ققنوس

ققنوس

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

وصيت‌نامه دكتر شريعتي: پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم.


:بخش هايي از وصيت نامه دكتر علي شريعتي


هیچ‌وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی مقامات حساس و موفقیت‌های سنگین به دست آورند اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند بسیار گرانبها‌تر از آن چیزی است که به دست می‌آورند.


نخستین رسالت ما کشف بزرگ‌ترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن “متن مردم” است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم.
خدا را سپاس می‌گزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین”شغل” را در زندگی مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می‌دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم، این هر دو. و عزیزترین و گران‌ترین ثروتی که می‌توان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این، و نسبت به کارم و شایستگیم، ثروتمند، و جز این، هیچ ندارم. و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آن را بخورند که حلال‌ترین لقمه است.
و حماسه‌ام این که کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان من و مردم در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم این که در برابر هر مقتدرتر از خودم متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف‌تر از خودم متواضعت‌رین.
و آخرین وصیتم، به نسل جوانی که وابسته آنم. و از آن میان به خصوص روشنفکران، و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ‌وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی مقامات حساس و موفقیت‌های سنگین به دست آورند اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که به دست می‌آورند.
و دیگر این سخن یک لا ادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده‌است که “شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی‌تواند“.
و دیگر این که نخستین رسالت ما کشف بزرگ‌ترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن “متن مردم” است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گنگیم. ما از آغاز پیدایشمان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای ما و عبث کننده همه تلاش‌های ماست.
و آخرین سخنم به آن‌ها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند، این که:
دین چو منی گزاف و آسان نبود / روشن تر از ایمان من ایمان نبود // در دهر چو من یکی و آن هم کافر! / پس در همه دهر یک مسلمان نبود
ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودی‌ای است که پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی به معنای علمی کلمه و آزادی انسانی به معنای غیر بورژوازی اصطلاح در زندگی آدمی آغاز می‌شود.

ساکتم، اما سکوتم ........

ساکتم مثل گلوله تو خشاب یه مسلسل /
مثل برج موریانه توی هرزه زار جنگل /
مثل ته سیگار روشن بغل بشکه باروت /
ساکتم، اما سکوتم عمر طولانی نداره /
این صدای قلب من نیست، دل دل یه انفجاره /
ماشه ی فریاد من باش /
ضامن تیغه ی چاقو /
تو سکوت زیرورو کن، آخرین ترانه بانو/
حرفای نگفتنی رو یاد این حنجره بنداز/
مشت واژه رو گره کن، توی کوچه های آواز/

میهن سبز


خیالی نیست اگر دیروز
شقایق های دشت میهنم را یک به یک چیدند
و سرخی را ستاندند از کف این دشت پهناور
به قدری خرم است این دشت
که گر سرخی ستانی سبز می روید
من اکنون سبز می بینم
سراسر خاک میهن را

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

من فقط یک سوال پرسیدم!!!!



:عشق
دختری کنجکاو میپرسید::

عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا
.آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج
.پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
.بی ادب! این به تو نیامده است

.رهروی گفت: کوچه ای بن بست
.سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت:
.عین و شین است و قاف، دیگر هیچ

.دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن
.شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس
.مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است
.بار سنگین عشق بر شانه
.شیخ گفتا:گناه بی بخشش
.واعظی گفت: واژه بی معناست
.زاهدی گفت: طوق شیطان است
.محتسب گفت: منکر عظما ست

:قاضی شهر عشق را فرمود
.حد هشتاد تازیانه به پشت
.جاهلی گفت: عشق را عشق است
.پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است
.یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت: از آن بپرهیزید
.یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل
توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت:
من فقط یک سوال پرسیدم!