ققنوس

ققنوس

۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه

استالین و....

من استالین نیستم که بنشینم یک سری حرف بزنم بعد یک عده‌ای را بیاورم بنشینند آن‌ها را تئوریزه کنند
این جمله سال 91 و در دیدار تشکل های دانشجویی با آیت الله خامنه ای و از سوی شخص ایشان ایراد شد. ماجرا هم این بود که در این دیدار برخی از دانشجویان از فضای بسته کشور و نبود امکان نقد شکایت کرده بودند و رهبری در پاسخ جمله فوق را بیان کرده بود. اما این بخش سخنان رهبری به همراه سخنان دانشجویان منتقد توسط صدا و سیما و دفتر رهبری سانسور شد و رسانه هایی هم که مانند این سایت آن را بازتاب دادند، از سوی حاکمیت مجبور به حذف آن از خروجی خود شدند.
 طبق پست قبلی خوب است در مورد مفهوم استالینیسم و ارتباط آن به وضعیت کنونی کشور بحثی انجام شود.
 پس از انقلاب 17 اکتبر و مرگ لنین، تصور می شد که تروتسکی به رهبری حزب کمونیست برسد اما این پست به استالین رسید. استالین بعد از رسیدن به قدرت شروع به تصفیه حزب کمونیست از مخالفان خود، از جمله تروتسکی، کرد و هر گونه تفکر و فرد مخالف خود را سرکوب کرد. به دلائل مختلف، استالین هم شبیه هیتلر حمایت توده ها را داشت و با استفاده از محبوبیت اولیه انقلاب کمونیستی حول شخصیت خود یک کیش شکل داد که از آن به استالینیسم تعبیر می شود که برای سی سال اندیشه رسمی حاکم بر شوروی بود. در استالینیسم اساسا فهم برای افراد غیر استالین ممنوع بود و انتقاد از او جایی نداشت و در صورت انجام ممکن بود به مرگ بینجامد. از همه انتظار می رفت مانند او فکر کنند و هر گونه تفاوت فکری غیر قابل قبول بود. این حیطه حتی به شاخه های تخصصی علم هم کشیده شد و در حالی که استالین خود ظاهرا تحصیلات دانشگاهی نداشت، نظرات او باید در امور علمی هم رعایت می شد. مثلا استالین تعیین می کرد چه علومی با فایده است و چه علوم بی فایده و در هر علم چه پژوهش هایی مجاز است و چه پژوهش هایی غیر مجاز. حالا در چنین شرایطی وظیفه بقیه اندیشمندان چه بود؟ وظیفه آنها همانی است که مورد اشاره آیت الله خامنه ای است. استالین نظری بیان می کرد و وظیفه اندیشمندان این بود که برای اثبات آن نظریه پردازی کنند و تولید علم کنند. اگر استالین می گفت، مزارع اشتراکی راه پیشرفت شوروی است، بقیه وظیفه داشتند برای این نظر دلیل و حجت های علمی پیدا کنند. اگر استالین می گفت که برای توسعه ازبکستان خشک کردن دریاچه آرال ضرورت دارد، متخصصان مربوط باید ثابت می کردند که این کار درست است. اگر استالین در زبان شناسی نظریه ای ارائه می کرد، زبان شناسان باید برای آن تئوری سازی می کردند. یعنی نظریات استالین جواب نهایی بود و برای رسیدن به آنها باید علم تولید می شد.
اما خطر استالینیسم با این توضیحات چیست؟ ولو این که استالین یک اندیشمند بزرگ در طراز جهانی بود، مثل همه انسان ها نظراتش امکان خطا داشت. اما در شرایط استالینیسم امکان کشف این خطاها وجود نداشت چون انتقادی نبود و پیش فرض صحت نظرات او بود. به نظر می رسد، همین فضا هم بود که شوروی را به بن بست و فروپاشی رساند. و گرنه اگر از ابتدا امکان نقد فراهم بود و کمونیسم به شکل بنیادگرایانه پیاده نمی شد، شاید حزب کمونیست روسیه هم می توانست مثل حزب کمونیست فرانسه رفتار کند و حداقل از نظر مادی هنگام انقراض، یک کشور ورشکسته را تحویل ندهد.
حال برگردیم به ارتباط این بحث به کشور خود ما. بنده آن چه از شخصیت آیت الله خامنه ای سراغ دارم این است که کلام فوق ایشان در مورد خود یک واقعیت است. سابقه ایشان از قبل از دوره رهبری نشان می دهد که عموما روحیه کار جمعی دارند و از مشورت با افراد خبره بهره می گیرند. اما...! احساس می کنم در کشور ما فراتر از شخصیت رهبری، فهم عده ای از حامیان رهبری و بخشی از بافت قدرت از نحوه مواجهه با نظرات آیت الله خامنه ای  مطابق استالینیسم است. یعنی برای این افراد صحت سخنان رهبری، ولو در حیطه ای که مطالعه کم داشته باشند و یک نظر تخصصی نباشد، یک پیشفرض است. حتی باید برای محکم کاری برای رهبری باید دست به عصمت تراشی زد و مقاله سخیف عصمت استراتژیک را نوشت. مثلا وقتی رهبری می گوید باید جمعیت کشور را زیاد کنیم. برای این افراد مهم نیست که این سخن برای چه بیان شده است. مهم این است که سخن رهبری است و لذا باید برای آن دلیل پیدا کنند. ولو شده دست به توهم توطئه بزنند و مانند خانم کبری خزعلی این سخنان را در پاسخ به استراتژی آمریکا برای از بین بردن نسل ایرانی ها معرفی کنند. اگر رهبری می گوید اروپا را تحریم گازی می کنیم، مهم این نیست که این امکان وجود دارد، بلکه مهم این است که در اولین فرصت به قانون تبدیل شود. اگر کسی نظری متفاوت یا مخالف رهبری داشت، مهم نیست که دلائل او چیست، بلکه پیش فرض این است که او جایی کارش می لنگد و احتمالا ارتباطی به غرب یا اسرائیل دارد و حتما ضد انقلاب است. حتی اگر رهبری جایی سخنی بگوید که با این تلقی همخوانی ندارد، مانند سخن فوق، باید آن را سانسور کرد. حتی اگر رهبری صریح بگوید که نباید همه مانند او فکر کنند، این را ناشی از تواضع رهبری بشمارند. این فضا در صورت غالب شدن بر کشور خیلی خطرناک است و احتمال بالا عاقبتی شبیه شوروی را در پی خواهد داشت. به نظر بنده این دید باید در این افراد تصحیح شود و البته با زور و تمسخر امکان ندارد و تنها در فضای تعاملی قابل حل است. مثلا یک مورد برای تفکر این است که به موارد اختلاف بین آقایان خامنه ای و خمینی دقت شود. آقای خامنه ای در دوره رهبری کاریزماتیک آقای خمینی هم از نظر نظری و هم از نظر سیاسی با ایشان اختلاف نظر داشتند و این را بیان هم می کردند. اگر رفتار استالینیستی صحیح بود، اول از همه باید آقای خامنه ای به آن عامل بود.
امیدوارم با تفکر بیشتر، روزی برسد که فضای نقد در کشور بازتر باشد که بستر تولید فکر و رشد فرهنگی فقط در این فضا فراهم می شود. تاریخی هم دقت شود، اسلام وقتی به عنوان فرهنگ رشد اعجاب آمیز داشت که تعامل با اندیشه های دیگر وجود داشت و از وقتی به گل نشست که اندیشه اشعری غالب شد.