ققنوس

ققنوس

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

من فقط یک سوال پرسیدم!!!!



:عشق
دختری کنجکاو میپرسید::

عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا
.آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج
.پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
.بی ادب! این به تو نیامده است

.رهروی گفت: کوچه ای بن بست
.سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت:
.عین و شین است و قاف، دیگر هیچ

.دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن
.شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس
.مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است
.بار سنگین عشق بر شانه
.شیخ گفتا:گناه بی بخشش
.واعظی گفت: واژه بی معناست
.زاهدی گفت: طوق شیطان است
.محتسب گفت: منکر عظما ست

:قاضی شهر عشق را فرمود
.حد هشتاد تازیانه به پشت
.جاهلی گفت: عشق را عشق است
.پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است
.یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت: از آن بپرهیزید
.یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل
توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت:
من فقط یک سوال پرسیدم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر