سالگرد انتخابات 22 خرداد بازداشت فعالان سیاسی، صنفی و روزنامه نگاران راتشدید کرده و لغو قرار وثیقه زندانیان را در دستور کار قرار داده اند، میرحسین موسوی در تازه ترین اظهاراتش نسبت به سرکوب های اخیر هشدار داد و بار دیگر اعلام کرد که: "این بگیر و ببند ها مسئله را حل نمی کند".

میرحسین موسوی که در جمع زندانیان پیش از انقلاب سخن می گفت، خطاب به حاضران گفت: "مگر با به زندان انداختن شما رژیم سقوط نکرد؟ رژیم سقوط کرد. من اثرات این دستگیری ها را به خاطر دارم ولی پرسش این است که آیا این دستگیری ها توانست رژیم شاهنشاهی را حفظ کند؟ وضعیت رسانه ای و گردش آزاد اخبار و اطلاعات در جهان، نسبت به دوره ای که شما در زندان بوده اید بسیار متفاوت است. اول صبح با رجوع به چند سایت می توان تمامی اخبار را دریافت کرد."

کاندیدای معترض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته همچنین خاطرنشان کرد: "ما که نمی خواستیم فقط حکومت تشکیل بدهیم و به نام اسلام چارچوبی تعریف کنیم ولی از محتوا خالی باشد و از آرمان ها و آرزوهایی که برآمده از مکتب و اعتقادات ما بود هیچ نشانی نداشته باشد. اگر قرار باشد که نظام باقی بماند ولی با پر کردن زندان ها یا با زدن و گرفتن دانشجویان و کارگران مسلمان، هنرمندان و سینماگران و روزنامه نگاران آیا می توان از چنین نظامی در جهان دفاع کرد؟"


نخست وزیر سابق کشور در ادامه تصریح کرد: "زمانی آرزوی ما بود که زندانها خالی باشد وجشن بستن زندان اوین را بگیریم، اما حالا آنجا ساختمان سازی می کنیم که حجره های بیشتری داشته باشیم برای حبس بیشتر و هم این نشانی دیگر از انحراف و کج روی ماست که به نتیجه هم نخواهد رسید."

میرحسین موسوی همچنین خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی اظهار داشت: "برخی گمان می کنند با ایجاد فضای رعب و وحشت می توان امور را اداره کرد در حالی که کشور با آزادی و عدالت اداره می شود نه با زندان اوین."

اظهارات میرحسین موسوی در شرایطی مطرح شده که طی چند هفته اخیر نهادهای امنیتی دایره فشار و محدودیت ها برعلیه معترضان را تنگ تر و در دور تازه ای از سرکوب معترضان افراد مختلفی را در شهرهای مختلف کشور بازداشت کرده اند. همچنین مقامات قضایی و نهاد های امنیتی با نزدیک شدن به سالگرد کودتای انتخاباتی آن دسته از فعالانی را که پس از انتخابات بازداشت شده و پس از چندین ماه زندان با سپردن وثیقه آزاد شده بودند دوباره به زندان ها فرا خوانده اند.



برای فراموشی کهریزک

میرحسین موسوی در بخشی دیگری از اظهاراتش با اشاره به نامشخص بودن نتیجه گزارش حمله به کوی دانشگاه و مسببان این جنایت با انتقاد از مقامات جمهوری اسلامی گفت: "نظامی که نتواند با حمله به خوابگاه دانشجویی به عنوان یک مورد برخورد شجاعانه کند و برای مردم شرح دهد که واقعا در این بین چه اتفاقی افتاده است و با آنهایی که تقلب کرده اند نتواند برخورد کند، نظامی ضعیف است."

وی در ادامه افزود: "قدرت نظام در این است که این مسائل را شرح دهد یا در مورد کهریزک که می گویند ۳ نفر را محکوم کرده اند. کهریزک یک مسئله ملی است و به همین دلیل باید تمام بحث هایی که در خصوص کهریزک می شود جلوی چشم مردم گفته شود تا تکرار نشود و بعدا مردم هم قانع شوند که عدالت اجرا شده است. همین نتیجه مبهمی که اعلام کردند و ۳ نفر را به قصاص محکوم کردند بگویند این سه نفر چه کسانی هستند و چه ارتباطی با افرادی دارند که اسامی شان در مجلس برده شد، مجلسی که تازه ما می دانیم چقدر گزارش هایش محدود است."

تاکید بر جنایات روی داده در بازداشتگاه کهریزک از سوی موسوی و اینکه این موضوع "یک مساله ملی است" درحالی انجام شده که وابستگان دولت مستقر در صدد کمرنگ کردن فجایع روی داده در آن برآمده اند. در همین راستا غلامعلی حدادعادل، رییس کمیسیون فرهنگی مجلس و از چهره های حامی دولت گفته است: "اتفاقات سال 88 مانند كهریزك را كه ما به آن راضی نبودیم، قابل ‌مقایسه با شكنجه‌های قبل انقلاب نیست."

پدر عروس آیت الله خامنه ای همچنین گفته: "چقدر جای تاسف است، عده‌ای خود را ‌انقلابی می‌دانند و بعضی از آقایانی كه امروز رهبری جنبش را برعهده گرفته‌اند و با ‌مطالعه روزنامه‌ها در آن زمان هیچ سابقه انقلابی از آنها ندیده‌ایم، امروز می‌گویند فردی ‌پیش ما آمده كه می‌گوید در زندان‌ها با نوامیس مردم فلان كارها صورت می‌گیرد و این خبر ‌را قبل از اینكه اثبات شود در اختیار خبرگزاری اسرائیلی یا آمریكایی قرار می‌دهند.‌‌"



تک صدایی منجر به استبداد و دیکتاتوری می شود

میرحسین موسوی در ادامه اظهارات خود در جهت نقد امروز و دیروز جمهوری اسلامی گامی فراتر نهاده و با بیان اینکه "هیچ نظامی بدون اشکال نیست" تصریح کرده: "اگر چار چوب های کلی حفظ می شد ایران ما به سمت خوبی حرکت می کرد."

وی سپس با اشاره به نزدیکی ایام درگذشت آیت الله خمینی، حضور میلیون ها نفر در تشییع جنازه او را نشانی از پشتیبانی یک ملت از انقلاب و آنچه که در ۱۰ سال اول انقلاب روی داد دانسته و گفته است: "بدون اینکه بخواهیم برخی اشکالات را نادیده بگیریم اما این موضوع نشانی از تحقق بسیاری از ارزش ها بود."

نخست وزیر سابق کشور در ادامه اظهاراتش با نگاهی به سالهای جنگ افزوده: "جبهه ها را همیشه نشان حقانیت راه خود می دانستیم و نیز علامتی از اینکه نظام در راستای آرمان هایش موفق بوده است. اما متاسفانه کم کم انحراف پیدا شد و در این سال های اخیر نیز مشکلات بسیاراساسی پیدا کرده ایم به گونه ای که امروز نمی توانیم جواب نسل جوان را بدهیم و حتی هنگامی که برایشان توضیح دهیم که اول انقلاب چه اهدافی مطرح بود و بعد از انقلاب چه تغییراتی در کشور رخ داد باز هم نمی توانیم قانعشان کنیم. دلیل آن هم چیزی نیست جز بیراهه رفتن ما."

میرحسین موسوی در تشریح فضای قبل از انقلاب و در مقایسه آن با بعد از آن گفته: "پیش از انقلاب آزادی نبود. عناوین کتاب های چاپی و کتاب های اساسی بسیار کم بود و به صورت زیرزمینی دست به دست می چرخید. اما پس از انقلاب نمایشگاه کتاب برپا شد تا نشان داده شوداین نظام، معتقد به برخورداندیشه هاست و به واقع یک انقلاب فرهنگی شکل گرفته است. اما در همین یک مورد آنچه می خواستیم را مقایسه کنید با اتفاقات حیرت آور نمایشگاه کتاب امسال که حتی برخی از رساله ها و کتاب های مراجع را جمع کردند. غرفه کتابهای شهید بهشتی که خود از پایه گذاران نظام هست را حذف کردند و محدودیت مثل همیشه دامن ادبیات و کتاب های علوم انسانی را گرفت و اینها تنها علامت هایی کوچک در دوری از آرمانهای انقلاب است."

اشاره موسوی به سانسور و جمع آوری گسترده آثار نویسندگان مختلف بود که در نمایشگاه کتاب امسال از سوی مسئولان وزارت ارشاد و نهاد های امنیتی انجام شد؛به گونه ای که حتی آثار برخی از روحانیون و مراجع تقلید مانند آثار آیت الله یوسف صانعی نیز از نمایشگاه کتاب جمع آوری شدند.

میرحسین موسوی در همین راستا باهشدار نسبت به تداوم این روند، تاکید کرده: "نظام در حال حرکت به سمت تک صدایی است به طوری که هیچ اندیشه دیگری را تحمل نمی کند. تک صدایی خود منجر به استبداد و دیکتاتوری می شود و هیچ کس نیست که نداند اضافه بر استبداد و دیکتاتوری تک صدایی مهم ترین عامل بازدارنده توسعه است."



جنبش سبز؛ یک جریان ادامه دار

میرحسین موسوی در اظهارات خود در جمع زندانیان سیاسی پیش از انقلاب همچنین تاکید کرده که: "جنبش سبز یک جریان ادامه دار است که نه با بستن و گرفتن و تهدید و زندانی کردن و نه با کشتن متوقف نخواهد شد چرا که مطالبات برآمده از نیازهای واقعی و انسانی ملت ما را دارد. این جنبش یک جنبش چهار فصل است. تجدید حیات می کند، در شکل های مختلف ظاهر می شود. اینطور نیست که برای یک مقطع کوچک باشد و یا ارتباطی به شخص خاص داشته باشد بلکه برآمده از نیازهای ملت ما و در موازات مبارزات طولانی ملت برای نیل به آزادی و عدالت است."


وی در ادامه در تشریح بازگشت به اصول قانون اساسی گفته است: "زمانی که می گوییم قانون اساسی مسئله روشن است، وقتی می گوییم دروغ و فساد نباشد و عدالت باشد مسئله روشن است. به طور قطع گسترش آگاهی بزرگترین ابزار جنبش است. ما با کسی نمی خواهیم دعوا کنیم. تنها از حقوق خود دفاع می کنیم و ابزارمان همان آگاهی رسانی به مردم است و جلوی کسی را هم سد نمی کنیم. آنها می توانند تبلیغ کنند که ما درست نمی گوییم. ما انتظار نداریم که آنها جوانمردانه عمل کنند، از صدا و سیمایشان گرفته تا باقی رسانه هایشان."

نخست وزیر سابق کشور خاطرنشان کرده: "جنبش سبز هدف پیچیده ای ندارد؛ ما فساد و دروغ را نمی خواهیم، می خواهیم مردم احترام داشته باشند، قوه قضاییه درستی داشته باشیم که ظلم نکند. اینگونه نباشد که از کسی اعتراف بگیرند و بر اساس آن وی را اعدام کنند یا او را بزنند و یا زندانی را آزاد کنند و بعد از دو سه هفته با او تماس بگیرند و بگویند مصاحبه کن یا به زندان برگرد! کافیست همین مسائل را برای مردم شرح دهیم."

موسوی همچنین بار دیگر با تاکید بر راهکارهای گذشته خود برای خروج کشور از بحران، خطاب به گردانندگان حکومت اسلامی گفته: "همیشه می گویم کسانی که این زندان های وسیع را ایجاد کرده اند چقدر با واقعیت بیگانه اند. ما چقدر فرصت داشتیم در ماه رمضان و عیدهای مذهبی و ملّی اعلام کنیم که جدای از گذشته ها آزادانه به اصول بازگردیم. این خود به خود مردم را خوشبین می کرد. اکنون نیز اگر بگویند انتخابات آزاد و رقابتی برگزار خواهیم کردو تقلبی در کار نخواهد بود خواهید دید که مردم قطعا نفس راحتی می کشند."

این تاکید مهندس موسوی اشاره به پنج راهکاری است که او در بیانیه های مختلف اش از جمله بیانیه شماره 17 به حاکمان جمهوری اسلامی ارایه کرده و طی آنها خواستار "اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت، مجلس و قوه قضاییه"، "تدوین قانون شفاف و اعتماد برانگیز برای انتخابات"، "آزادی زندانیان سیاسی و احیای حیثیت و آبروی آنها"، "آزادی مطبوعات و رسانه ها و اجازه نشر مجدد روزنامه های توقیف شده" و "به رسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب و گروه ها" شده است.

کعبه دل

دل خوش از آنيم که حج ميرويم
غافل از آنيم که کج ميرويم
کعبه به ديدار خدا ميرويم
او که همينجاست کجا ميرويم
حج بخدا جز به دل پاک نيست
شستن غم از دل غمناک نيست
دين که به تسبيح و سر وريش نيست
هرکه علي گفت که درويش نيست
صبح به صبح در پي مکر و فريب
شب همه شب گريه و امن يجيب

موسی وشبان

داستانی را که همه ی ایرانیان از کودکی در کتاب مولانا به یاد داشتند ، همای به گونه ای سروده بود که گویا چوپان کوه های تالش با خدایش سخن می گفت..
چندماه پیش اپرای موسی وشبان توسط ارکستربزرگی به رهبری "شهردادروحانی" وهمراهی گروه مستان به سرپرستی وخوانندگی "پروازهمای" درتالار بزرگ والت دیزنی درلس آنجلس اجرا شد.دراین اپرا "سلی"خواننده معروف پیش از انقلاب نقش "موسی"و"همای"هم نقش شبان راایفاکردند.برنامه ای که به گواه کارکنان تالار بی سابقه بوده است.(ازهمه نظر:زیبایی،استقبال مردمی ،شیوه اجراو...)



اما آنچه این اجرا رامتمایز می کند،سروده ای ازخود "پروازهمای"است که به نوعی مکمل داتان زیبای "مولانا"می باشد.در این اپرا تنها ازچند بیت ابتدایی سروده"مولوی"استفاده شدوباقی برنامه باسروده زیبای "همای"وهنرنمایی اووسلی ادامه یافت.
بی مناسبت ندیدم بخشی ازداستان "موسی وشبان مولوی"وبخشی نیز ازسروده"همای"که اززبان شبان خطاب به موسی می باشدرادراینجا ذکر کنم.
(گروه مستان که از سوی چند جوان مستعد وهنرمند ایرانی به سرپرستی پرواز همای تشکیل شده وموسیقی اصیل ایرانی را باشیوه ای بدیع والبته اشعار بسیار زیبا وخاص درمدح معبود،بیان میکند،پس ازاجرای چند کنسرت درایران که بااستقبال چشمگیری ازسوی هنردوستان روبرو شد،ازسوی دولت ایران ووزارت ارشاد درداخل ممنوع الفعالیت گردید.چرا؟؟!!!)




ديد موسي يک شباني را براه
کو همي‌گفت اي گزيننده اله
تو کجايي تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه‌ات شويم شپشهاات کشم
شير پيشت آورم اي محتشم
دستکت بوسم بمالم پايکت
وقت خواب آيد بروبم جايکت
اي فداي تو همه بزهاي من
اي بيادت هيهي و هيهاي من
اين نمط بيهوده مي‌گفت آن شبان
گفت موسي با کي است اين اي فلان
گفت با آنکس که ما را آفريد
اين زمين و چرخ ازو آمد پديد
گفت موسي هاي بس مدبر شدي
خود مسلمان ناشده کافر شدي
اين چه ژاژست اين چه کفرست و فشار
پنبه‌اي اندر دهان خود فشار
گند کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو ديباي دين را ژنده کرد
چارق و پاتابه لايق مر تو راست
آفتابي را چنينها کي رواست
گر نبندي زين سخن تو حلق را
آتشي آيد بسوزد خلق را
با کي مي‌گويي تو اين با عم و خال؟
جسم و حاجت در صفات ذوالجلال؟!
شير او نوشد که در نشو و نماست
چارق او پوشد که او محتاج پاست
گفت اي موسي دهانم دوختي
وز پشيماني تو جانم سوختي
جامه را بدريد و آهي کرد تفت
سر نهاد اندر بياباني و رفت


وحي آمد سوي موسي از خدا
بنده‌ي ما را ز ما کردي جدا
تو براي وصل کردن آمدي
يا براي فصل کردن آمدي
هر کسي را سيرتي بنهاده‌ام
هر کسي را اصطلاحي داده‌ام
ما زبان را ننگريم و قال را
ما روان را بنگريم و حال را
..........



بخش هایی از سروده های همای در بخش پایانی که چوپان در جواب موسی خواند

خدا از هرچه پنداری جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم نه کس با من
بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟
نه از افسانه می ترسم نه ازشیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از دوزخ نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا را می شناسم من

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

بنای باشكوه ايرانى که جزء عجایب هفت گانه ی دنیا نشد

بنايي با معماري‌ خاصي در «نقش رستم» وجود دارد كه از زمان حمله اعراب به ايران به اشتباه، نام «كعبه زرتشت» را به آن دادند، چون كاربرد واقعي آن را نمي‌دانستند. آن زمان فكر مي‌كردند كه هر ديني بايد براي خود بُتكده يا عبادتگاهي داشته باشد، براي همين فكر كردند اين بنا هم مركزيت يا كعبه زرتشتيان است.

در ديوار درون اين ساختمان واژه«کعبه» حکاکي شده است. در کتاب‌هاي زرتشتي آمده است که حضرت زرتشت «زاراتشترا» در اين محل، نيايش مي‌کرده است. اعراب، واژه کعبه را از پارسي پهلوي گرفتند. همانگونه که در زمان داريوش کبير به كشور «عمان» امروزي «مکه» مي‌گفتند؛ بنابراين كلمه مكه نيز فارسي است.
در محاسبه روز نوروز در کتب زرتشتي نوشته شده است که زرتشت در اين رصدخانه، محل شروع نوروز را محاسبه کرد. نوروز در روز اول فروردين از محلي شروع مي‌شود که نخستین اشعه آفتاب در آنجا بتابد. بر اساس برآورد گاهنامه زرتشت، هر 700 سال يک‌بار نوروز از ايران آغاز مي‌شود. آخرين‌باري که نوروز از ايران شروع شد، 300 سال پيش بود. در سال 1387، نوروز از پاريس و بروکسل و در سال 1388 ار تورنتو و نيويورک شروع شد. سال آينده هم نوروز از محلي بين آلاسکا و هاوايي شروع خواهد شد.
از زمان حمله اعراب به ايران تا به امروز، يعني قرن بيست و يكم ميلادي، كاربرد و تعريف اين بنا كشف نشده بود. خوشبختانه پژوهشگر ايراني «رضا مرادي غياث‌آبادي» كه تحقيقات فراواني در زمينه ايران باستان داشته است، نتيجه كشف خود را در كتابي به نام «نظام گاهشماري در چارطاقي‌هاي ايران» توسط انتشارات «نويد شيراز» به چاپ رسانده و راز اين بنا را منتشر كرده است.

تا امروز حدس مي‌زدند كاربرد اين بنا، محل نگهداري كتاب اوستا و اسناد حكومتي يا محل گنجينه دربار و يا آتشكده معبد بوده است. اما غياث‌آبادي با تحقيقات خود ثابت كرد اين بنا با مقايسه با تمامي بناهاي گاهشماري (تقويم) آفتابي در سرتاسر جهان، پيشرفته‌ترين، دقيق‌ترين، و بهترين بناي گاهشماري آفتابي جهان است. اين در حالي است كه تا پیش از اين بنا هم «چارطاقي‌ها» در نقاط گوناگون ايران احداث شده بودند و همين وظيفه را با شيوه‌اي بسيار ساده اما دقيق و حرفه‌اي بر عهده داشتند.
تمامي بناهاي گاهشماري آفتابي در جهان تنها مي‌توانند روزهاي ويژه ای از سال (مانند روزهاي سرفصل) را مشخص كنند و حتي با سال خورشيدي هم تنظيم نيستند. اما اين بنا با دقت و علمي كه در ساخت آن اجرا شده، قادر است بسياري از جزئيات روزهاي مختلف سال و ماه‌ها را مشخص كند. زرتشتيان با استفاده از اين بنا مي‌توانستند بسياري از مناسبت‌ها و جشن‌هاي سال را روز به روز دنبال كنند و از زمان دقيق آنها آگاه شوند.
بسياري از بناهاي چارطاقي در سطح كشور (به تصور آتشكده) يا به طور كامل تخريب شده و يا تغيير كاربري داده شده است. ولي خوشبختانه تعدادي هم مانند چارطاقي «نياسر» و چارطاقي «تفرش»، سالم مانده و براي ما و نسل‌هاي پس از ما باقي مانده‌اند.

متأسفانه بناي «كعبه زرتشت» با آن كه تقريباً سالم باقي مانده است به ثبت ميراث جهاني سازمان ملل نرسيده است! حتي سازمان ميراث فرهنگي هم اين بنا را همراه بناهاي عجايب هفتگانه جديد (كه برج ايفل هم يكي از كانديداها بود) پيشنهاد نداد! حتي با كشف راز اين بنا هم هيچ‌گونه انعكاس و جنجالي به پا نشد!
اين بنا، يك گاهشمار تمام سنگي ثابت در جهان است كه بايد سازندگان آن از بسياري از نكات علميِ جغرافيايي، نجومي، سال كبيسه، انحراف كره زمين نسبت به مدار خورشيد، تفاوت قطب مغناطيسي با قطب جغرافيايي، مسير گردش زمين به دور خورشيد و... را در 2500 تا 3000 سال پيش، در دوران حكومت هخامنشيان آگاهي مي‌بودند. حال آنكه بسیاری از آنها را مانند كروي بودن كره زمين و گردش زمين به دور خورشيد را در چهارصد سال اخير در اروپا كشف كردند و به نام خودشان ثبت كردند!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

رئيس موزه ملي ايران

خوب به عکس زیر دقت کنید:



آن خانمی که وسط نشسته و خیلی شبیه همان هدیه خانم تهرانی است که وام بلاعوض 80 میلیونی از دولت برای برپایی نمایشگاه عکس گرفت را می‌بینید؟ خب ایشان همان هدیه تهرانی است. نفر سمت چپ ایشان که شبیه اسلامشناس بزرگ جناب رحیم مشائی است که علاقه فراوانی به سلبریتی‌ها دارد هم که خود آن جناب است. می‌ماندنفر سمت راست هدیه خانم که با فاصله زیادی (البته نسبی) از ایشان نشسته است. ایشان همان سرکار خانم آزاده اردکانی مورد نظر است که تنها عکسی که از ایشان توانستیم پیدا کنیم همین عکس است. خانم اردکانی اخیرا رئیس موزه ملی ایران شده است. ایشان متولد سال 1357 است، مدرک لیسانس میکرب‌شناسی از دانشگاه آزاد دارد و گویا زبان انگلیسی‌شان هم خوب است. این تنها اطلاعاتی‌ست که ما از این بانوی جوان داریم. اما بر اساس همین اطلاعات من ایشان را برای ثبت شدن جزو مفاخر و آثار ملی بر خودم مقدم می دارم. چند تا از این دلایل:

1- خانم اردکانی جوان‌ترین رئیس موزه ملی ایران در طول تاریخ است و این قطعا یک افتخار برای زنان ایرانی، جوانان ایرانی و دختران لیسانسه ایرانی است.

2- بعضی می‌گویند ایشان هیچ سابقه‌ای در امر میراث فرهنگی و موزه‌داری ندارد اما بر طبق جوابیه‌های تند و تیز سازمان میراث فرهنگی، خانم اردکانی دارای 5 سال سابقه کار در این سازمان است. با قبول همین فرض باز هم ایشان از لحاظ سابقه کار هم در میان تمام روسای موزه‌های ملی رکورددار است.

3- آزاده خانم اردکانی با داشتن لیسانس میکرب شناسی ازدانشگاه آزاد بر صندلی ریاست موزه ملی با حدود 550هزار شيء باستاني ايران تکیه زده است. جایگاهی که نخستین بار دکتر آندره گورا و بعدا باستان‌شناسان مشهوری چون دكتر نگهبان، سيف الله كامبخش فرد، مصطفوي، معصومي، باقرزاده و كارگر بر آن تکیه زدند. همین امر نشان از قابلیت‌های علمی و عملی شگفت‌انگیز ایشان دارد.

4- وی یکی از شگفتی‌های عرصه مدیریت است که با حدود سی سال سن علاوه بر مدیر موزه ملی، مدیر سایت میراث آریا (chtn)، مدیر نشریه داخلی سازمان میراث فرهنگی (پارسه) و مدیر نشریه آغاز و مدیریت خبرگزاری «بنا» هم هست که این امر نشان‌دهنده توانایی مدیریت جامع الاطراف وی است. در زمینه جهش مدیریتی هم به خاطر آنکه فقط 20 روز پس از انتصاب به عنوان معاون موزه، رئیس آن شد در دنیا رکورددار است

کانديداي شعر برگزيده سال 2005

اين شعر کانديداي شعر برگزيده سال 2005 شده. توسط يک بچه آفريقايي نوشته شده و استدلال شگفت انگيزي داره :
When I born , I Black , When I grow up , I Black ,
When I go in Sun , I Black , When I scared , I Black ,
When I sick , I Black , And when I die , I still black...
And you White fellow,
When you born , you pink , When you grow up , you White,
When you go in Sun , you Red , When you cold , you blue,
When you scared , you yellow , When you sick , you Green,
And when you die , you Gray...
And you call me colored???.. .. ........"

وقتي به دنيا ميام، سياهم، وقتي بزرگ ميشم، سياهم،
وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم، وقتي مي ترسم، سياهم،
وقتي مريض ميشم، سياهم، وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم....
و تو، آدم سفيد،
وقتي به دنيا مياي، صورتي اي، وقتي بزرگ ميشي، سفيدي،
وقتي ميري زير آفتاب، قرمزي، وقتي سردت ميشه، آبي اي،
وقتي مي ترسي، زردي، وقتي مريض ميشي، سبزي،
و وقتي مي ميري، خاکستري اي...
و تو به من ميگي رنگين پوست؟؟؟..........


ضررهای آب معدنی

نیروهای ناتو به دلیل آلودگی آب بعضی از نقاط افغانستان درخواست حجم خیلی زیادی آب معدنی از ایران داد که بعد از ورود اولین محموله تمام بطری های آب معدنی به دلیل وجود مواد سرطان زا به ایران عودت داده شد. جالبه که خیلی ها این خبر را خواندند ولی هیچوقت به این قضیه فکر نکردند چرا بطری های آب معدنی که الان نزدیک یک دهه در ایران و بین قشر زیادی از مردم استفاده میشود اینطور سرطان زا شناخته میشود؟توی اروپا آب های معدنی فقط یک هفته اعتبار دارند ، ولی در ایران خیلی هفته!!!!

حالا با دقت مطالب زیر را بخوانید تا متوجه شوید قضیه از چه قراره؟

طبق نظر تمام حکما و علما آب سالم، آبی است که وقتی شما آن را در یک ظرف میریزید و در یک محیط راکد (مثل اتاق) قرار میدهید، این آب باید ظرف 48 ساعت بو بگیره و شروع کنه به گندیدن..... خوب حالا شما تشریف ببرید یک بطری آب معدنی بگیرید و توی یک کاسه بریزید و 6 ماه صبر کنید! اصلا" 10 سال صبر کنید.میبینید که کوچکترین بوئی نمیگیره....آب شیر بعضی از شهرهای ایران هم همین خاصیت عدم گندیدن و بو گرفتن را داره....

دلیلش اینه که شرکت های بسته بندی آب های معدنی برای ماندگاری بیشتر آب های توی بطری ، داخل آن به به ازاء هر یک لیتر به اندازه نیم میلی گرم فلوراید میریزند که این ماده شدیدا" نگهدارنده و بدون بو هستش و برای یک بدن 100 کیلوئی خطرناک و سرطان زا است.
همین فلوراید وقتی با آب وارد بافت بدن شما میشود، درون بافت قرار گرفته و آب خارج میگردد و بدن بصورت اتومات دور آن لایه لزج محافظ ایجاد میکند که به مرور بافت های شما بزرگتر میشود و به همین دلیل صبح ها احساس میکنید بدن شما ورم کرده یا چاق شده ائید. اصولا" بعضی از خانمها میگویند آب میخوریم چاق میشویم! دلیل این امر وجود همین ماده میباشد.
بهترین کار برای سلامت بدن اینه که آب شرب خود را در یک ضرف مسی بجوشانید و در یخچال بگذارید تا خنک شود. بعد از 45 روز میبینید که چطور بدن شما جمع و جور شده و به اصطلاح وزن شما در بدن شما بطور دقیق تقسیم میشود.

اگر كوسه ها ادم بودند

برتولت برشت

دختر کوچولو پرسيد:

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر مي شدند؟
آقای كي گفت : اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهي ها جعبه های محكمي مي ساختند،
همه جور خوراكي توی آن مي گذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
برای آن كه هيچ وقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا مي كردند،
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است!
برای ماهی ها مدرسه مي ساختند وبه آن ها ياد مي دادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهي ها اخلاق بود
به آن ها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولوها ياد مي دادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده ای كه فقط از راه اطاعت به دست مي یاييد

اگر كوسه ها ادم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه مي آوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه مي رفتند.
همراه نمايش، آهنگهاي مسحور كننده يی هم مي نواختند كه بي اختيار
ماهي های كوچولو را به طرف دهان كوسه ها مي كشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت كه به ماهي ها می آموخت
زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود . . .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

باطل کنیم....

استاد مصطفي‌ ملكيان‌
توصیف علل و عوامل فرهنگی عقب‌ماندگي‌ ايرانيان‌

(این متن،مربوط به سخنرانی چند سال پیش استاد ملکیان درجمع اصلاح طلبان می باشد.)
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

بیست عامل عقب ماندگی ایرانیان ازنظراستاد:
1. پيشداوري‌، 2. دگماتيسم‌ وجمود، 3. خرافه‌پرستي‌، 4. بهادادن‌ به‌ داوري‌هاي‌ ديگران‌ نسبت‌ به‌ خود، 5. همرنگي‌ با جماعت‌، 6. تلقين‌پذيري‌، 7. القاپذيري‌، 8. تقليد، 9. تعبد، 10. شخصيت‌پرستي‌، 11. تعصب‌، 12. اعتقاد به‌ برگزيدگي‌، 13. تجربه‌ نيندوختن‌ از گذشته‌، 14. جدي‌ نگرفتن‌ زندگي‌، 15. ديدگاه‌ مبتذل نسبت‌ به‌ كار، 16. قائل‌ نبودن‌ به‌ رياضت‌، 17. از دست‌ رفتن‌ قوه‌ تميز بين‌ خوشايند و مصلحت‌، 18. زياده‌گويي‌، 19. زبان‌ پريشي‌، 20. ظاهرنگري‌.




*************************************************************************************
در صد سال‌ اخير بیشتر كساني‌ كه‌ درباره‌ مشكلات‌ جامعه‌ سخن‌ گفته‌ و مطالعه‌ كرده‌اند، معمولا مجموعه‌ علل‌ و عواملي‌ را كه‌ باعث‌ اين‌ همه‌ مشكلات‌ علمي‌ و مسائل‌ نظري‌ براي‌ جامعه‌ شده‌ است‌ و بيچارگي‌ و بدبختي‌ جامعه‌ ما را فراهم آورده را در سه‌ محور كندوكاو كرده‌اند.

اولين‌ محور مداخله‌ كشورهاي‌ خارجي‌، استعمار و انواع‌ و اقسام‌ سلطه‌طلبي‌ها بوده‌ است‌. دومين‌ نكته‌ رژيم‌هاي‌ سياسي‌ حاكم‌ و مساله‌ سوم‌ تلقي‌ مردم‌ از دين‌ بوده‌ است‌.

اين‌ سه‌ عامل‌ تاكنون‌ بيشتر مورد تاكيد بوده‌ است‌ و بسته‌ به‌ ديدگاه‌هاي‌ مختلف‌ بر يكي‌ از اين‌ عوامل‌ بيشتر تاكيد شده‌ است‌. اگرچه‌ معمولا كسي‌ هم‌ نيست‌ كه‌ دو عامل‌ را انكار كرده‌ باشد. اما مساله‌اي‌ كه‌ مهمتر از اين‌ سه‌ عامل‌ است‌ وضع‌ فرهنگي‌ مردم‌ است‌. به‌ تعبير ديگر آسيب‌شناسي‌ فرهنگي‌ مردم‌ ايران‌ و اينكه‌ به‌ لحاظ‌ فرهنگي‌ چه‌ امور نامطلوبي‌ در ذهن‌ و ضميرشان‌ راسخ‌ شده‌ است‌. بنابراين‌ سخنان‌ من‌ به‌ معناي‌ انكار سه‌ عامل‌ ديگر نيست‌. ولي‌ تاكيد بر اين‌ است‌ كه‌ مهم‌تر ازآن‌ نگرش‌هاي‌ فرهنگي‌ ماست‌.

در باب‌ نگرش‌هاي‌ فرهنگي‌ هم‌ من‌ يك‌ تفسير دوگانه‌ دارم‌.

من‌ معتقدم‌ وقتي‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ از ماست‌ كه‌ بر ماست‌ و اينكه‌ گفته‌ مي‌شود ما بايد از درون‌ تغيير كنيم‌ دو نوع‌ تغييركردن‌ مراد است‌ كه‌ من‌ به‌ يك‌ نوع‌ آن‌ مي‌پردازم‌.

گاه‌ وقتي‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ ما بايد عوض‌ شويم،‌ يعني‌ تا ما رفتار اخلاقي‌ سالمي‌ نداشته‌ باشيم‌ وضعمان‌ بهبود پيدا نمي‌كند و اين‌ نكته‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ سود سرانجام‌ و بالمآل همه‌ در اخلاقي‌ زيستن‌ است‌. اين‌ اخلاقي‌ زيستن‌ يكي‌ از دو بخش‌ مطلب‌ محل‌ اشاره‌ من‌ است‌. اما وضع‌ فرهنگي‌ به‌ بحث‌ اخلاقي‌ ما بستگي‌ ندارد و به‌ يك‌ سري‌ نگرش‌هاي‌ ذهني‌ هم‌ بستگي‌ دارد و من‌ مي‌خواهم‌ به‌ اين‌ نگرش‌هاي‌ ذهني‌ بپردازم‌.

نگرش‌هاي‌ ذهني‌ اموري‌ هستند كه‌ آگاهانه‌ يا ناآگاهانه‌ در ما راسخ‌ شده‌اند و ما در همه‌ كنش‌ها و واكنش‌ها تحت‌تاثير اين‌ نگرش‌ها هستيم‌ كه‌ لزوما جنبه‌ اخلاقي‌ هم‌ ندارد و براي‌ تغيير آنها نبايد رفتار اخلاقي‌ ما تغيير كند. برعكس‌ اين‌ نگرش‌ها هستند كه‌ اخلاق‌ ما را به‌ سمت‌ ناسالمي‌ مي‌كشند.

مي‌شد اين‌ نگرش‌ها را تحت‌ عنوان‌ جامعه‌شناسي‌ قوم‌ ايراني‌ بحث‌ كرد. اما موضوع‌ بحث‌ من‌ درباره‌ جامعه‌شناسي‌ ايران‌ معاصر نيست‌. به‌ تعبير ديگر من‌ به‌ اين‌ بحث‌ نمي‌پردازم‌ كه‌ شاخه‌اي‌ از روان‌شناسي‌، روان‌شناسي‌ اقوام‌ است‌ و شاخه‌اي‌ از جامعه‌شناسي‌ و روان‌شناسي‌ مربوط‌ به‌ اقوام‌ است‌. بنابراين‌ این سخنان‌ را نبايد در عداد كتاب‌ روح‌ ملت‌هاي‌ زيگفريد يا نوشته‌ مرحوم‌ بازرگان‌ كه‌ گفتند زيگفريد به‌ روح‌ ملت‌ ايران‌ نپرداخته‌ و من‌ به‌ روح‌ ملت‌ ايراني‌ مي‌پردازم‌ تا نوشته‌ كامل‌تري‌ ‌شود قرار داد.


آن‌ بخش‌ از مسائل‌ فرهنگي‌ كه‌ به‌ نگرش‌هاي‌ ايرانيان‌ مربوط‌ مي‌شود من‌ بيست‌ عامل‌ را احصا كرده‌ام‌. استدلال‌هاي‌ من‌ هم‌ بر اين‌ مطالب‌ بيشتر درون‌نگرانه‌ است‌. يعني‌ مخاطب‌ بايد به‌ درون‌ خودش‌ مراجعه‌ كند و ببيند كه‌ در خودش‌ چنين‌ حالتي‌ وجود دارد يا اگر وجود دارد مي‌توان‌ گفت‌ سخن‌ روي‌ ثواب‌ دارد.
1. پيشداوري‌


اولين‌ خصوصيتي‌ كه‌ در ما وجود دارد، پيشداوري‌هاي‌ فراوان‌ نسبت‌ به‌ بسياري‌ از امور است‌.

اگر هر كدام‌ از ما به‌ درون‌ خودمان‌ رجوع‌ كنيم‌ پيشداوريهاي‌ فراوان‌ مي‌بينيم‌. اين‌ پيش‌داوري‌ها در كنش‌ و واكنش‌هاي‌ اجتماعي‌ ما تاثيرات‌ منفي‌ زيادي‌ دارد. معمولا وقتي‌ گفته‌ مي‌شود پيشداوري‌، بيشتر پيشداوري‌ منفي‌ محل‌ نظر است‌ ولي‌آثار مخرب‌ پيشداوري‌ منحصر به‌ پيشداوري‌ منفي‌ نيست‌. پيشداوري‌هاي‌ مثبت‌ هم‌ آثار مخرب‌ خود را دارد. از جمله‌ خوشبيني‌هاي‌ نابه‌جا كه‌ نسبت‌ به‌ برخي‌ افراد و قشرها و لايه‌هاي‌ اجتماعي‌ داريم‌.


2. دگماتيسم‌ وجمود

نوعي‌ دگماتيسم‌ و جمود در ما ريشه‌ كرده‌ است‌. من‌ اصلا تحقيقات‌ روانشناختي‌ و تحقيقات‌ تاريخي‌ در اين‌باره‌ ندارم‌ كه‌ چرا ملت‌ ايران‌ تا اين‌ حد اهل‌ جزم‌ و جمود است‌.

يعني‌ واقعيت‌ آن‌ براي‌ من‌ محل‌ انكار نيست‌ اگرچه‌ تبيينش‌ براي‌ من‌ امكان‌پذير نيست‌. آنچه‌ كه‌ در ما وجود دارد كه‌ از آن‌ به‌ جزم‌ و جمود تعبير مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ باور ما يك‌ ضميمه‌اي‌ دارد. يعني‌ ممكن‌ است‌ كه‌ ما معتقد باشيم‌ كه‌ فلان‌ گزاره‌ درست‌ است،‌ اين‌ سالم‌ است‌ اما اگر معتقد باشيم‌ كه‌ فلان‌ گزاره‌ محال‌ است‌ كه‌ درست‌ نباشد. اين‌ "محال‌ است"،‌ انسان‌ را تبديل‌ به‌ انسان‌ دگمي‌ مي‌كند. و ما كمتر مي‌شود كه‌ به‌ چيزي‌ معتقد باشيم‌ و يك‌ "محال‌ است"‌ منضم‌ به‌ اين‌ اعتقادمان‌ نباشد. به‌ تعبير ديگر وقتي‌ ما يك‌ عقيده‌ داريم‌ كه‌ فلان‌ گزاره‌ صحيح‌ است‌ يك‌ عقيده‌ دوم‌ داريم‌ كه‌ گريزناپذير است‌ كه‌ فلان‌ گزاره‌ صحيح‌ نباشد.


3. خرافه‌پرستي‌


ويژگي‌ ديگر ما خرافه‌پرستي‌ است‌ هم‌ خرافه‌ در بافت‌ ديني‌ و مذهبي‌ و هم‌ در بافت‌هاي‌ غير ديني‌ و مذهبي‌، خرافه‌ در بافت‌ مذهبي‌ يعني‌ چيزي‌ كه‌ در دين‌ نبوده‌ و در آن‌ وارد شده‌ است‌.

اما مهم‌تر اين‌ است‌ كه‌ به‌ معناي‌ سكولار آن‌ هم‌ خرافه‌پرست‌ هستيم‌. خرافي‌ به‌ معناي‌ باور آوردن‌ به‌ عقايدي‌ كه‌ هيچ‌ شاهدي‌ به‌ سود آن‌ وجود ندارد ولي‌ ما همچنان‌ آن‌ عقايد را در كف‌ داريم‌.

اين‌ سه‌ مساله‌ را مي‌توان‌ سه‌ فرزند استدلال‌ ناگرايي‌ ما دانست‌. هر كه‌ اهل‌ استدلال‌ نباشد اهل‌ اين‌ سه‌ است‌ بنابراين‌ راه‌حل‌ درمان‌ اين‌ سه‌ تقويت‌ روحيه‌ استدلال‌گرايي‌ است‌.


4. بهادادن‌ به‌ داوري‌هاي‌ ديگران‌ نسبت‌ به‌ خود

ما به‌ ندرت‌ در "مني"‌ كه‌ از خودمان‌ تصور داريم‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ و هميشه‌ توجه‌مان‌ به‌ "مني"‌ است‌ كه‌ ديگران‌ از ما تصور دارند و هميشه‌ ترازوي‌ ما در بيرون‌ ماست‌. اين‌ بهادادن‌ به‌ داوري‌هاي‌ ديگران‌ علت‌العلل‌ يك‌سري‌ مشكلات‌ فرهنگي‌ جامعه‌ ماست‌.


5. همرنگي‌ با جماعت‌

نكته‌ پنجم‌ ناشي‌ از نكته‌ چهارم‌ است‌ به‌ اين‌ معنا كه‌ ما هيچ‌وقت‌ در برابر جمهوري‌ كه‌ با آن‌ سروكار داريم‌، نتوانسته‌ايم‌ سخنی بگوييم‌ كه‌ در مقابله‌ با آن‌ است‌ و هميشه‌ همرنگ‌ شدن‌ با جماعت‌ براي‌ ما مهم‌ است‌.


6. تلقين‌پذيري‌
تلقين‌ يعني‌ رأيي‌ را بيان‌ كردن‌ و آراي‌ مخالف‌ را بيان‌ نكردن‌ و مخاطب‌ را در معرض‌ همين‌ راي‌ قرار دادن‌. هر وقت‌ شما در برابر هر عقيده‌اي‌ نظر مخالفان‌ آن‌ را هم‌ خواستيد نشان‌ مي‌دهد كه‌ تلقين‌پذير نيستيد. تلقين‌پذيري‌ يعني‌ قبول‌ تك‌آوايي‌.



7. القاپذيري‌


القاپذيري‌ به‌ لحاظ‌ روان‌شناختي‌ با تلقين‌پذيري‌ متفاوت‌ است‌. در القا يك‌ راي‌ آنقدر تكرار مي‌شود تا تكرار جاي‌ دليل‌ را بگيرد. اگر من‌ گفتم‌ فلان‌ گزاره‌ صحيح‌ است‌ شما از من‌ انتظار دليل‌ داريد اما من‌ به‌ جاي‌ اينكه‌ دليل‌ بياورم‌ 200 بار فلان‌ گزاره‌ را تكرار مي‌كنم‌ و كم‌كم‌ ما فكر مي‌كنيم‌ كه‌ تكرار مدعا جاي‌ دليل‌ را مي‌گيرد. يعني‌ به‌ جاي‌ اقامه‌ دليل‌ خود مدعا تكرار مي‌شود و اين‌ هنري‌ است‌ كه‌ در پروپاگاندا يا آوازه‌گري‌ وجود دارد.

اينكه‌ رسانه‌ها وقتي‌ در دست‌ قدرت‌ها قرار مي‌گيرند آنها خوشحال‌ مي‌شوند به‌ دليل‌ وجود همين‌ روحيه‌ القاپذيري‌ در مردم‌ است‌. والا اگر ملتي‌ القاپذير نباشد هرچه‌ كه‌ رسانه‌ها بگويند چون‌ دائما دليل‌ مي‌خواهند كسي‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ راديو و تلويزيون‌ اظهار خوشحالي‌ نمي‌كند.



8. تقليد

منظور من‌ از تقليد نه‌ آنست‌ كه‌ در فقه‌ گفته‌ مي‌شود. مراد تقليد به‌ معناي‌ روانشناختي‌ آن‌ است‌. يعني‌ اينكه‌ من‌ آگاهانه‌ يا ناآگاهانه‌ تحت‌ الگوي‌ شخصي‌ باشم‌.
يعني‌ من‌ خودم‌ را مانند تو مي‌كنم‌ و به‌ تو تشبه‌ مي‌جويم‌ و تقليد، يعني‌ من‌ تو را الگو گرفته‌ام‌. آن‌چه‌ كه‌ در عرفان‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ تشبه‌ به‌ خدا بجوييد، اگر اين‌ كار را با انسان‌ها انجام‌ داديم‌ تعبير به‌ تقليد مي‌شود و اين‌ تقليد هم‌ در اديان‌ و مذاهب‌ و عرفان‌ مورد توبيخ‌ است‌.


9. تعبد

تعبد يعني‌ سخني‌ را پذيرفتن‌ صرفا به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ فلان‌ شخص آن‌ را گفته‌ است‌. يعني‌ اينكه‌ اگر صورت‌ استدلالي‌ من، ‌ ذهن‌ من‌ را آزار ندهد كه‌ فلان‌ گزاره‌ صحيح‌ است‌ چون‌ فلان‌ شخص گفته‌ است:‌ "فلان‌ گزاره‌ صحيح‌ است"،‌ من‌ اهل‌ تعبدم‌.

آيه‌اي‌ در قرآن‌ است‌ كه‌ معمولا كمتر نقل‌ مي‌شود اتخذو احبارهم‌ و رهبانهم‌ من‌ دون‌ا... كه‌ در باب‌ روحانيت‌ نصاري‌ و يهود است‌ كه‌ فراوان‌ مي‌گويد كه‌ يهوديان‌ و نصاري،‌ روحانيون‌ خود را مي‌پرستيدند چه‌ من‌ دون‌ا... را به‌ جاي‌ خدا بگيرم‌ يا علاوه‌ بر خدا. صحابي‌ از امام‌ باقر(ع) مي‌پرسد كه‌ آيا واقعا مي‌پرستيدند حضرت‌ در جواب‌ مي‌گويد: هرگز اين‌گونه‌ نيست،‌ روحانيون‌ مسيحي‌ به‌ مردم‌ نمي‌گفتند كه‌ ما را بپرستيد و اگر هم‌ مي‌گفتند، كسي‌ نمي‌پرستيد. اما اينكه‌ قرآن‌ به‌ آنها اين‌ نسبت‌ را مي‌دهد به‌ اين‌ دليل‌ است‌ كه‌ رفتاري‌ كه‌ با خدا بايد مي‌داشتند با روحانيون‌ خود داشتند. مجموعه‌ عوامل‌ دسته‌ دوم‌ ناشي‌ از يك‌ عمل‌ واحد است‌ و آن‌ اينكه‌ ما زندگي‌ اصيل‌ نداريم‌. زندگي‌ اصيل‌ به‌ تعبير روانشناسان‌ انسان‌گرا و به‌ تعبير عرفا يعني‌ زندگي‌ براساس‌ فهم‌ و تشخيص خود. زندگي‌ اصيل‌ را فقط‌ كساني‌ انجام‌ مي‌دهند كه‌ دو سرمايه‌ دارند: عقل‌ در مسائل‌ نظري‌ و وجدان‌ در مسائل‌ عملي‌.


10. شخصيت‌پرستي‌

كمتر مردمي‌ به‌ اندازه‌ ما شخصيت‌پرستند و شخصيت‌پرستي‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ شخصيتي‌ خود را بر خود عرضه‌ مي‌ كند و خوبي‌هايي را‌ كه‌ در زندگي‌ اطراف‌ خودمان‌ نمي‌بينيم،‌ از سر توهم‌ به‌ او نسبت‌ مي‌دهيم‌ و او را به‌ دست‌ خودمان‌ بزرگ‌ مي‌كنيم‌.





11. تعصب‌

تعصب‌ هم‌ افق‌ با شخصيت‌پرستي‌ است‌. تعصب‌ به‌ معناي‌ چسبيدن‌ به‌ آنچه‌ كه‌ داريم‌ و نگاه‌ نكردن‌ به‌ چيزهاي‌ فراواني‌ كه‌ نداريم‌. اگر من‌ شيفته‌ آن‌چه‌ كه‌ دارم‌ شدم‌ و فكر كردم‌ جاي‌ نداشته‌ها را هم‌ برايم‌ مي‌گيرد من‌ نسبت‌ به‌ آن‌ تعصب‌ پيدا كرده‌ام‌ و اينجاست‌ كه‌ من‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ به‌ آن‌ وفاداري‌ ندارند، دو ديدگاه‌ پيدا مي‌كنم‌. گروهي‌ خودي‌ مي‌شوند و گروهي‌ غيرخودي‌.
قرآن‌ خودي‌ و غيرخودي‌ را رد كرده‌ است‌ چرا كه‌ درباره‌ حب‌ و بغض‌ مي‌گويد: وقتي‌ با گروهي‌ دشمنيد دشمني‌ باعث‌ نشود درباره‌ آنها عدالت‌ و انصاف‌ را فراموش‌ كنيد.
درباره‌ دوستي‌ هم‌ مي‌گويد: هميت‌ جاهليت‌ شما را نگيرد. هميت‌ جاهليت‌ يعني‌ اينكه‌ چون‌ فلاني‌ از قبيله‌ من‌ است‌. طرف‌ او را چه‌ ظالم‌ باشد يا عادل‌ مي‌گيرم‌. به‌ عبارت‌ ديگر ويژگي‌هاي‌ خود او مهم‌ نيست‌ بلكه‌ ويژگي‌هاي‌ تعلقي‌ او مهم‌ است‌.


12. اعتقاد به‌ برگزيدگي‌

هر كدام‌ از ما اگر به‌ خودمان‌ رجوع‌ كنيم‌ مي‌بينيم‌ به‌ نوعي‌ فكر مي‌كنيم‌ که به‌ نوعي‌ مورد لطف‌ خدا هستيم‌.

يعني‌ درست‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ وضع‌ ما به‌ مو بند باشد، اما پاره‌ نمي‌شود و اكثر اهمالها و بي‌توجي‌ها ناشي‌ از همين‌ نكته‌ است‌. لایپ نیتس‌ اصطلاحي‌ داشت‌ كه‌ براي‌ موارد ديگري‌ به‌ كار مي‌برد. اين‌ اصطلاح‌ هماهنگي‌ پيش‌ بنياد بود به‌ معني‌ اينكه‌ گويا همه‌ امور از پيش‌ حاصل‌ آمده‌ است‌ اما گويا ما اين‌ هماهنگي‌ پيش‌بنياد را راجع‌ به‌ خودمان‌ قائليم‌.



13. تجربه‌ نيندوختن‌ از گذشته‌

پس‌ از اقدامات‌ انسان‌دوستانه‌ افرادي‌ چون‌ ماندلا واسلاوهاول‌ و اقدامات‌ انسان‌دوستانی‌ كه‌ در باب‌ "فرهنگي‌ كردن‌ سياست‌" تلاش‌ كردند، زياد شنيده‌ايم‌ كه‌ ببخش‌ و فراموش‌ كن‌ يا ببخش‌ و فراموش‌ نكن‌. اما داستان‌ بر سر اين‌ است‌ كه‌ اگر شما ببخشایيد و فراموش‌ كنيد باز هم‌ از همانجا ضربه‌ مي‌خوريد. انسان‌هاي‌ سالم‌ كساني‌ هستند كه‌ در درونشان‌ مي‌توانند بزرگترين‌ دشمنان‌ خود را از لحاظ‌ عاطفي‌ ببخشايند، چرا كه‌ از لحاظ‌ عاطفي‌ بايد بخشود اما از لحاظ‌ ذهني‌ نبايد فراموش‌ كرد. اما متاسفانه‌ ما عكس‌ اين‌ عمل‌ مي‌كنيم‌،از لحاظ‌ عاطفي‌ نمي‌بخشيم‌ و كينه‌جويي‌ در ما زنده‌ است‌، اما به‌ لحاظ‌ ذهني‌ فراموش‌ مي‌كنيم‌ چرا كه‌ حافظه‌ تاريخي‌ ملت‌ ما بسيار كند و تار است‌.


14. جدي‌ نگرفتن‌ زندگي‌

سقراط‌ از ما مي‌خواست‌ كه‌ در عين‌ شوخ‌طبعي‌ زندگي‌ را جدي‌ بگيريم‌ كساني‌ زندگي‌ را جدي‌ مي‌گيرند كه‌ دو نكته‌ را باور كنند.

1-باور به‌ مستثني‌ بودن‌ از قوانين‌ حاكم‌ بر جهان‌.

دليل‌ هر جدي‌ نگرفتن‌ مستثني‌ ندانستن‌ خود از قوانين‌ هستي‌ است‌.

2-نسبت‌سنجي‌ در امور

روانشناسان‌ اصطلاحي‌ دارند با اين‌ مضمون‌ كه‌ انسان‌ بايد بتواند وزن‌ امور را نسبت‌ به‌ هم‌ بسنجد. انسان‌هايي‌ كه‌ زندگي‌ را جدي‌ نمي‌گيرند چيزهاي‌ مهمتر را براي‌ چيزهاي‌ مهم‌ رها مي‌كنند. فراوانند انسان‌هايي‌ كه‌ در طول‌ زندگي‌ خطاي‌ تاكتيكي‌ نمي‌كنند اما خطاي‌ استراتژيك‌ عظيم‌ دارند يعني‌ كل‌ زندگي‌ را مي‌بازند اما در ريزه‌كاري‌ها وسواس‌ دارند.



15. ديدگاه مبتذل‌ نسبت‌ به‌ كار


ديدگاه‌ كمتر مردمي‌ نسبت‌ به‌ كار تا حد ديدگاه‌ ما نسبت‌ به‌ كار مبتذل‌ است‌. ما كار را فقط‌ براي‌ درآمد مي‌خواهيم‌ و بنابراين‌ اگر درآمد را بتوانيم‌ از راه‌ بيكاري‌ هم‌ به‌ دست‌ آوريم‌ از كار استقبال‌ نمي‌كنيم‌.

در واقع‌ ما كار را اجتناب‌ناپذير مي‌دانيم‌ در حالي‌ كه‌ بايد ديدگاه‌ مولوي‌ را درباره‌ كار داشته‌ باشيم‌ كه‌ معتقد بود كار جوهر انسان‌ است‌.



16. قائل‌ نبودن‌ به‌ رياضت‌

رياضت‌ در اين‌ جا نه‌ به‌ معناي‌ آنچه‌ كه‌ مرتاضان‌ انجام‌ مي‌دهند رياضت‌ به‌ معناي‌ اينكه‌ باید دانست در زندگي‌ همه‌ چيز را نمي‌توان {به دست آورد}‌. بنابراين‌ بايد چيزهايي‌ را فدا كرد تا چيزهاي‌ باارزش‌تري‌ را به‌ دست‌آورد. قدماي‌ ما مي‌گفتند دنيا دار تزاحم‌ است‌ يعني‌ همه‌ محاسن‌ در يك‌جا قابل‌ جمع‌ نيست‌ به‌ تعبير نيما يوشيج‌ تا چيزها ندهي‌ چيزكي‌ به‌ تو نخواهند داد.

در زبان‌هاي‌ اروپايي‌ قداست‌ از ماده‌ فداكاري‌ است‌. عارفان‌ مسيحي‌ مي‌گفتند اينكه‌ فداكاري‌ و قداست‌ از يك‌ ماده‌اند به‌ اين‌ دليل‌ است‌ كه‌ قداست‌ به‌ دست‌ نمي‌آيد مگر به‌ قيمت‌ از دست‌ دادن‌ چيزهاي‌ فراوان‌.

ولي‌ ما مي‌خواهيم‌ همه‌ چيز را داشته‌ باشيم‌ و وقتي‌ ديدگاهمان‌ نسبت‌ به‌ كار آنگونه‌ است‌. نسبت‌ به‌ مصرف‌ هم‌ ديدگاهمان‌ اين‌گونه‌ مي‌شود و باعث‌ مي‌شود دچار مصرف‌زدگي‌ شويم‌. وقتي‌ ما بحث‌ مصرف‌زدگي‌ را مطرح‌ مي‌كنيم،‌ مطرح‌ مي‌كنند كه‌ شما از اوضاع‌ جامعه‌ و فقر خبر نداريد. بايد گفت‌ مصرف‌زدگي‌ يك‌ ديدگاه‌ است‌ نه‌ يك‌ امكان‌؛ يعني‌ فرد فقير هم‌ در سرسویدای دل خود مي‌گويد كاش‌ بيشتر داشتم‌ و بيشتر مصرف‌ مي‌كردم‌. كدام‌ يك‌ از ما براي‌ آرمان‌هاي‌ خود حاضر است‌ به‌ قدر ضرورت‌ اكتفا كند. اين‌ مصرف‌زدگي‌ ما را به‌ دنائت‌ مي‌كشد. اگر ما بوديم‌ و فقط‌ ضروريات‌ زندگي‌ مجبور به‌ كرنش‌ كردن‌ نبوديم‌.


17. از دست‌ رفتن‌ قوه‌ تميز بين‌ خوشايند و مصلحت‌

مردمي‌ كه‌ منافع‌ كوتاه‌مدت‌ را ببينند و قدرت‌ ديدن‌ منافع‌ درازمدت‌ را نداشته‌ باشند در معرض‌ فريب‌خوردگي‌ هستند. دليل‌ موفقيت‌ سياست‌هاي‌ پوپوليستي‌ در كشور كه‌ در يك‌ سال‌ اخير هم‌ رواج‌ پيدا كرده‌، نديدن‌ منافع‌ درازمدت‌ است‌. وقتي‌ منافع‌ بلندمدت‌ ديده‌ نشود منافع‌ كوتاه‌مدت‌ تامين‌ مي‌شود به‌ قيمت‌ نكبت‌ و ادبار درازمدت‌.


18. زياده‌گويي‌

ما درست‌ برخلاف‌ آنچه‌ كه‌ در اديان‌ و مذاهب‌ گفته‌ مي‌شود زياده‌گو هستيم‌ و پرحرف‌ مي‌زنيم‌.
نقل‌ است‌ كه‌ عرفا هم‌ در سكوت‌ تبادل‌ روحي‌ داشتند اما ما ملت‌ پرسخني‌ هستيم‌ و آسان‌ترين‌ كار براي‌ ما حرف‌زدن‌ است‌.


19. زبان‌ پريشي‌
بدتر از پرسخني‌ ما زبان‌پريشي‌ ماست‌. زبان‌پريشي‌ به‌ اين‌ معنا است‌ كه‌ انسان‌ حرف‌ خود را خودش‌ هم‌ متوجه‌ نمي‌شود. يعني‌ اگر تحليل‌ روانشناختي‌ در سخنان‌ ما انجام‌ شود اصلا برخي‌ جملات‌ معنا ندارد. سخنان‌ همه‌ مانند شهرك‌هاي‌ سينمايي‌ است‌ كه‌ در زمان‌ فيلم‌ پر از دژ و قلعه‌ است‌ اما وقتي‌ فشار مي‌دهيم‌ فرو مي‌ريزد. به‌ تعبير ديگر حرف‌هاي‌ ما پشتوانه‌ ندارد و همه‌ ما از صدر تا ذيل‌ ياوه‌ مي‌گوييم‌. و به‌ همين‌ دليل‌ هم‌ به‌ لحاظ‌ ذهني‌ تا اين‌ حد پريشانيم‌. كساني‌ كه‌ سرگرداني‌ ذهني‌ دارند اول‌ بايد زبان‌ خود را پالايش‌ كنند. يعني‌ بايد حرف‌ را فهميده‌ بزنند، و از طرف‌ مقابل‌ هم‌ حرف‌ فهميده‌ بخواهند. نوام‌ چامسكي‌ براي‌ اينكه‌ ثابت‌ كند كه‌ هر جمله‌اي‌ كه‌ قواعد نحوي‌ و صرفي‌ آن‌ رعايت‌ شده،‌ صرفا بامعنا نيست‌ جملاتي‌ مي‌گفت‌ بطور مثال‌ مي‌گفت‌: وقتي‌ مي‌گويند «پسر برادر مثلث‌ ما عاشق‌ بيضي‌ شما شده‌ است‌». قواعد صرفي‌ و نحوي‌ آن‌ رعايت‌ شده‌ است، اما بامعنا نيست‌.


20. ظاهرنگري‌

ظاهرنگري‌ به‌ دليل‌ غلبه‌ روحيه‌ فقهي‌ در دين‌، بر كل‌ كارهايمان‌ سايه‌ افكنده‌ است‌. يعني‌ به‌ جاي‌ آنكه‌ ما به‌ ارزش‌ و انگيزه‌ كار توجه‌ كنيم‌ فريفته‌ ظاهر مي‌شويم‌. اين‌ ظاهربيني‌ها ما را براي‌ ظاهرفريبي‌ آماده‌ مي‌كند. در هر جا كه‌ اخلاق‌، عرفان‌ و روانشناسي‌ فداي‌ فقه‌ و ظواهر شود اين‌ روحيه‌ غلبه‌ پيدا مي‌كند.



در پايان‌ پيشنهادي‌ دارم‌ كه‌ داراي‌ دو نكته‌ است‌:


اول‌ اينكه‌ در باب‌ هر كدام‌ از موارد مطرح‌شده‌ فكر كنيم‌ كه‌ درست‌ است‌ يا نه‌. اگر درست‌ است‌ اول‌ كاري‌ كه‌ بايد كرد اين‌ است‌ كه‌ در شخص خودمان‌ بررسي‌ كنيم‌. يعني‌ اينكه‌ اين‌ نكته‌ها را ذره‌بين‌ نكنيم‌ و روي‌ ديگران‌ بگيريم‌ بلكه‌ اول‌ ذره‌بين‌ را روي‌ خودمان‌ بگيريم‌.



نكته‌ دوم‌: اينكه‌ اگر مطالب‌ گفته‌ شده‌ درست‌ است‌ روشنفكران‌ و مصلحان‌ اجتماعي‌ به‌ جاي‌ اينكه‌ هميشه‌ مجيز مردم‌ را بگويند و فكر كنند تمام‌ مشكلات‌ متوجه‌ رژيم‌ سياسي‌ است‌. بايد از مجيزگويي‌ مردم‌ دست‌ بردارند و به‌ مردم‌ بگوييم‌ چون‌ شما اينگونه‌ايد حاكمان‌ هم‌ آنگونه‌اند.

حاكمان‌ زائيده‌ اين‌ فرهنگند جامعه‌اي‌ كه‌ فرهنگش‌ اين‌ باشد ناگزير سياستش‌ هم‌ آن‌ مي‌شود و اقتصادش‌ هم‌ آن‌ مي‌شود. خطاست‌ كه‌ روشنفكران‌ و مصلحان‌ اجتماعي‌ برای پيداكردن‌ شخصيت‌ اجتماعي و‌ محبوبيت‌ اجتماعي‌ مجيز مردم‌ را بگويند و بگوييم‌ كه‌ مردم‌ هيچ‌ عيب‌ و نقصي‌ ندارند؛ چرا كه‌ رژيم‌ سياسي‌ زاده‌ مردم‌ است‌ و رژيم‌ سياسي‌ بهتر، به‌ فرهنگ‌ بهتر نياز دارد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش بحال .....


نرم نرمک می رسد اینک بهار،
خوش بحال روزگار،
خوش بحال چشمه ها و دشت ها، خوش بحال دانه ها و سبزه ها، خوش بحال غنچه های نیمه باز
.....
سال 88هم باتمام فرازونشیب ها،غم ها وشادی ها،سیاه وسفیدهاو...به انتها رسید.
خوش بحال روزگار...
سال 88به تظرمن ،باادای احترام ویژه به همه شهدا وآسیب دیدگان واسیران جنبش،بهترین سال برای جنبش مدنی ودموکراسی خواه ایران دریکصد وپنجاه سال اخیربود.
امیدوارم سال89،سال صبر واستقامت سبز ،سال به بار نشستن امیدهاو آرزوهای همه سبزاندیشان میهنم باشدوپاسداران تاریکی واستبداددست ازسراین مرزپرگهر برداشته واجازه دهند حاکمیت ملی برایران حکمفرما شود.
به امید پیروزی.
(بهاریه کاملی برسال88نوشته بودم که یه دلایلی انتشارآن رابه زمان مناسبی موکول می کنم.)

شیشه عطر بهار لب دیوار شکست, و هوا پر شده از بوی خدا چه دعایی کنمت بهتر از این, خنده ات از ته دل, گریه ات از سر شوق, روزگارت خوش باد.سفره ات رنگارنگ و تني سالم و شاد كه بخندي تو مدام.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

دین یک وجهی یاچند وجهی

قایل به چه هستید:یک تفسیر و قرائت از قرآن ودین؛ آن هم قرائت حاکم؟!؟اگر طبق قانون حاکم تغییر کرد و قرائت او باقرائت سلفش فرق داشت تکلیف چیست؟
اگر یک تفسیر درست است و بس ،پس چرا چندین تفسیر قرآن همین الان در بازار موجود است؟ المیزان- نمونه و ...
خوانده‌ایم که قرآن و در نتیجه دین اسلام در طول تاریخ و قرنها پس از پیامبر و امامان مثل انجیل دچار تغییر و تحریف نشده است. دلیل آن هم این گفته شده که قرآن در ظرف زمانی و مکانی خاص نمی گنجد.بلکه سخن زمانها ومکان هاست ودر هر زمان و در هرمکان می تواند وجود داشته و با آن زمان و مکان درآمیزد و همواره تازگی خود را داشته باشد. یعنی قرآن پژوهاو عالمان دینی در هر زمان و مکانی می توانند آن را براساس همان دوران تفسیر کنند.بنابراین دچار تحریف نشده است وامکان آن اصلا وجود ندارد.پس چرا اکنون حاکمان ما قایل به تفسیرها و قرائت‌های دیگر برای قرآن نیستند؟ اینگونه باشد آینده هم نفی همان دلیل سخن خودتان در پویایی و زمان ناشناسی قرآن و اسلام.
از طرف دیگر اگر این سخن در مورد یک قرائت و یک تفسیر ازقرآن و دین،آن هم قرائت رسمی و حاکم،و سخنان دیگر درباره ولایت و نایب امام عصر (عج) و کشف و نه انتخاب از سوی خبرگان و سخنان چون این و در این باره درست باشد، پس چه لزومی به وجود سایر مراجع تقلید است؟ چرا جامعه مدرسین و حوزه و علمانمی آیند و رسما اعلام نمی کنند هیچ مرجع دیگری نباید باشد و همه باید از یک نفر تقلید کنند؟ فلسفه این که فردی مرجع تقلید می شود جز این است که فرد توانایی استخراج احکام و دستورات الهی را از قرآن می یابد.یعنی به آن درجه از اجتهاد و فقه و علوم دینی می رسد که می تواند احکام مربوط به آنچه فروع دین شناخته می شود را از قرآن و احادیث با علم خود استخراج کرده و در اختیار دیگران قرار دهد و در صورتی که گروهی پیرو و مقلد داشته باشد مرجع تقلید می شود.اگر سخنان رسمی که از جانب روحانیون و مراجع رسمی درباره ... گفته می شود درست باشد پس چرا باید مراجع تقلید دیگر وجود داشته باشد؟ مگر دیدگاه های همه مراجع یکی است که اگر چنین بود احتیاجی به تکثر و تعدد آنها نبود؟ و چون اینگونه نیست و دیدگاه های آنها ولو در موارد اندک با قرائت رسمی کشور متفاوت است ،پس طبق گفته رسمی و قایل به تک قرائتی بودن دین و قرآن آنها نباید مرجع باشند؟ و نکته دیگر این که در حضور چنین دیدگاهی چه لزومی به وجود مجلس خبرگان است؟ چرا باید انتخابات گوناگون با این همه هزینه برگزار شود وقتی فردی در این سطح حضور دارد ؟ قانون اساسی برای چیست؟و...

چه باید کرد؟

22 بهمن هم گذشت.
باید هزینه داد. به خیابان آمد بدون هدف و فکر.ما ثابت کردیم که هستیم.جنبش سبز نشان داد که جنبش ریشه داری است که آمده تابماند.به خیابان آمدن تا حالا ،با تمام هزینه هایی که متحمل شده‌ایم ،به همه دنیا نشان داده که مردم آزادیخواهی هستیم که بدنبال حق اولیه انسانی خود هستیم. حق حیات آزادانه، حق انتخاب، حق تعیین سرنوشت، حق زندگی.
اما آیا به خیابان آمدن صرف،از حالا به بعد می تواند ما را به هدف نهایی خود برساند؟ به نظر من خیر.
ما باید به خیابان در فرصتهایی که به دست می آید بیاییم،اما باید در کنار آن فکرهای دیگری هم بکنیم تا ضمن کم هزینه بودن ما را در رسیدن به هدفمان کمک کرده و البته نقش کاتالیزور را در آن داشته باشد.
ما ثابت کردیم که هستیم و می مانیم،اما باید راههای را بیابیم که دولت و حکومت کودتا را هر چه سریعتر و بیشتر تضعیف کرده و کنار بزند. در کنارشوروشعوروشعار، عقلانیت و پذیرش رهبری برای جنبش راباید بپذیریم. درست است که تاکنون آقایان موسوی و کروبی و در سطح پایین‌تر خاتمی به عنوان رهبران جنبش سبزاعتراضی شناخته شده اند،اما به قول خودشان وبسیاری از تحلیل گران نقش رهبری در اعتراضات رابه معنای خاص آن نداشته اندوگاهی دنباله رو معترضان بوده اند. از حالا به بعد باید نقش رهبری این افراد را به درستی در جنبش بپذیریم و به بیانیه ها و سخنان و نظرات آنها توجه کرده و از جامه عمل پوشیدن آنها حمایت کنیم.
البته این بدان معنی نیست که دنباله رو صرف آنها باشیم بلکه با عقلانیت کامل ضمن حفظ استقلال فکری و عملی خوداز بیانیه هاو پیشنهادات آنها حمایت کنیم و از هر گفته و نظری که باعث تضعیف نقش این افراد و اختلاف در جنبش و در نهایت تضعیف و سرکوب آن شود،جلوگیری کنیم.این مساله رادر گفته هاو نظرات طرفدارن کودتاوالبته مخالفان قدیمی جمهوری اسلامی که هنوز سی سال عقب هستند و فقط دنبال منافع شخصی و حزبی خود هستند ومنافع ملی را در منافع شخصیشان می بینند می توان دید. افرادی که اگر تاکنون هم در جنبش سبز بوده اند و یا از آن حمایت کرده اند، برای ساختن کلاهی از این نمد برای خودشان بوده است. همان‌هایی که مخالف انتخابات بوده اند و از هیچ توهینی به رأی دهندگان دریغ نمی کردند. برخی از آنها همان آغاز اعتراضات نیز دنبال خواسته‌های خود بودند که با عدم همراهی مردم، دنباله رو جنبش سبز شدند.اما باز هم و در حساس ترین شرایط ساز مخالفت و جدایی خود را کوک کرده اند. هوشیاری و عقلانیت نیاز اصلی کنونی جنبش است. دوری گزیدن از احساسات که واقعاجریحه‌دار هم شده است. تفرق و جدایی همان چیزی است که حاکمیت می خواهد تا در پی آن جنبش تضعیف شده و براحتی با آن برخورد کند . برماست هوشیاری و وحدت در عین کثرت. امیدواریم که مغزهای فسیل شده‌ای که هیچگاه مردم را نشناختند و زمان را،ساکت بمانندو بر طبل تفرقه نکوبند تا جنبش سبز قویتر از پیش ،به مبارزه خود باپاسداران جهل و تاریکی ادامه دهد و بتواند این جنبش مدنی را باکمترین هزینه در مناسب ترین زمان به موفقیت برسد.

خواسته های مشابه:57درست،88نادرست!!!

انقلابیون57 وآن بخش اقلیت که امروزحاکم کشور هستید:
شما چرا انقلاب کردید؟ چه چیزحکومت شاهنشاهی از نظر شما بد بود که باید می رفت: وضع زندگی بد بود؟ از نظر اجتماعی مشکل داشتید؟ یابدنبال آزادی بودید؟ یااستقلال؟ یا جمهوری اسلامی؟
آن موقع آیامی دانستید جمهوری اسلامی چیست یا قرار است چه باشد؟اگر مانند سایر جمهوریهای دنیاست ،پس اسلامی اش برای چیست؟ از معنای آن واقعا چه برداشتی داشتید؟ الان که نگاه می کنید واقعا فکر می کنید راه را درست رفته اید یا جمهوری اسلامی در مسیر درستی به پیش رفته است؟ آیا فکر می کنید همین حالا اگر رفراندوم تعیین حکومت برگزار گردد با همان سؤال جمهوری اسلامی آری یا خیر،درصد رأی هابه چه شکل خواهد بود؟
شما فکر می کنید کجای تاریخ جای می گیرید؟ تاریخ در مورد شما چه قضاوتی خواهد کرد؟
شما مگر جوان نبودید؟آرمان و آرزو نداشتید؟آیت اله خمینی در سخنرانی بهشت زهرا در مورد سرنوشت وگذشتگان چه گفت؟ جمعیت کشور الان چقدر است؟ تقسیم بندی سنی آن چگونه است؟ طبق آمار 70 درصد جمعیت کشور زیر سی سال است.می توان گفت 80 درصد ویا درصدبیشتری زیر 40 سال هستندکه درتعیین نوع حکومت وقانون اساسی آن نقشی نداشتند. یعنی تمام تصمیمات اساسی که برای کشور گرفته شده متعلق به سی سال پیش است و کمتر از 20 درصد جمعیت کشور در تعیین آن دخیل بوده‌اند؟ آیا طبق سخن آیت اله خمینی ماحق نداریم بگوییم نمی خواهیم به عهد و سخن و قانون گذشتگان زندگی کنیم؟ دنیا سال به سال واکنون روز به روزوساعت به ساعت ودقیقه به دقیقه، درحال تغییر و پیشرفت است ،که سرعت این تغییر و پیشرفت واقعا شگفت انگیزمی باشد ،اما ما هنوز باید براساس تفکر سی سال پیش زندگی کنیم.؟!!
ممکن است بگویید باتوجه به راهپیمایی 22بهمن(؟!؟!؟!) اکثریت جمعیت کنونی وجوانان همین شیوه حکومت وقانون را می خواهندوبدان وفادارند.خوب پس باتوجه به این اطمینان، آزادانه و عادلانه، رفراندومی برگزار کنید تا مشخص شود همه موافق حفظ وضع گذشته و موجود هستند.
در صورت پیروزی شما ،بانظارت نهادهای مستقل ومطمئن (داخای ویا خارجی)،مخالفان هم دیگر حق ومشروعیت اعتراض ندارند وجای پایتان محکم‌تر هم می شود و همه مخالفان هم ساکت می شوند هر کار دلتان خواست می توانید بکنید.

22 بهمن:بازهم ما پیروز شدیم.

پس از برگزاری مراسم 22 بهمن رسانه های وابسته به حاکمیت اقتدارگرا از شکست جنبش سبز،البته با ادبیات خاص خودشان نام بردند. در بین دوستان هم عده ای سرخورده شدند که نتوانستیم مثل قبل خود رانشان دهیم. اما من خوشحالم و احساس پیروزی می کنم و می گویم باز هم مابراقتدار گرایان کودتاچی غلبه کردیم.
چرا؟
چون :در فضای آرام حکومت نتوانست به قول خودش پیروز شود و طرفدارانش را به خیابان آورد.
چون :راهپیمایی 22 بهمن در فضای متفاوت از سالهای قبل ودر فضای کاملا امنیتی - نظامی برگزار شد.
چون :حاکمیت کودتاچی تمام منابع مالی امنیتی نظامی سیاسی و ... خودرابه کار گرفت تا گروهی را به طرفداری از خود به خیابان آورد.
چون :رئیس دولت کودتا نتوانست درشرایط عادی سخنرانی کند و پس از سخنرانی با هلیکوپتر گریخت واین درحالی بود که دوسوم میدان آزادی باتمام تمهیدات خالی مانده بود.
چون :طرفداران فراوان؟!!؟ حاکمیت به زور پول واتوبوس قطار و کیک و آبمیوه و تهدید و تطمیع به خیابان آمدند.
چون :کودتاچیان با سرکوب با دستگیری گسترده، اعدام جوانان ،دادن حکم اعدام وزندان به گروهی دیگر، تهدید لفظی بسیار از سوی افراد گوناگون نظامی و قضایی ودولتی هم نتوانستند ما را خانه نشین کنند وما باز هم نترسیدیم و آمدیم.
چون :ما با اعتقاد آمدیم و آنها با پول و تشویق و تهدید و تطمیع .
چون :ما با سرکوب‌ها، و تهدید و تطمیع‌ها و اعدام‌ها و دادگاه‌ها و زندان‌ها آمدیم و آنها با گارد ویژه و سپاه و بسیج و گاز اشک آور و باتوم و ...
چون :ما آمدیم.
قبلا هم من وهم بسیاری ازمبارزان جنبش سبز گفته بودیم که راهی که ما در پیش داریم، راهی بس دور و دراز است که توقع پیروزی نهایی سریع توقعی است غیرواقع بینانه. ممکن است ماهها و بلکه سالها طول بکشد. تجربه کشور خودمان و سایر کشورهای دنیا در پیش روی ماست. مطمئنا اگر سریع پیروز شویم غیرواقعی است و زود به مشکل برخواهیم خورد. در این راه طولانی ممکن است گاهی قدمی به جلو برداریم و گاهی هم مجبور شویم عقب برویم. اما مهم این است که خسته و ناامید نشویم و در این راه بمانیم وسعی کنیم به پیش برویم.مهم استفاده از فرصت‌ها و تاکتیک‌های مختلف است. ما بازهم فرصت داریم که خود را نشان دهیم.
هنوز هم در ذهن من جمله کلیدی وطلایی مهندس موسوی می درخشد و برجسته است که:
امید به آینده رساترین اعتراض ماست.

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

عاشورا

(این مقاله پس ازحوادث خونین عاشورانوشته شده است.)

نظام اسلامی پیرو مذهب تشیع، در روز عاشورا، روز شهادت سیدالشهداو سیدمظلومین و یاران وفادارش جان عده‌ای دیگر از جوانان این مرزوبوم را گرفت و آنها را در کربلا‌ی ایران به بیرحمانه‌ترین شکل ممکن به شهادت رساند.
تا کجا؟ تا کی؟ مگر این معترضان و جوانان چه می گویند؟ چه می خواهند؟ از چه وسیله‌ای برای بیان خواسته‌هایشان استفاده می کنند؟ آیا بدنبال جنگ و خونریزی هستند؟ تا کی باید جواب آنها با گلوله داده شود؟ آیا برای حاکمان جمهوری اسلامی وجدان معنی دارند؟ آیا برای مزدورانی که برای مبلغی ناچیز حاضر به کشتن عده ای انسان بیگناه و دست خالی می شوند،انسانیت و شرم و نفس لوامه ترجمانی دارد؟ مگر در درگاه باری تعالی بالاترین گناه گرفتن جان انسانی دیگر نیست؟ تا کی باید سنگفرش‌های خیابان‌های ایران آغشته به خون انسان‌های بی سلاحی شود که تنها بدنبال حقشان هستند که به ناجوانمردی از آنها سلب شده است؟
دیگر پرده شرم را چنان دریده‌اید که حرمت ماه حرام و عاشورای حسینی راهم نگاه نداشته و خون مسلمان دیگر، آن هم مذهب و اهل تشیع را بر زمین می ریزند؟ کاری که حتی در تمام دوران حکومت شاهنشاهی سابقه نداشته است؟ آنان که اسب قدرت را سوار شده و به هر قیمتی قصد سوار ماندن برآن را دارند هیچ به این می اندیشند که این اسب خودش بالاخره روزی خسته شده و از نفس می افتد و آنها را باسر به زمین می زند؟یزیدیان زمان ما، در ماه حرام، در روز عاشورا، در مقابل جمعیتی بی دفاع و مظلوم، با حمایت کوفیان، دست به بالاترین جرم در درگاه الهی یازیدند و خون بی گناهانی را که تنها به دنبال حق خود در تعیین سرنوشت خویش بودند_ که خود موهبتی است الهی _ بر زمین ریختند وکربلایی دیگر این بار درایران آفریدندکه عاقبت دامن خودشان راخواهد گرفت.

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

بدون شرح


سخنرانی آیت اله خمینی (ره) در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷دربهشت زهرای تهران

بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت‌ها دیده‌ایم، مصیبت‌های بسیار بزرگ و بعضی پیروزیها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت‌های زن‌های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل‌های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده‌اند می‌افتد، سنگینی در دوشم پیدا می‌شود که نمی‌توانم تاب بیاورم. من نمی‌توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی‌توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می‌کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می‌کنم. من به جوان هایی که پدرانشان را در این مدت از دست داده‌اند تسلیت عرض می‌کنم.
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت‌ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می‌گفت و چه می‌گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می‌گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهایی که در سن من هستند، می‌دانند و دیده‌اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند.
پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می‌کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می‌کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.
ما در زمان سابق، فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می‌آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند.
ما فرض می‌کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می‌شود که – بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده‌اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می‌توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.
علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می‌گوید که ما نمی‌خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی‌خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
حالا می‌آییم سراغ دولت هایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هایی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان‌ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می‌کنم که آیا این وکلایی که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید اکثر این مردم می‌شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهایی که در مجلس نشسته‌اند و مال ملت را گرفته‌اند به عنوان اینکه حقوق هر فرض کنید که وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند.
آنهایی هم که در مجلس سنا هستند، آن‌ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی که ناشی می‌شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می‌گفتند که این سلطنت را ما نمی‌خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می‌گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می‌دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می‌دانیم، این دولت را غیرقانونی می‌دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می‌شود که قانونی باشد ما می‌گوییم که شما غیر قانونی هستید باید بروید.
ما اعلام می‌کنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می‌کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است، حالا چه شده است که می‌گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می‌دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می‌کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست، شما او را تعیین کردید حتما بدانید که جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می‌کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر
من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان‌های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال‌های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می‌تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می‌توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی‌توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند.
شما ملاحظه کنید، به اسم اینکه ما می‌خواهیم زراعت را، دهقان‌ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می‌خواهیم حالا دهقانشان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسراییل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم.
بنابراین کارهایی که این آدم کرده به عنوان اصلاح، این کارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمه‌ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که جوان‌های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان‌ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم.
ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می‌دانید که جوان‌های ما را اینها به تباهی کشیده‌اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده‌اند به مملکت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست کرد یعنی اسلحه آورده اینجا که ارتش ما نمی‌تواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس‌های آنها باشند.
این هم از ناحیه نفت که این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می‌کنیم از دست این، برای این است. خون‌های جوان‌های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می‌خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می‌توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می‌توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می‌توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می‌گوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می‌کنیم.
من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهن این دولت می‌زنم، من دولت تعیین می‌کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (تکبیر حضار) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی بکنید، انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید.
یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می‌آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می‌کنند، از این حرف‌ها هم می‌زنند لکن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می‌گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی‌شود. خوب واضح است این، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما می‌گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند یک دسته‌ای از اشرار را این ملت را قتل عام کند.
ما تا هستیم نمی‌گذاریم اینها سلطه پیدا کنند، ما نمی‌گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم‌های سابق، ما نخواهیم گذشت که محمدرضا برگردد، اینها می‌خواهند او را برگردانند، بیدار باشید.‌ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می‌کشند، ستاد درست کرده مردیکه در آن جایی که هست، روابط دارند درست می‌کنند، می‌خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود.
ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می‌کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بکنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بکنیم.
و من باید یک نصحیت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهایی از ارتش. اما آن نصحیتی که می‌کنم این است که ما می‌خواهیم که شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می‌کشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می‌خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی‌خواهید شما نمی‌خواهید مستقل باشید
آقای سرلشکر! شما نمی‌خواهید مستقل باشید، شما می‌خواهید نوکر باشید من به شما نصحیت می‌کنم که بیایید در آغوش ملت، همان که ملت می‌گوید بگویید، ما باید مستقل باشیم، ملت می‌گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد، شما هم بیایید، ما برای خاطر شما این حرف را می‌زنیم، شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید (ما می‌خواهیم مستقل باشیم، ما نمی‌خواهیم این مستشارها باشند.) ما که این حرف را می‌زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوان‌های ما را بریزید که چرا می‌گویید من باید مستقل باشم ما می‌خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشکر می‌کنم از این قشرهایی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوایی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همین طور آنهایی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر می‌کنیم و به اینهایی که متصل نشدند می‌گوییم که متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است.
ما برای شما می‌گوییم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید، رها بکنید این را، خیال نکنید که اگر رها کردید ما می‌آییم شما را به دار می‌زنیم. این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده‌اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می‌کنیم و ما می‌خواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما می‌خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمی‌خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می‌خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش را بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته




بازخوانی مصاحبه های بنیانگذارجمهوری اسلامی در نوفل لوشاتو
در فاصله سه ماه و نیمه ای که آیت الله خمینی ناگریز به اقامت در دهکده آرام نوفل لوشاتوی فرانسه بود سیلی از روزنامه نگاران و نمایندگان بنگاه های خبری معتبر جهان به سراغش می آمدند تا دیدگاه های وی را درباره چالش برانگیز ترین مسایل مربوط به اداره حکومت جویا شوند.آیت الله خمینی در این مدت با پرسش های متعدد پیرامون شیوه کارکرد جمهوری اسلامی به عنوان بدیل رژیم سلطنت روبرو بود و به پرسش های کلیدی درباره نحوه انتخاب حاکمان،رعایت حقوق بشر،نسبت اسلام و دموکراسی ،وضع زنان و اقلیت ها در جمهوری اسلامی پاسخ می داد.پاسخ های او علاوه بر استوارتر ساختن اراده میلیونها ایرانی در مبارزه علیه حکومت پهلوی طیفی متنوع از احزاب و جریانهای سیاسی را نیز در حمایت از اهداف انقلاب اسلامی بسیج کرد.

الف-شیوه اداره حکومت در جمهوری اسلامی

20 مهر 1357- --(مصاحبه با خبرنگاران بى. بى. سى. و تلويزيون تجارتى بريتانيا در پاريس)‏:حضرت آیت الله، جمهوری اسلامی مورد نظر شما چگونه رژیمی است؟
جواب:جمهورى اسلامى، يك رژيمى است متكى بر آراى عمومى و رفراندم عمومى و قانون اساسى‏اش قانون اسلام و بايد منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقى ترين قوانين است، و قانون اساسى آن مقدار كه مطابق با اين قانون مترقى است آنها بر جاى خود باقى مى‏ماند و آن مقدار كه مخالف با اين است- به حكم خود قانون اساسى- قانونيت ندارد؛ و بسيارى موادش، موادى بوده است كه با سرنيزه تحميل شده است و آنها بايد ساقط بشود.

10 آبان 1357---(راديو- تلويزيون اتريش):نظرتان درباره تغييرات و تحولات آينده ايران چيست؟
جواب: با قيام انقلابى ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مى‏شود. در اين جمهورى يك مجلس ملى، مركب از منتخبين واقعى مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد. حقوق مردم- خصوصاً اقليتهاى مذهبى- محترم بوده و رعايت خواهد شد. با احترام متقابل نسبت به كشورهاى خارجى عمل مى‏شود. نه به كسى ظلم مى‏كنيم و نه زير بار ظلم مى‏رويم. كشور در حال حاضر ورشكست شده است و همه چيز از بين رفته است. با استقرار جمهورى اسلامى ساختمان واقعى و حقيقى كشور شروع خواهد شد.
10 آبان 1357---( روزنامه انگليسى گاردين):پس از رفتن شاه، در موقع برگشتن به ايران، آيا خود شما رهبر جمهورى اسلامى نخواهيد بود؟
جواب: من خود نمى‏خواهم حكومت را در دست بگيرم. اما مردم را براى انتخاب حكومت، هدايت خواهم كرد و شرايط آن را به مردم اعلام مى‏كنم.

16 آبان 1357--- (مجله آلمانى اشپيگل):از گروه كوچك رهبران سياسى كنونى و سودجويان از اين رژيم كه بگذريم، در چه مواردى كشور ايران در آينده با اوضاع امروز تفاوتهايى خواهد داشت؟
جواب:1-رهبرى سياسى از سلطه بيگانه آزاد مى‏شود، از فساد مالى و سياسى پاك مى‏شود. 2- اقتصاد كشور از سلطه بيگانه آزاد مى‏گردد و ديگر برنامه‏هاى اقتصادى، برنامه‏هايى نخواهند بود كه هدفهاى شركتهاى بين المللى را در ايران به اجرا بگذارد. 3- جامعه آينده ما، جامعه آزادى خواهد بود و همه نهادهاى فشار و اختناق و همچنين استثمار از ميان خواهد رفت. 4- انسانى كه امروز در نظام پليسى از فعاليتهاى فكرى و آزادى در كار محروم شده است، تمامى اسباب ترقى واقعى و ابتكار را به دست خواهد آورد. جامعه فردا، جامعه ارزياب و منتقدى خواهد بود كه در آن تمامى مردم در رهبرى امور خويش شركت خواهند جست.

22 آبان 1357---(روزنامه فرانسوى لوموند):حضرت عالى مى‏فرماييد كه بايستى در ايران، جمهورى اسلامى استقرار پيدا كند و اين براى ما فرانسوى‏ها چندان مفهوم نيست. زيرا كه جمهورى مى‏تواند بدون پايه مذهبى باشد. نظر شما چيست؟ آيا جمهورى شما بر پايه سوسياليسم است؟ مشروطيت است؟ بر انتخاباتى استوار است؟ دموكراتيك است؟ چگونه است؟
جواب: اما جمهورى، به همان معنايى است كه همه جا جمهورى است. لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسى‏اى متكى است كه قانون اسلام است. اينكه ما جمهورى اسلامى مى‏گوييم براى اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مى‏شود اينها بر اسلام متكى است، لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى هم همان جمهورى است كه همه جا هست‏

آبان 1357---(راسل کر): وضع حقوق بشر در آينده ايران چگونه خواهد بود؟ براى ساواك چه فكرى كرده‏ايد؟
جواب:ساواك، خير؛ لازم نيست. فشار نخواهد بود. ساواك جز ظلم و تعدى و فشار بر ملت نداشته؛ در حكومت اسلامى نخواهد بود. حكومت اسلامى مبنى بر حقوق بشر و ملاحظه آن است. هيچ سازمانى و حكومتى به اندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نكرده است. آزادى و دموكراسى به تمام معنا در حكومت اسلامى است. شخص اول حكومت اسلامى با آخرين فرد مساوى است در امور.

16 آذر 1357---(روزنامه لوس‏آنجلس تايمز ):روابط دولت اسلامى حضرت آيت اللَّه با امريكا چگونه خواهد بود؟ آيا شما فروش نفت را به غرب ادامه مى‏دهيد، و روابط شما با شوروى چگونه خواهد بود؟]
جواب: ما با تمام دولتها، در صورتى كه دخالت در امور داخلى ما نكنند و براى ما احترام متقابل قائل باشند، با احترام رفتار مى‏كنيم و نفت را هم هر كس مشترى است به او مى‏فروشيم. ما از زياده‏روى و غلطرويهايى كه راجع به نفت بوده است و چيزهايى كه خلاف مصلحت ملت بوده است، جلوگيرى مى‏كنيم، و الّا نفت را مى‏فروشيم.

19 دى 1357---( روزنامه لوتاكونتينوا): با در نظر گرفتن اينكه هر حكومتى در خود حد اكثر تمركز قدرت را جمع مى‏كند، چگونه حكومت اسلامى مى‏تواند وجود داشته باشد و قدرت در آن تمركز نيابد و رابطه مسلط و زير سلطه برقرار نشود؟
جواب:حكومت و زمامدارى در دست فرد يا افراد، وسيله فخر و بزرگى بر ديگران نيست كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پايمال كند. هر فردى از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع‏كننده بدهد و در غير اين صورت، اگر بر خلاف وظايف اسلامى خود عمل كرده باشد- خود به خود- از مقام زمامدارى معزول است و ضوابط ديگرى وجود دارد كه اين مشكل را حل مى‏كند

24 دی 1357---( روزنامه لیبرال):شما مى‏خواهيد در ايران حكومت اسلامى برقرار كنيد كه تصوير چنين حكومتى براى ما روشن نيست. به طور روشن بگوييد چنين حكومتى چگونه است؟ آيا حكومت نمونه‏اى به عنوان مثال وجود دارد كه بتوانيد ذكر كنيد؟]
جواب:حكومت اسلامى حكومتى‏است كه اولًا صد در صد متكى به آراى ملت باشد؛ به شيوه‏اى كه هر فرد ايرانى احساس كند كه با رأى خود سرنوشت خود و كشور خود را مى‏سازد. و چون اكثريت قاطع اين ملت مسلمانند بديهى است كه بايد موازين و قواعد اسلامى در همه زمينه‏ها رعايت شود. كسانى كه سابقه خيانت دارند و بر خلاف معيارهاى اسلامى ثروت‏اندوزى كرده‏اند، تجاوز به حقوق ديگران كرده‏اند، حق دخالت در اين حكومت را ندارند. و ما اميدواريم كه ايران اولين كشورى باشد كه به چنين حكومتى دست مى‏يابد. حكومتى كه كوچكترين فرد ايرانى بتواند آزادانه و بدون وجود كمترين خطر به بالاترين مقام حكومتى انتقاد كند و از او در مورد اعمالش توضيح بخواهد.

ب-حدود آزادی های اجتماعی

22 مهر 1357---( روزنامه فرانسوى فيگارو):آيا در جمهورى اسلامى براى اقليتهاى مذهبى در ايران كه بسيار زيادند جايى هست؟
جواب: رژيم شاه، با اقليتهاى مذهبى رفتارى بهتر از رفتار با مسلمانان ندارد. ما طبيعتاً نسبت به عقايد مذهبى ديگران، بيشترين احترام را پس از سرنگونى ديكتاتورى و استقرار يك رژيم آزاد مى‏گذاريم، شرايط حيات براى اكثريت مسلمان و اقليتهاى مذهبى بسيار خوب خواهد شد.

10 آبان 1357---(روزنامه انگليسى گاردين):ايا حضرت آيت اللَّه مى‏توانند به طور دقيقتر اين مفهوم را شرح دهند كه آيا زنها قادر خواهند بود به طور آزادانه بين حجاب و لباس غربى حق انتخاب داشته باشند؟ آيا سينماها مى‏توانند به وجود خود ادامه دهند؟ اگر آرى، چگونه فيلمها انتخاب خواهند شد؟ آيا مشروبات الكلى ممنوع خواهد شد؟ در آخر آيا ايران، يك عربستان سعودى يا ليبى ديگر خواهد شد؟
جواب:اجراى حدود در اسلام، موكول به تحقق شرايط و مقدمات بسيار است و بايد جهات بسيارى را از روى كمال عدالت و توجه به اينكه اسلام در كليت خود اجرا گردد، در نظر گرفت. اگر اين امور در نظر گرفته شوند، ملاحظه خواهد شد كه مقررات اسلامى كمتر از هر مقررات ديگرى خشونت‏آميز است. زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازين آزادند. و تجربه كنونى فعاليتهاى ضد رژيم شاه نشان داده است كه زنان بيش از پيش آزادى خود را در پوششى كه اسلام مى‏گويد يافته‏اند. ما با سينماهايى كه برنامه‏هاى آنها فاسدكننده اخلاق جوانان و مخرب فرهنگ اسلامى باشد مخالفيم. اما با برنامه‏هايى كه تربيت‏كننده و به نفع رشد سالم اخلاقى و علمى جامعه باشد موافق هستيم. مشروبات الكلى و الكليسم و ساير مخدرات كه مضرّ به حال جامعه مى‏باشند، جلوگيرى خواهد شد. حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما، با هيچ يك از رژيمهاى مزبور (عربستان سعودى و ليبى) منطبق نخواهد بود.

11 آبان1357---( روزنامه ايتاليايى پائزه سِرا): آيا مى‏توانيد مشخصات جمهورى اسلامى را كه در نظر داريد بيان كنيد كه چگونه است؟ در مورد محتواى اجتماعى، سازماندهى سياسى، خصوصاً براى احزاب، سنديكاها و مطبوعات؟
جواب:در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمى‏توانند با سوء استفاده از مقام، ثروت‏اندوزى كنند و يا در زندگى روزانه امتيازى براى خود قائل شوند. بايد ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعايت كنند و حتى پاسدار آن باشند. دقيقاً بايد به آراى عمومى در همه جا، احترام بگذارند. هيچ گونه تسلط و يا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم، نبايد بپذيرند. مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى كه مصالح مردم را به خطر نيندازند آزادند و اسلام در تمامى اين شئون حد و مرز آن را تعيين كرده است.

19 آبان 1357---( مجله امريكايى نيوزورلدرپورت): مشاركت فعال زنان در انقلاب چه معنايى دارد؟
جواب: زندانهاى شاه از زنان شيردل و شجاع مملو است. در تظاهرات خيابانى زنان ما، بچه‏هاى خردسال خود را به سينه فشرده، بدون ترس از تانك و توپ و مسلسل، به ميدان مبارزه آمده‏اند. جلسات سياسى‏اى كه زنان در شهرهاى مختلف ايران، برپا مى‏كنند كم نيست، آنان نقش بسيار ارزنده‏اى را در مبارزات ما ايفا كرده‏اند. مادران شجاع فرزندان اسلام، خاطره جانبازى و رشادت زنان قهرمان را در طول تاريخ زنده كرده‏اند. در چه تاريخى اين چنين زنانى را سراغ داريد و در چه كشورى؟.

8 آذر 1357---(مجله الاقتصاد العربى):در يكى از بيانيه‏هايتان از كارگران ايران خواسته‏ايد كه بدون توجه به وعده‏هاى رژيم، به اعتصابات خود ادامه دهند. يكى از درخواستهاى مطرح شده، در اين اعتصابات، تشكيل اتحاديه‏هاى آزاد كارگرى است. نظرتان درباره اين اتحاديه‏ها چيست؟ اگر با تشكيل آنها موافقيد، اينها در چارچوب حكومت جمهورى اسلامى مورد پيشنهاد شما، چه نقشى و اهميتى خواهند داشت؟]
جواب: كارگران محروم و متدين ايران كه اكثر آنان همان كشاورزان و زارعين فقير و گرسنه سابقند، حق دارند براى به دست آوردن حقوق حقه خود، به مبارزه ملت از هر طريق ممكن و مشروع بپردازند. و در جمهورى اسلامى، به آنها حق داده مى‏شود كه به هر شكل ممكن به دور هم جمع شوند و مسائل و مشكلات خود را بررسى كنند و در نتيجه، دولت را در جريان مسائل خود قرار دهند و نيز از حقوق صنفى خود دفاع كنند.

7 دی 1357---( گفتگو با ریچارد کاتم):رفتار شما با اقليتهاى مذهبى در حكومت اسلامى چگونه خواهد بود؟ اقليتهايى مثل مسلمانان سنى، صوفيها، آشوريان، مسيحيان، ارمنيان، يهوديان و بهاييان. آيا در تحت حكومت اسلامى پيشنهادى شما، يك نفر غير مسلمان ماركسيست- غير از حزب توده- و يا زنان مى‏توانند در پستهايى مثل مقامات نظامى يا غير نظامى خدمت كنند؟
جواب: اولًا برادران اهل سنت هر گز از اقليتهاى مذهبى نيستند. و ما بارها گفته‏ايم كه رفتارمان با اقليتهاى مذهبى بسيار خوب خواهد بود. اسلام آنها را محترم شمرده است. ما به آنان تمام حقوقشان را مى‏دهيم. آنان حق دارند در مجلس وكيل داشته باشند و آزادند به فعاليتهاى سياسى- اجتماعى بپردازند و آزادانه امور مذهبى خود را انجام دهند. آنان ايرانى هستند و مثل ساير ايرانيان در زير چتر حكومت اسلامى زندگى با امنيت كامل خواهند داشت. در امور نظامى مثل ساير امور، زنان مى‏توانند كارهايى را به عهده بگيرند و در صدر اسلام زنان در جبهه بوده‏اند و آنچه كه مربوط به مجروحين بوده است به عهده آنان گذاشته مى‏شده است.

18 دی 1357---( روزنامه اکونومیست):آيا شما قصد داريد كه آزادى سخن، آزادى اجتماعات و آزادى مطبوعات و آزادى عبادات را تضمين كنيد؟]
جواب: ما به خواست خداى تعالى در اولين زمان ممكن و لازم برنامه‏هاى خود را اعلام خواهيم نمود. ولى اين بدان معنى نيست كه من زمام امور كشور را به دست بگيرم و هر روز نظير دوران ديكتاتورى شاه، اصلى بسازم و على رغم خواست ملت به آنها تحميل كنم. به عهده دولت و نمايندگان ملت است كه در اين امور تصميم بگيرند؛ ولى من هميشه به وظيفه ارشاد و هدايتم عمل خواهم كرد.

3 بهمن 1357---(روزنامه های اطلاعات و کیهان): چون مرا به عنوان يك زن پذيرفته‏ايد، اين نشان دهنده اين است كه نهضت ما يك نهضت مترقى است؛ اگر چه ديگران سعى كردند نشان دهند كه عقب مانده است. فكر مى‏كنيد به نظر شما آيا زنان ما بايد حتماً حجاب داشته باشند؟ مثلًا چيزى روى سر داشته باشند يا نه؟
جواب: اينكه من شما را پذيرفته‏ام، من شما را نپذيرفته‏ام! شما آمده‏ايد اينجا و من نمى‏دانستم كه شما مى‏خواهيد بياييد اينجا! و اين هم دليل بر اين نيست كه اسلام مترقى است كه به مجرد اينكه شما آمديد اينجا، اسلام مترقى است. مترقى هم به اين معنى نيست كه بعضى زنها يا مردهاى ما خيال كرده‏اند. ترقى به كمالات انسانى و نفسانى است، و با اثر بودن افراد در ملت و مملكت است نه اينكه سينما بروند و دانس بروند. و اينها ترقياتى است كه براى شما درست كرده‏اند و شما را به عقب رانده‏اند؛ و بايد بعداً جبران كنيم. شما آزاديد در كارهاى صحيح. در دانشگاه برويد و هر كارى را كه صحيح است بكنيد؛ و همه ملت در اين زمينه‏ها آزادند. اما اگر بخواهند كارى خلاف عفت بكنند و يا مضر به حال ملت- خلاف مليت- بكنند، جلوگيرى مى‏شود؛ و اين، دليل بر مترقى بودن است.